۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

حماسه ۱۲اردیبهشت - سخنان مسعود رجوی ۱۳۶۳




.... سوگند به آسمان و ستاره شب کوب و راهگشا و پیشتاز و چه دانی که چیست ستاره شب کوب و اختری فروزان و تابان و هیچ پلیدی نیست مگر اینکه بر او نگاهبان و حافظی امین نظارت کند. یا به عبارتی دیگر اون رو در مراحل مختلف تکاملش گام به گام تحت نظارت نگهبانی ها و قانونمندی های  ویژه ای قرار بدهد.

به نام خدا به نام خلق قهرمان ایران به نام انقلاب نوین ایران به نام صلح به نام آزادی به نام موسی و به نام اشرف 
و به یاد بیش از ۶۰ زن و مرد مجاهد که ۲ سال پیش در چنین روزی در نقاط مختلف تهران رایت افتخار و مجاهدت را با سرخی تمام در سراسر تهران برافراشتند و در راس همه آنها شهید قهرمان و یکی از والاترین و فرماندهان و مسئولین ما محمد ضابطی که شاید بعضی از شما مستقیم او را بشناسید که همراه با همسرش نصرت رمضانی به شهادت رسید. 
دراین درگیری ۶۰ زن و مادر مجاهد ۵۷ ساله ایران ازهدی – بازرگان با دختر و دامادش فرشته ازهدی  خلیل خادمی و همینطور اسامی شماری از برجسته ترین مسئولین و فرماندهان مجاهدین از قبیل قاسم باقرزاده همسرش پری یوسفی  و خواهر مجاهد زکیه محدث اسدلله تدین همسرش خواهر مجاهد فاطمه مهدوی و دهها زن و مرد قهرمان مجاهد دیگر به چشم می خورد.
کسانی که به حق برجسته ترین مصادیق ستارگان پیشتاز و شب کوب و راهگشا در دوران ما هستند.
... سوگند به آسمان و هرچه که آسمانی است سوگندی که خودش مقدمه سوگند به ستارگان راهگشا و پیشتاز و شب کوب است که طالع آفتاب تابان را خبر می دهند به این ترتیب ادامه پیدا می کند......  
سوگند به آسمان دارای بازگشت و دارای باران بارنده رویاننده و حیات بخش و زمین زمین شکاف پذیر زمینی که رودها و دریاها را در خودش جا داده همین زمینی که رودها و دریاهایش  با فعل و انفعالاتی که می دانید دومرتبه به صورت دوجانبه و بازگشت پذیر تامین می کنند تدارک بارانی که از آسمان میبارد....

۱۳۹۹ اردیبهشت ۸, دوشنبه

مسعود رجوی: مجاهدین و اسلام انقلابی - شهریور ۱۳۷۸


اما مجاهدین برای مبارزه مسلحانه با رژیم شاه نیازمند اذن و فتوای کسی نبودند.‌علاوه بر این‌که هم قرآن و هم سنت پیامبر و ائمه اطهار جایی برای این چیزها باقی نمی‌گذاشت. حقیقت این بود که اگر نص آیات قرآن و روح رهایی‌بخش اسلام انقلابی و عمل سیاسی و اجتماعی پیامبر اکرم و ائمه اطهار را در 12‌نسل پیاپی ملاک قرار بدهیم، آن‌وقت به‌سادگی و به‌روشنی و با‌ اطمینان و یقین می‌توان گفت که صدها و هزاران نظیر خمینی و دیگر آخوندهای مدعی می‌باید در‌ برابر اسلام و ادراک مجاهدین زانو بر زمین می‌زدند. راستی این محمد حنیف نبود که پرهیز عمدی آخوندها و حوزه‌ها نسبت‌ به نهج‌البلاغه و آموزشهای حضرت علی را در‌هم شکست؟ راستی در آن سالیان می‌شد حتی یک‌ فرد و یک گروه مبارز و مسلمان و حتی یک ملای نامدار را یافت که کتاب امام‌ حسین مجاهدین را از ابتدا تا انتها مرور ننموده و با‌ شگفتی مجذوب آن نشده باشد؟ و آیا ساواک اولین چیزی که در خانه گروه‌های مسلمان به‌دنبالش بود، همین کتاب نبود؟
آیا همه اعضای «شورای انقلاب خمینی» از بهشتی و موسوی اردبیلی گرفته تا عباس شیبانی و عزت سحابی، قبل‌از این‌که در حاکمیت قرار بگیرند به این کتاب و دیگر آثار مجاهدین از‌ قبیل «شناخت» و «تکامل» و «راه انبیا» افتخار نمی‌کردند و با آنها در همه‌جا پز نمی‌دادند؟ آخر مگر قبل‌از مجاهدین این جماعت از مبارزه مکتبی و ایدئولوژیک و حتی از کلمات مکتب و انقلاب بویی برده بودند؟ آخر خمینی و آخوندهای امثال او که از روز اول به‌لحاظ فکری در ارتجاع خلص و ادراکات فئودالی و مادون سرمایه‌داری از اسلام دست‌ و پا می‌زدند. اگر یادتان باشد در اواخر سال‌۵۹من در مصاحبه‌یی درباره خمینی گفتم:
«مخالفت آشکار سیاسی و اقتصادی‌ـ اجتماعی و ایدئولوژیکی ایشان (یعنی خمینی) با بخش اعظم موضع‌گیریها و نظریات سیاسی‌ـ ایدئولوژیک مجاهدین از انحلال نظام شاهنشاهی ارتش و جایگزین کردن ارتش خلق گرفته تا مسائل مربوط به انتخابات و قضاییه و ملیتها و قانون اساسی و تقسیم زمین و معیار مالکیت و آزادیها و عملکردهای دادگاههای انقلاب و دولت و سیاست خارجی و مسکن و شوراها و قراردادها و روابط مختلف امپریالیستی و طاغوتی، و از شیخ‌فضل‌الله نوری و آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق گرفته تا مسائلی از‌ قبیل تکامل و استثمار و دیالکتیک و مسائل جاری مانند نحوه مبارزه با اعتیاد، تا درگیریهای خیابانی و گروهی و انقلاب فرهنگی و بسیاری شخصیتهای مورد اعتماد ایشان و تصفیه‌های اداری و… دیگر نیاز به بیان ندارد و به‌خاطر همینها و امثال همینهاست که مجاهدین را «بدتر از کافر» خواندند».
بگذریم، سقف اندیشه اسلامی در روزگار قبل‌از مجاهدین، بی‌گفتگو مهندس بازرگان بود، آن‌هم با فاصله کیفی نسبت‌به سایرین. اما بنیانگذاران مجاهدین از روز اول در‌ برابر همین برداشت رفرمیستی و بورژوایی از اسلام قد علم کردند و پنبه همه برداشتهای رفرمیستی و بهره‌کشانه از اسلام را از بنیاد زدند. به‌ کتاب امام‌حسین نگاه کنید و ببینید که چگونه در ۳۰‌سال پیش لدی‌الورود «اباطیلی» از‌ قبیل «اسلام راه سوم» و «اسلام بین سرمایه‌داری و سوسیالیسم» را مردود شناخته است...

۱۳۹۹ اردیبهشت ۷, یکشنبه

مسعود رجوی: شرف مجاهدین در چیست - شهریور ۱۳۷۸


مقدمتاً بگذارید سؤال کنیم شرف مجاهدین در چیست؟ شرف مجاهدین در این است که هیچ‌گاه گردی از شاه و شیخ یعنی گردی از وابستگی و دیکتاتوری حاکم بر ایران، بر دامن آنها ننشسته و انشاءالله باز هم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون در پرتو انقلاب مریم و طهارت سیاسی و ایدئولوژیکی ناشی از آن، هیچ گرد و غبار خمینی‌گرایانه که در این روزگار بسیاری را در خود محو یا مسخ و مخدوش کرد، بر دامن ما ننشیند. بله، این شرفی افتخارآفرین است که نسل ما و ملت ما حق دارد به‌خاطر آن به‌خود ببالد. خوشا که ۳۴‌سال است در سخت‌ترین و طاقت‌فرساترین شرایط و امتحانات، از این بابت پاک و پاکیزه و منزه باقی مانده‌ایم و قیمت آن را هم هر‌ روز و هر‌ شب با گوشت و پوست و استخوان پرداخته‌ایم. راستی اگر مجاهدین سرخم می‌کردند، دیگر چه‌کسی مانده بود؟ راستی در این دو‌ دهه چه‌کسی غیر از مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران و جز مردم به‌جان آمده ایران، خواستار سرنگونی این رژیم آخوندی بوده است؟ مگر نه این است که مدعیان، بلا‌استثنا، از فردای ۳۰‌خرداد به‌هزار زبان سیاسی و غیرسیاسی «‌البته خمینی» گفتند و آشکارا اعلام کردند که در عین به‌اصطلاح اپوزیسیون بودن، بین مقاومت ایران و رژیم آخوندی، همین رژیم را ترجیح می‌دهند؟ شگفتا که این اپوزیسیون دروغین به‌قول مولوی «با اسبک و با زینک، شنگینک و منگینک» چه اپوزیسیونی است که در داخل رژیم سر و سخنگوی خود را داشت و بیعت ننگین با آخوند خاتمی را تا حد ارتقای او به‌مقام مصدق غلیظ کرد؟
یادتان هست وقتی جنگ‌افروزی خمینی همه مدعیان را در‌ربود، این مجاهدین و مقاومت ایران بودند که ندای صلح‌طلبی سر‌دادند. صلح در دسترس بود و بیانیه مشترک آن را هم در سال‌۶۱در پاریس امضا کردند. در مقطع آتش‌بس اما این سران رژیم بودند که به‌ غلط‌کردم‌گویی و زهر خوردن افتادند و بعد هم درباره ۱۰۰۰‌میلیارد دلار خسارات جنگ و بیهودگی آن نکته‌ها گفتند و سپس با همین دولت عراق که دجالانه آن را «رژیم کافر بعثی ـ صهیونیستی» می‌نامیدند باب مراوده گشودند و درباره «برادری اسلامی» و این‌که جنگ از اول زیر‌سر «عوامل استکبار» بوده تلگرافهای پر‌چشمک و چراغ زدند!
بسیاری زمینه‌های عینی برای پیروزی قطعی شما بر‌ دشمن ضد‌بشری اکنون فراهم شده و در افق پدیدار است. اما اگر دفتر حیات سازمان مجاهدین امروز بسته می‌بود یا حتی اگر در آینده نیست و نابود بشوند و یک‌تن از آنان هم باقی نماند، باز‌ هم تاریخ و مردم ایران به‌شما آفرین خواهند گفت که بر‌ عهد و پیمان خود با خدا و خلق از روزی که «مرگ بر ارتجاع» گفتید، وفا کردید.
راستی که هیچ‌گونه تزلزلی در‌ برابر خمینی و خامنه‌ای و رفسنجانی و خاتمی شایسته و برازنده موقعیت و مقام میهنی و ایدئولوژیکی مجاهدین نبوده و نیست و همین پایه و مبنای شرف و ارزشهایی است که شما امروز با رأی و انتخابتان در‌صدد انطباق هر چه بیشتر با آنها هستید. خط‌سرخ بین مقاومت و انقلاب با تسلیم و سازش از همین‌جا می‌گذرد. خطی به‌طول 34‌سال که در‌ واقع رود خروشان 120‌هزار شهید آزادی است.
دشمن و پشتیبانان و مزدورانش دقیقاً‌ می‌خواهند همین را نادیده بگیرند تا همگان به‌همین رژیم و آخوند خاتمی راضی شوند. اما هیهات که ضربات سیاسی و نظامی همین مقاومت و تندباد خیزشها و قیام مردممان دفتر حسابهای ارتجاعی و استعماری را در‌هم می‌پیچد. اما ۳۴‌سال پیش چنین نبود…

مسعود رجوی: مرزبندی بین دو‌ اسلام - شهریور ۱۳۷۸


شهید بزرگوارمان سعید محسن، در حالی که از کارنامه خیانت‌بار رژیم شاه با ذکر آمار و ارقام دقیق پرده برمی‌داشت، می‌گفت: «برخلاف سیستمهای شما که فرماندهانتان ثروتها و دستاوردهای ملت را به‌یغما می‌برند»، ما «مدلها و نمونه‌های تاریخیمان علی را می‌بینیم» که «از این‌که در اقصی نقطه حکومتش فردی گرسنه بخوابد، آرام و قرار ندارد یا به‌دلیل تجاوز به‌ سرای یک زن ذمی که تحت مسئولیت حکومت علی است، آن‌سان دگرگون می‌شود که برای خود مرگ را آرزو می‌کند».
این سخنان و مواضع اعلام‌شده مجاهدین مانند باران بهاری بر دلهای مردم ستمدیده و جوانان و دانشجویان آگاه و آزاده می‌نشست. زیرا مجاهدین بین اسلام انقلابی و مردمی، یعنی اسلام پیامبر و حضرت علی، با اسلام ارتجاعی و تسلیم‌طلب، و انواع اسلامهای فئودالی، بورژوایی و خرده‌بورژوایی آلوده به‌زنگارهای طبقاتی و مطامع آخوندهای دین‌فروش و ریاکار، مرزبندی کردند و این، مهمترین پیام آرمانی بنیانگذاران مجاهدین بود.
گسترش حمایت از مجاهدین در میان اقشار مختلف مردم، دقیقاً به‌منزله گسترش مبارزه برای آزادی در جامعه بود که شاه می‌خواست در آن سکوت مرگباری را حاکم کند. اما مبارزه مسلحانه انقلابی جامعه را تکان داد. خیلی زود در دانشگاهها و بازارها و محافل مذهبی و مراکز کارگری و اقشار آگاهتر جامعه موج تکاپو و فعالیتهای مبارزه‌جویانه بالا گرفت. شاه ناگزیر شد که شخصاً با «تروریستهای مارکسیست‌اسلامی» ـ‌عنوان معادل التقاطی و منافق در روزگار خمینی‌ـ به‌میدان بیاید.
اما افسوس که در سال‌1354سازمان مجاهدین در اوج اعتلای انقلابی و مردمی به‌عنوان تنها نیروی انقلابی که پایگاه اجتماعی قابل توجهی با حمایت گسترده مادی، به‌دست آورده بود؛ در یک‌مقطع در کام خیانت اپورتونیستهای چپ‌نما متلاشی شد. راستی که آنها چه‌خدمت بزرگی به‌شاه و شیخ کرده‌اند.

۱۳۹۹ اردیبهشت ۶, شنبه

مرزبندی با خودبخودی‌گرایی


در آذرماه سال 81، رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی در سخنانی که در رابطه با تقوایی که در ماه رمضان بیان شده است، می‌گوید:
«تقوا به‌زبان و فرهنگ خودمان یعنی مرزبندی و فاصله‌گرفتن با خودبخودی‌گرایی، حرکت خودبخودی که همیشه روبه پایین است.
«به‌طور خودبخودی، طبیعت شیئ این است، طبیعت آب این است که از بالا به پایین می‌آید‌. در کوهنوردی که از بالا به پایین آمدن که مشکل نیست، از پایین به بالا رفتن مشکل است‌. آن چیزی که طبیعی است، آن چیزی که خودبخودی است، غریزه است (غریزه که البته مشترک است با همه حیوانات جاندار با همه حیوانات). تقوی یعنی ضد خودبخودی‌گرایی د‌ر انسان، در جامعه در تاریخ، یعنی تسلیم و حرکت خودبخودی نباشد. وقتی دیو تنوره می‌کشد، وقتی خمینی تنوره می‌کشد و اعدام می‌کند، گرایش خودبخودی، جازدن و تسلیم است.
وقتی تهدیدات سیاسی هست، مثل احتمال جنگ، کشتار و‌ ... ، به‌صورت خودبخودی، طبیعت خودبخودی اشیاء رو به پایین است، رو به ترس است، رو به وحشت است رو به وارفتگی است.
تقوا ضد حرکت خودبخودی است، ضدتسلیم است، ضد سازش است‌. اگر که مجاهدین در جامعه، اعتبار، شرف و حرمتی دارند به‌خاطر این است که تسلیم نشدند، رو به پایین حرکت نکردند و در دامان رژیم غلت نخوردند.
پس تقوا شاخص آدمیت، یعنی آن زرهی است که ما را از پس‌رفت و حرکت خودبخودی حفظ و نگهداری می‌کند.
تمام ارزش آن مجاهدی که در زندان، مقهور شکنجه نشده است، مقهور حکم اعدام نشده و به‌سوگندش خیانت نکرده است، در همین است که تسلیم حرکت خودبخودی نشده است. اگر تقوایی در میان نبود، تقوای مجاهدی، پس باید در برابر دشمن دامن از دست می‌داد، می‌باید تسلیم می‌شد. ولی می‌شود در برابر دشمن مقاومت کرد، می‌شود با دست و پای شکسته هم مقاومت کرد. ، این‌که کار عجیب و غریبی نیست. این‌که مسلک مجاهدین است، طریقت مجاهدین است، منهاج مجاهدین است‌. روش مجاهدین است، با دست و پای شکسته هم می‌شود اگر قلب آدمی، جایگاه ایمانش، سالم باشد، می‌شود راههای طولانی را طی کرد. فرورفتن، طبیعت خودبخودی اشیاء است، فرارفتن مبین تقواست.

اسلام مجاهدین و انقلاب ایدئولوژیک درونی





قسمتهایی از سخنان مسعود رجوی در نشست درونی با مجاهدان اشرفی ۵دی ۱۳۹۱ - قسمت سوم

حرف آخر
حالا بگذارید رژیم و مزدوران و مرتبطان و هم ریشان و هم ریشگانش هر چه می خواهند و تا هر کجا که می توانند علیه ما و به خصوص علیه من و مریم بگویند تا ببینیم به کجا می رسند. از نظر ما و خلق ما جز به زباله دان تاریخ به هیچ کجا نخواهند رسید. پس بجنگ تا بجنگیم...
واقعیت این است که طبق گزارشات داخله این حرفها به مفت نمی ارزد و خواسته اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران یک چیز بیشتر نیست و گوششان هم به چیزی غیر از آن بدهکار نیست سرنگونی، سرنگونی سرنگونی! «الشعب یرید اسقاط الانظام»
ترفندهای دشمن را نباید فردی کرد و این مرزسرخ است. 

***

اگر گمان می کند که می تواند از خون به ناحق ریخته از هر مجاهد خلق بگریزد، اگر می تواند از عدالت و قانون بگریزد سخت در اشتباه است. مجاهدین تا دنیا دنیاست،‌ تا آخر دنیا از عدالت و قانون برای قرار دادن جانیان تبهکار، در برابر عدالت و قانون دست برنخواهند داشت. این را بسیار جدی می گویم. 

***

در سنت و منطق فتوت رسم مجاهدین بر این نبوده که اگر کسی می خواهد به دنبال زندگی خودش برود اسم و سوابق او را علنی کنند تا او به خاطر پیمان شکنی سرافکنده باشد. ما هیچ گاه در رابطه با هیچ کس شروع کننده نبوده و نخواهیم بود اما قطعا در چارچوب اطلاعات آخوندها و سرویس های پشتیبان اگر کار به تقابل و تعارض بکشد، تمام کننده ایم... در این شک نکنید.

***

... اگر به ظاهر شکست بخوریم و حتی چشم انداز عاشورایی داشته باشیم بهتر است که مانند صفوف امام حسین، این قبیل موجودات در میان ما نباشند. اما اگر پیروز شوید، چه خوب که این قبیل افراد در میان شما نباشند. پز مجاهدی ندهند و تحت نام شما، به حق و حقوق این خلق ستمدیده، تعدی و تجاوز نکنند. خون شهیدان را پایمال نکنند و به جیب خود نریزند. در پی جنسیت و فردیت جاه طلبانه خود تحت نام مجاهدین نباشند... 
در نشستهای رمضان پارسال، نامه حضرت علی به فرماندارش در مدینه را خواندیم که آن زمان در برابر معاویه در خط مقدم می جنگید. 
معاویه، استاد بی بدیل همین ترفندها و خریدن آدمها بود. صنعت تولید و صدور آخوند به هر شهر و روستا را، او درست کرده است، برای لعن علی و یارانش... اصلا تاکتیک معاویه این بود که در مدینه خط حضرت علی را بشکند و فراوان خرج می کرد و وعده می داد و پول و زن و ... معاویه اصلا این کار بود. «زیاد» فرماندار علی در فارس، آدم بسیار لایقی بود. و معاویه می خواست هر طور شده، او را از حضرت علی بکند و با خود ببرد.  اما طرف،‌خودش را ارزان نمی فروخت. قیمتی که خودش را فروخت این بود که معاویه بیاید علنا روی منبر، یعنی رادیو و تلویزیون آن زمان و بگوید که ایشان با بنده برادر است و هر دو از یک پدر هستیم. خواهر معاویه هم برای اثبات این امر در برابر «زیاد» حجاب از سر برداشت تا یگر شکی باقی نماند که آقای «زیاد» اخوی معاویه هستند! 
برمی گردم به فرماندار و فرمانده حضرت علی در مدینه که بسیار رزم آور و جنگنده بود. همین سردار رزمنده از این پلیدی و پلشتی بسیار آزرده می شد. طرف مقابل هم معاویه بود که این آدم ها و این ارگان هایی که امروز طرف حساب شما هستند در مقایسه، به ناخن پای او هم نمی رسند. باور کنید راست می گویم. آخر ما در عصر کبیر آگاهی هستیم و نه در اعصار جهل و بندگی. این آزمایش علی بود. بی خود که نمی گویند مولای متقیان و پیشوای آرمانی مجاهدان...
حالا گوش کنید که به زبان ما چه نهیبی به فرمانده خودش در خط مقدم می زند: 
به من رساندند که یک عده افراد توی سپاه تو،‌ زیرزیرکی ارتباط می گیرند با معاویه و ته خط هم در ایستگاه او پیاده می شوند.
ادامه نامه حضرت علی (می بخشید من به زبان خودمان می گویم): وای به حالت اگر در خود فرو بروی و تاسف بخوری از این که از تو چیزی کم شده باشد. مبادا فکر کنی که، مددکاری و کمک کاری آنها را از دست داده ای، که مثلا فکر کنی برای تو می جنگیدند و حالا دیگر چنین جنگنده ای نداری. بس است برای آنها همین گمراهی و ایستگاه اشتباهی که در آن پیاده شده اند.... و سهم تو هم این است که از دست آنها خلاص شدی و شفا پیدا کرده ای. این برای تو شفا و درمان و تصفیه صفوف نیروی جنگنده است. 
اگر دفع نکنی که جذب نخواهی کرد. این دیالکتیک هر موجود زنده است. این متابولیسم یعنی سوخت و ساز هر موجود زنده است. اصلا بگذارید رژیم و هم ریشان او هر چه می خواهند بگویند،‌ لجن پراکنی کنند، لودگی کنند، هو کنند، بخندند، جوابشان را قرآن داده است: «کفروایتمتعون ویاکلون کما تاکل الانعم» می خواهند از زندگی شان بهره و تمتع ببرند و میخورند آنچنان که چارپایان می خورند. چرا که از شرف و ارزش انسانی غریب هستند. این حرف من و شما نیست. حرف مدیر و مدبر کارگاه هستی و تکامل است.
خوب، یکی می خواهد بقیه عمرش را مانند حیوانات بچرد و بخورد. در پایان، آن آیه ای را که بعد از آزادی گروگانهایمان با هم خواندیم، یادآوری و تمام می کنم.
پروردگارا، قلبهای ما را نلغزان پس از آن که هدایتمان کردی و از جانب خودت ما را مشهور رحمت کن تو بسیار بخشنده هستی. پروردگارا، تو گردآورنده تمام مردمان در روزی هستی که در آن تردیدی نیست. همانا که خدا نقض عهد و خلف وعده نمی کند 



۱۳۹۹ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

سالروز شهادت شهید بزرگ حقوق‌بشر دکترکاظم رجوی گرامی باد


بعدازظهر روز سه‌شنبه ‌چهارم‌اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۹، جوخه ویژه ترور که از تهران اعزام شده بود، خون مدافع بزرگ و صدیق حقوق‌بشر را درنزدیکی بنای حقوق‌بشر ملل‌متحد درکوپه ژنو بر‌زمین ریخت. شهیدی دراوج مظلومیت و معصومیت؛ شخصیتی محبوب و مجاهدی والا؛ انسان وارسته‌یی که طی دو دهه، تلاشگر خستگی‌ناپذیر حقوق‌بشر و دادخواه خون مجاهدان، شکنجه‌شدگان، جان‌باختگان، زندانیان و تبعیدیان بود. نماینده مقاومت ایران در سوئیس و سفیر سیار رهبر‌ مقاومت در ملل‌متحد و کمیسیون حقوق‌بشر و دیگرمجامع بین‌المللی. خونی که آن‌روز درشهرک کوپه بر زمین ریخت، هرسال انبوهی از هموطنان و پشتیبانان مقاومت و همچنین مردم و شخصیتهای سیاسی سوئیس و دیگر نقاط جهان را گرد می‌آورد. و در هرکجا که مقاومت ایران حضور دارد، در دلهای عاشقان آزادی در ایران، در قلبهای زندانیان سیاسی، در دلهای رزمندگان آزادی در شهر اشرف، و در قلوب مردم آزاده عراق، و در هرسرزمین و کشوری که ایرانیان آزاده و شریف به‌آنجا کوچ کرده‌اند، تصویر آن‌جنایت رژیم آخوندی و خاطره شهیدش، شور آزادی ایران، را بر‌می‌انگیزاند.

گرچه ویژگی منحصربه‌فرد شهید بزرگ حقوق‌بشر، نجات جان رهبر‌ مقاومت ایران بود که به‌گونه‌یی معجزآسا در دل تلاشهای عاشقانه دکتر کاظم رقم خورد و سپس او را در نیمه بعدی زندگی پربارش، به‌دادخواه ویژه خون مجاهدین و تمامی شکنجه‌شدگان، اسیران و قربانیان ستم خمینی تبدیل کرد، اما به‌وضوح می‌بینم که خون جوشان شهید بزرگ حقوق‌بشر پس‌از شهادتش نیز همچنان از ویژگی منحصربه‌فردی برخوردار است. این‌خون هنوز هم سپر دادخواه خون مجاهدین و مدافع آزادی مردم ایران و رسواگر جلادان حاکم بر‌میهن ماست. می‌جوشد و می‌خروشد و تا صدور حکم جلب و محکومیت سران رژیم خونخوار آخوندی به‌عنوان جنایتکاران علیه بشریت ادامه خواهد یافت.

عاشق و شیدا و شوریده
اما آن انگیزش اعتقادی که باعث شد دکتر کاظم به‌همه مظاهر و تعلقات فریبنده زندگی، از‌جمله پست و مقام و رفاه شخصی پشت‌پا زده و دردمند و شوریده و شیدا به‌دفاع از آزادی و دفاع از مقاومتی ستمدیده و درزنجیر بپردازد چیزی جز ایمان و رابطه‌ عمیقا آگاهانه و عاشقانه او با راهبر‌ آرمانیش مسعود رجوی نبود. او خود بارها با تکیه بر‌نقش و موقعیت ویژه مسعود در رهبری مقاومت سترگ خلقمان برای آزادی تأکید می‌کرد که: ”به‌این‌برادر نه از جنبه‌برادری یعنی همخونی بلکه به‌لحاظ عمل اجتماعی، شخصیت و توان مبارزاتی و مواضع مسعود افتخار می‌کنم. اگر می‌توانستم روزی صدبار او را به‌برادری انتخاب می‌کردم“.
درمراسم پیوند فرخنده مسعود و مریم در سال ۱۳۶۴ و آغاز انقلاب ایدئولوژیک ‌درونی مجاهدین، دکتر کاظم گفت‌: «اجازه بدهید این‌ پیوند فرخنده را نه‌تنها به‌مسعود و مریم عزیز، به‌همه ما صمیمانه و از اعماق قلبم تبریک‌بگویم، بلکه برای این‌که این‌پیوند فرخنده، ضامن پیروزی مردم ایران بر‌علیه رژیم دجال‌صفت و خونخوار خمینی هست، به‌خون شهدای خلق قهرمان ایران بخصوص و به‌ویژه به‌مبارزین خلق قهرمانمان تبریک‌بگویم. امروز خون شهدا و روح شهدا خوشحال هست، آنهایی که در اعماق زندانهای ایران در زیر شکنجه هستند از این‌پیوند فرخنده بیش‌از من و شما بهره می‌برند و خوشحالند و تبریک‌می‌گویند، بنابراین‌، این‌پیوند فرخنده را به‌خون شهدا تبریک‌ می‌گویم، به‌مریم و مسعود تبریک‌ می‌گویم و به‌سازمان‌مجاهدین پرافتخار خلق ایران تبریک‌ می‌گویم».
شناخت عمیق و عاطفه زلال و سرشار او که از قلبی آگاه و بی‌آلایش سرچشمه می‌گرفت، همواره از او انسانی صمیمی، فداکار و فروتن می‌ساخت. انسانی که فوران مهر بی‌شائبه‌و خالصانه‌اش به‌مسعود و مریم، همه مجاهدین و رزمندگان آزادی را در برمی‌گرفت و او در خطیرترین لحظات همواره همپای دیگر مجاهدین به‌یاری رهبر‌پاکبازش می‌شتافت و درسختیها و مشکلات با آنان سهیم بود.
عاقبت، قلب پرتپش و سر پرشور رادمردی که 57سال زندگی پربارش مشحون از تلاش و مبارزه برای آزادی مردم ایران و دفاع از حقوق حقه آنان بود، آماج تیر کینه سران رژیم آخوندی و شقاوت تروریستهای اعزامی رژیم‌خمینی شد. و آن‌مدافع خون شهیدان، پس‌از 9سال رودررویی مستقیم با دیپلمات‌تروریستهای خمینی و کارزاری حاد و مبارزه‌یی پرفرازونشیب در بعدازظهر چهارم‌اردیبهشت 69 به‌شهادت رسید.

اسلام مجاهدین و انقلاب ایدئولوژیک درونی





قسمتهایی از سخنان مسعود رجوی در نشست درونی با مجاهدان اشرفی ۵دی ۱۳۹۱ - قسمت دوم

حالا ۲۸سال از انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین گذشته و همه می دانند که برای هر ماه از این ۲۸سال می توان و باید یک کتاب جداگانه نوشت. واقعا نمی دانم از کجایش بگویم. 

***

به راستی در این سالیان کسی خبردار نشد که بر مجاهدین و مقاومت ایران چه گذشت؟ باشد تا روزگاری فرصت کنم و چند صد و یا لااقل چند ده نمونه را با جزئیات و اسامی و زمان و مکان و شرح وقایع به اطلاعتان برسانم.
بنابراین فعلا به ذکر همین نکته که امیدوارم آن را به خاطر بسپارید بسنده می کنم که در مورد مجاهدین و ارتش آزادیبخش و مقاومت ایران، و سیلاب چرکین ادعاها و اتهامات و شبهاتی که رژیم و عوامل و همسویان و پشتیبانان نثارمان کرده اند، برعهده می گیرم که اگر عمری باقی بود در برابر مردم ایران از ریز تا درشت را پاسخگو و روشنگر باشم. 
به همین خاطر در مورد هر فرد یا جریان یا موضوع یا اتهام و ادعایی که خودتان نتوانید جوابگو باشید، تمامی این قبیل موارد را به من ارجاع دهید. فقط نگذارید کسی که یک صدم یا یک هزارم یا یک ده هزارم و یک صدهزارم مجاهدین، بها و خونبهای آزادی و رنج و شکنجه دموکراسی را نپرداخته است،‌برای ما ابوعطا و لغز دموکراتیک بخواند و به جای درس گرفتن، به ما درس آزادی عقیده و بیان یا حقوق زنان بدهد!
همچنین تکرار می کنم که در مورد تاریخچه ۴۸ساله مجاهدین بر عهده گرفته ایم:‌ «رو درروی مردم ایران از جوادیه تا نازی آباد و از کرانه های ارس و خزر تا خلیج فارس، درباره جز به جز، نکته به نکته، دینار به دینار و مو به موی هر آن چه انجام داده یا نداده ایم حساب پس بدهیم.»
حتی وقتی اباطیل و برچسبهای رژیم و مزدوران و متحدان و همسویان و پشتیبانان این رژیم ارزش پاسخگویی ندارد، در هر مورد و در هر زمینه و درباره هر فرد یا موضوعی که لازم باشد، می توانیم با دلایل و شهود و اسناد و مدارک لازم و کافی، حق مطلب را در محضر خلق و در برابر هر دادگاه بی طرف، ادا کنیم. تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
منظورم این نیست که در کارنامه مجاهدین خطا و اشتباهی نیست. منظورم این است که می توانیم هر پرونده ای را از ابتدا تا انتهای آن، روز به روز، برگ به برگ، مورد به مورد و بدون هر ملاحظه ای در معرض قضاوت مردم ایران و وجدانهای بیدار و منصف قرار دهیم و نتیجه آن را هر چه باشد بی محابا بپذیریم. بیم و باک در این زمینه ها متعلق به کسانی است که در گذشته ریگی به کفش داشته اند یا برای حال و آینده خود، کیسه ای دوخته اند. اگر کسی در گذشته و در آرمانی که بخاطر آن دهه های متوالی طی طریق کرده است، ریگی به کفش نداشته و برای آینده هم کیسه طمع و جاه و مقاوم ندوخته، دیگر چه باک؟
این رژیم منفور ولایت است که جز با دجالگری و صنعت تزویر و ریا و روایات مجعول آخوندی بر سر پا نیست. سرلوحه و سرمایه ما، اما بدلیل نبرد بی امانی که... (حالا ۴۸ سال است) با دیکتاتوری های شیخ و شاه ادامه دارد بدلیل خصومت های بی انتهای ارتجاعی و استعماری و اپورتونیستی، و به دلیل این که پشت و پناهی جز خدا و خلق نداریم، صدق است و فدا. در غیر اینصورت تا کنون دهها و صدها بار،‌ نیست و نابود شده بودیم. 

***

سرچشمه
«... سرچشمه ایدئولوژی و آرمان است نه سازمان. بدون محتوا یعنی ایدئولوژی و تئوری انقلابی هرگز نمی توان سازمانی انقلابی داشت.»



۴ اردیبهشت ۱۳۶۹سالروز شهادت شهید بزرگ حقوق‌بشر دکترکاظم رجوی،نماینده مقاومت ایران در سوئیس گرامی باد


🔹قسمتی از مصاحبه دکتر کاظم با رادیو صدای مجاهد 

۱۳۹۹ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

اسلام مجاهدین و انقلاب درونی مجاهدین





قسمتهایی از سخنان مسعود رجوی در نشست درونی با مجاهدان اشرفی ۵دی ۱۳۹۱- قسمت اول

... اول انقلاب ایدئولوژیک درونی
در مورد مریم و انقلابش. به قول فیسوف یونانی (اورپید) زمان همه چیز را روشن می کند و منتظر نمی ماند که مورد سوال قرار بگیرد...
شمه یی از محصولات انقلاب مریم را همه دنیا در ماندگاری و ایستادگی و رزم آوری مجاهدانش در اشرف دیده است. در مریم و انقلابش سمبل صدق و فدا و راز بقا و ایستادگی و رزم آوری مجاهدین موج می زند. همه دیدند که علاوه بر خمینی و رژیمش (مهیب ترین نیروی ارتجاعی سربرداشته از اعماق قرون و اعصار در تاریخ ایران) امکانات و خدمات ۱۲دولت دیگر هم علیه مجاهدین و مقاومت ایران به کار گرفته شد، تا در بمبارانها و کودتاها و برچسب های استعماری و ارتجاعی مانند ستارخان و مانند سردار جنگل و مانند مصدق شما را به زیر بکشند و از سر راه بردارند.
کتاب قطور لیست شهیدان خود سخن می گوید و به اندازه کافی گویاست. قتل عام زندانیان ما از بزرگترین جنایتهای تاریخ معاصر علیه بشریت است. 

***

در آخرین دیدار جمعی در سالن اجتماعات اشرف به مناسبت عاشورا در پایان سال ۸۱،‌ چند روز قبل از شروع جنگ در عراق گفتیم که رمز ماندگاری و اعتلا، کلمه فداست و مجاهدین هم از بنیانگذارانشان تا اعضا و هوادارانشان در تمام ایران و در سراسر جهان با همه رزم آوران ارتش آزادی این درس را به خوبی آموخته اند که تاریخ خلق و میهن خود را چگونه بنویسند. 
همچنین گفتیم که ما عزم جزم کرده ایم تا اگر زمانه صدبار از این هم خیرتر و پرفتنه تر باشد با تاسی به پیشوای آرمانی مان امام حسین درسهای جدیدی از مقاومت و ایستادگی عرضه کنیم. و گفتیم که ارتش آزادیبخش،‌ این سرمایه عظیم ملت ایران چون کوه، استوار و سرفراز ایستاده است. 

***

داشتم می گفتم که شمه ای از محصولات و دستاوردهای انقلاب مریم را همه دیده اند که نمونه دیگر آن هژمونی زن ذیصلاح انقلابی مجاهد خلق در سازمان شماست.
راستی گوهر بی بدیل برادر مجاهد بازگشت ناپذیر و برشوریده بر نرینه سالاری و دنیای جنسیت و فردیت جاه طلبانه و کرسی طلبانه و همچنین خواهر مجاهد مریمی بعنوان عنصر راهگشا و رهبری کننده و تکیه گاه و ناموس آرمانی مجاهدین از کجا زاده شد؟ جز از سرچشمه و دامن انقلاب مریم رهایی.
بگذریم که بالاترین و برترین گوهر و دستاورد بی همتا خود اوست. بله خودش است. رئیس جمهور برگزیده مقاومت برای دوران انتقال حاکمیت مردم ایران. سبز و سپید و سرخ، جوهر بهار، بهار ایران زیباترین وطن
بیخود و بیجهت به برادران و خواهرانمان نمی گوییم همچون خودش و سرمشق قرار دادن مریم 

***

در سال ۶۵ در مورد انقلاب ایدئولوژیک و قرار گرفتن مریم در جایگاه رهبری نوشتم: مضمون اجتماعی و سیاسی انقلاب درونی مجاهدین در یک کلام تصفیه و تعالی ضدبهره کشانه و رهایی هر چه بیشتر و عمیق تر از همین عنصر استثمارگر بورژوایی و در پهنه های مختلف است. پیام نهایی این انقلاب ایدئولوژیک درونی را که از «رهایی زن» آغاز شد می توان در بازشناختن ضرورت و نقش تعیین کننده رهبری در نیل به رهایی و یگانگی خلاصه کرد.

***

نقش تعیین کننده رهبری در موضوع رهبری عقیدتی و تقسیر قرآن در میان مسلمانان و ایدئولوژی اسلام

چون در بحث انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین، و همان قطعه ای که از سال ۶۵ شنیدید از نقش تعیین کننده رهبری صحبت شده بود بگذارید در همین جان پرانتزی باز کنیم و به موضوع رهبری عقیدتی هم که اهمیت آن در میان مسلمانان و برای ایدئولوژی اسلام مضاعف است اشاره کنیم. 
نقش تعیین کننده رهبری در جنبش های سیاسی و اجتماعی چیزی نیست که ما کشف کرده باشیم بلکه یک قانونمندی علمی و اجتماعی و سیاسی است که در ابتدای قرون بیستم موضوع بحثها و دعواهای مفصل بین انقلابیون آن روزگار بود....

پیام مسعود رجوی از زندان قزل قلعه


مسعود رجوی پس از این‌که به‌علت کارزار گسترده و فعالیتهای برادرش اعدام نشد، در پیامی که ۳اردیبهشت ۵۱ از زندان قزل قلعه ارسال کرد نوشت:

هموطنان مبارز، رزمندگان انقلابی، برادران مجاهد

به‌عنوان یک مجاهد ناچیز و به اقتضای وظیفه انقلابی و انضباط تشکیلاتی خود را آماده کرده بودم تا ناچیزترین سرمایه خود یعنی جانم را به انقلاب این خلق بزرگ هدیه کنم تا به این ترتیب پیرو صدیقی برای قهرمانان و رزمندگان بزرگواری باشم که با جانبازی و نثار خون خود در ماههای اخیر ثابت کردند که خلق ما تصمیم قطعی را برای نجات زندگیش از تباهی گرفته است تصمیمی که بر اساس آن هر خلقی از لحظه‌ای که مرگ را بر تسلیم مرجح می‌داند شکست ناپذیر شده و پیروزیش تضمین می‌گردد. اما به‌دلیل منافع مادی و تبلیغاتی دیکتاتوری حاکم مخصوصاً در خارج از ایران فعلاً از این سعادت جاویدان محروم شده‌ام.



مسعود رجوی در قسمت دیگری از این پیام که در نشریه باختر امروز هم منتشر گردید، ضمن افشای جوسازی و شایعات دشمن، با یادآوری جمله‌ای از یک انقلابی بزرگ گفت: برای ما چه یک حزب، ارتش و یا فرد هر چه بیشتر مورد طعن و لعن و نسبتهای ناروای دشمن واقع شویم مسأله این است که او را بیشتر خشمگین کرده‌ایم، لیکن آنچه در این لحظات مهم است تجدید عهد با شهدای بخون خفته که در آخرین دم لبهای تبدارشان را بوسیده و صدای پرطنین قلبشان را شنیده‌ام و متفقاً سوگند خورده‌ایم:

"تا پیروزی" وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
و به‌زودی ستمکاران خواهند دانست که چگونه آنها را در هم می‌شکنیم.

مسعود رجوی ـ ۳-۲-۱۳۵۱ زندان قزل قلعه

۱۳۹۹ فروردین ۳۱, یکشنبه

از نگاه مسعود رجوی - آسمان را غرق ستاره ها خواهیم کرد


بگذار دشمنان بیرونی و درونی هرچقدر میخواهند ستارگان بخت ما را به زمین بکشند ولی ما باز هم آسمان را غرق ستاره ها خواهیم کرد.
بیچاره شب‌پرستان، تیغ به کف، هلهله زن، با سلاله خورشید با نسل ایمان چه خواهند کرد؟
گو هرچه میخواهند در پیچ و خم جاده‌های تاریک به کمین خورشید بنشینند تا اسیرش سازند، بکشانندش و در لجه خون اندازند. ولی خورشید در اسارت هم خورشید است و از شهادت هر خورشید نیز هزاران ستاره برخواهد خاست.
چهره های مصمم، شاداب هزاران هزار خواهر و برادر کوچکتر و بزرگتر که در جریان انتخابات فعالانه جوشیدند، خوروشیدند، اینها رو در نظر بیارید. ما که برای انتخابات پولی نداشتیم، کار رو همینها کردند. همین چهره‌ها بودند که در جریان انتخابات، کتک خوردند، جمجمه‌هاشون شکست، مضروب شدند، گلوله خوردند، اما آرامش رو حفظ کردند.
فردای انتخابات مسلحانه به ما حمله کردند. باران دشنام و باران گلوله های «ژ-3». این هم مزهر دیگه‌ای از اخلاقیات آنچنانی در پشت مارک اسلام با برگ ماموریت.
پس کجایید ای مسلمونها؟ مگر نمیبینید که چه به روز ما و هوادارانمون و خانواده‌هامون میارن؟ یاللمسلمین پس کجایید؟ چرا صداتون در نمیاد؟ مگر نمیبینید که طرفداران مارو چطور سرمیبرند در نظام جمهوری اسلامی؟ پس چرا سکوت پیشه کردید؟ مگر گناه ما چیست ای کسانی که گوش دارید؟ مگر ما چه کردیم جز تحمل رنج و اسارت؟
ولی بگذارید تاکید بکنیم: وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت رو با مشت و گلوله رو با گلوله پاسخ بدیم.

گزیده‌ای از سخنان مسعود رجوی، رهبر مقاومت ایران

۱۳۹۹ فروردین ۳۰, شنبه

گرامی باد خاطره شهدای ۳۰فروردین ۱۳۵۱


از خاطرات مسعود رجوی درباره مجاهد قهرمان کاظم ذوالانوار

شهید دیگر کاظم ذوالنوار سمبل اخلاق، انظباط و واقعا انسانیت. 
دقیقا، کسانی که د رزندان بودند یادشون هست که شهید گلسرخی را از نظر اندیشه های اسلامی چقدر کاظم بود، که تحت تاثیر قرارداده بود. 
موقع دستگیری برای اینکه اطلاعاتش لو نره با اسلحه ای که داشت خودکشی کرده بود. ولی گلوله ازاینجا رفته بود، اززیر گلو و از اینجاها در اومده بود.
به هرحال رسوندنش بیمارستان و خودش را زد به بیهوشی، برای اینکه قرارهایش را لو نده.
متخصصین بیهوشی می گفتند، آقا این بیهوش نیست، مطابق اون چیزهای طبی، خوب، رویش آزمایش کردن در همان حال شکنجه چی ها میگفتند، که خوب، پس چرا تکان نمی خوره؟
مگه کسی میتونه اینقدر درد را تحمل کنه؟
و در همان حال عملش کردن بدون بیهوشی،
یعنی، انتهای گلو پاره شده بود یا زبان آخرش. وبعدها وقتی ۱۵ روز بعد وقتی فهمیدن چه کلکی خوردن و این عضو مرکزیت سازمان بود و چیزی به آنها نداده بود، منجر شد به اینکه در لیست فراری هایی از زندان بگذارندش.

۱۳۹۹ فروردین ۲۹, جمعه

از نگاه مسعود رجوی - صدایتان علیه دیکتاتوری


«صدایتان علیه دیکتاتوری هر چه بلندتر، فریادتان برای آزادی هر چه کوبنده تر، مشتهایتان گره کرده تر و گام هایتان هر چه استوارتر 
همچون زنان اشرف نگین و مردان اشرف نشان کوهها بجنبند، اما شما از جای خود برای آزادی خلق در زنجیرتان تکان نخورید.»

گزیده ای از سخنان مسعود رجوی درباره شهدای ۳۰ فروردین در منزل شهید ناصرصادق فروردین ۱۳۵۹


....من دقیقا یادم هست که محمدی بازجوی شهید جوان خوشدل و شهید ذوالنوار که آنها هم با بقیه زندانیان شهید امروز، مقارن با همین ۳۰ فروردین به بهانه فرار در تپه های اوین به شهادت رسیدند.
دیگه حوصله اش سر رفته بود، آخرین بار ۷ ماه بود که مصطفی در زندان بود، غذا که نبود، بیمار هم بود، عینک اش که نمی دونم ۵ و ۶ بود، خیلی زیادتر هم شده بود بهش نمی دادن، 
بدنش هم پر از قارچ بود، زانوهایش سست خیلی سست، تقریبا راه رفتن برایش مشکل بود جزدر یک جا درراه رفتن و برگشتن به اتاق شکنجه حوصله بازجو وشکنجه گر را سر برد.
یک روز من ازش پرسیدم مصطفی تو، فاصله بین اون مدت زمانی را که پشت اتاق شکنجه که آدم صدای نعره و فریاد بچه های دیگر را می شنوه تا نوبت خودش برسه،
 به صف می کردن برای اینکه نوبت  برسه، پشت صف چشم را می بستن، البته آدم صدای شکنجه را از توی اون اتاق حسینی می شنید و از قضا این بدترین، واقعا شاید برای بعضی ها ا زخود شکنجه بدتر بود. برای اینکه مثلا نیم ساعت، یکساعت، دوساعت بایستی منتظر می موندند که نوبت شکنجه برسه.
 بهش، من ازش پرسیدم که تو، توی این فاصله چکار می کنی؟
گفت: دعای حضرت ابراهیم ر امی خوانم.
گفتم: چیه؟
گفت: «رب انی بما انزلت من خیرالفقیر»
«خدایا نسبت به تمام این خیرهایی که به من می دهی محتاجم»
وبعد در آخرین روز که، ۲۸ فروردین بود پنجشنبه، از خواب بیدار شد و به ماها گفت که بارون باریده بود وگفت که ،  این باران رحمته.
گفتیم: چطور؟
گفت: حالا می بنید!
وبعد چند دقیقه بعد، اومدن بردنش و دیگه نیومد که بقیه ماجرا را می دانید.

پایان قسمت اول
ادامه دارد...

۱۳۹۹ فروردین ۲۸, پنجشنبه

گرامی باد خاطره شهدای 30فروردین 1351


از خاطرات مسعود رجوی درباره مجاهد قهرمان مصطفی جوان خوشدل

... یادم هست که محمدی بازجوی شهید مصطفی جوان خوشدل و شهید ذوالانوار، دیگر حوصله اش سر رفته بود. آخرین بار 7ماه بود که مصطفی در زندان بود. غذا که نبود، بیمار هم بود، نمره عینکش خیلی زیاد شده بود. با این حال، به او عینکش را هم نمی دادند.
بدنش پر از قارچ بود. زانوهایش سست، خیلی سست، تقریبا راه رفتن برایش مشکل بود. 
جز یک جا، در راه رفتن و برگشتن به اتاق شکنجه. حوصله بازجو و شکنجه گرا را سر می برد. یکروز من از او پرسیدم:
«مصطفی! تو آن مدت زمانی را که پشت اتاق شکنجه منتظر نوبت خودت هستی، چه کار می کنی؟»
گفت: «دعای حضرت موسی را می خوانم.»
گفتم: «چیه؟»
گفت: «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر».
خدایا، ‌نسبت به تمام این خیرهایی که برای من بفرستی،‌نیازمندم!

۱۳۹۹ فروردین ۲۷, چهارشنبه

شهادت نخستین گروه از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق ایران


مسعود رجوی:

بسم الله الرحمن الرحیم
یادم هست وقتی که در روزهای و در هفته ها و اون یکی دو ماه قبل از شهادت درسلولهای اوین با ۳ تا از شهدا یعنی شهید ناصر صادق، محمد بازرگانی و علی میهندوست،  هم سلول بودیم.
 معمولا هر وقت که نوبت پیش نماز بودن به ناصر می رسید این آیات مشهور سوره آل عمران را میخواند.
پس بگذارید با همان آیات من هم شروع بکنم.
والذین قالو...
و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله .....
کسانی که به برادرانشان و خویشاوندانشان و آشنایانشان گفتند که اگر از ما اطاعت می کردین، کشته نمی شدین
یا اگر اونهایی که شهید شدن ازما اطلاعت می کردند، خط مشی شون را مثل ما می کردند وبه راهی که ما رفتیم 
می رفتند کشته نمی شدند وحالا زنده بودند و اینجا قران است که جواب می دهد،
بگو اگر که صادق هستید، راست می گویید،
 اصالت دارد خط شما پس مرگ را از خودتان دور کنید؟
قدم زدن در جاده توحید درراه خدا و راه خلق مگر ساده است؟ 
مگر با ادعاست؟
 مگر با لق لق زبانه؟ 
مگر با انقلابی گری است مگه با لباسه؟ 
نه ، باقلب و است وجان با بن و استخوان و امروز ما آنها را گرامی می داریم.
بگذار هر چقدر میخواهند هر چیزی را نثار آنها بکنند. اما تاریخ به خوبی نشان داده که فی الواقع به قول شهید میهندوست که از قران نقل می کرد، سرانجام کف روی آب برطرف خواهد شد و آنچه که به مردم نفی می رسونه خواهد رساند.
چند روز پیش در نشستی که با خانواده های شهدا داشتیم من گفتم، که اون موقع وقتی این امیر،  بچه علی ۱۷ ماهه بود چه استفاده هایی می کردند از همین طفل شیرخواره ای که تنهاکلمه ای که یاد داشت 
کلمه «ژندان » بود  که بابا کجاست؟
 « ژندان» برای اینکه اراده شهید میهندوست را در هم بشکنند. 
خوب، اینجا جای یک سوال فقط باقی است؟
آیا میشه حتی تصور این را کرد که اگر کسی معتقد به راهش ، معتقد به مکتب وبه آیین اش باشه با این پشتوانه ها از میدان دربره؟
آیا  حتی میشه این تصور را کرد که کسانی که صادقانه در همان راه گام برمیدارند ارزشهای خدایی، خشنودی های خدایی را با چیزهای دنیوی معاوضه بکنند؟ 
نه، نه، وصیت شهدامون در گوشهایمان هنوز داره زنگ میزنه!
متاسفانه، با اینکه رژیم قبلی سرنگون شده، انقلاب شده، هر چه تلاش کردیم که مجموعه مدارکی که ازشهدامون هست،  نوارهاشون هست، دادگاه ها هست، فیلمبرداری شده دفاعیاتشون هست، وصیتهاشون هست
 هرچه تلاش کردیم اینها را بدست بیاریم یا یک نسخه هم بدست بیاریم، بهمون تابه حال ندادند!
درحالیکه خوب، استفاده های دیگری از این سرمایه ملی وانقلابی که ماداریم در این مرکز ساواک  قبلی و امثالهم و دادستانی، می کنند که می بینیم .
 با این همه درضمن این یک سال توانستیم وصیت شهید ناصرصادق را با خط و امضای خودش و چند برگ مربوط به شهادت برخی دیگر ازشهدا را بدست بیاریم وخدا کنه که یک روزی همه اینها را لااقل برای تقدیم به والدینشون
به خانواده شون و پدر و مادرانشون داشته باشیم.
نظیر همین هست برای شهید میهندوست....
که خوب من باید گزارش اعدام را حالا بدهم به فرزندش ...
باید گوش کنی دیگه......ها ........ مال پدرته....

۱۳۹۹ فروردین ۲۵, دوشنبه

مسعود رجوی – اشرف ۲۲مرداد ۶۸ - قسمت آخر


۴- نفی اقتصاد پولی و کالایی
بنابراین، زمینه‌ها و شرایط عینی، هیچ محلی برای جنگ و برادرکشی و تجاوز باقی نمی‌گذارد و صلح و صفا در تمام عالم برقرار می‌گردد.
پس پایان جنگها و صلح پایدار برای تمام بشریت. پس یک زمانی نیازِ به این سلاحها نیست. امروز ولی ما به این سلاحهایمان نیازمندیم تا بتوانیم صلح جاویدان را برقرار کنیم.

۵- با فرو ریختن بنای ستم و استثمار دیگر جایی برای حاکمیت خاص طبقاتی، ملّی و نژادی و امثالهم نمی‌ماند و جامعه واحد جهانی تأسیس می‌شود.

۶- حکومت و جامعه واحد جهانی-انسانی.
مرزهای طبقاتی-ملّی درهم ریخت. بنی نوع انسان در کمال توحیدی خودش ظاهر می‌شود.........

۷- زوال دولت،
چون زوال طبقات، زوال جنگ و زوال دولت به این معنا. دیدید چرا گفت، دولت کریمه؟ کرامت اون دولت در این است که دولتی نیست. ارگان اعمال قهر طبقه‌یی بر طبقه‌یی دیگر، چون که قهری نیست. همش آشتی ست و سلام.

۸- با این تغییرات، در زیر و روی جامعه، مفاسد اجتماعی نظیر فحشاء، سرقت، خیانت و امثال اینها موردی پیدا نمی‌کند و لذا روانشناسی بشری از شر عقده‌ها، کینه‌ها، حسادتها، سودپرستیها و منفعت‌جوییها رهایی می‌یابد. اینجاست که انسان در کمال تاریخی نوعش متجلی می‌شود و نه در لباسهای مصنوعی و جعلی که ساختهای اجتماعی و فرهنگی و بهره کشانه به او پوشانده است. پایان همهٔ مفاسد اجتماعی.

۹- یگانگی کامل انسان با خودش. وقتی که این مفاسد برود.
اینها هستند، سیمای مختصری از جامعه بی‌طبقه توحیدی. یعنی همان نظام و فلسفه‌ای که امام قائم مبشر آن است. پس مبالغه نیست اگر ما مجاهدین سالروز میلاد پرشکوه آن پیشوای کبیر را روز آزادی و یگانگی نوع انسان و بین‌الملل آزادی و یگانگی نامگذاری کرده‌ایم. 
چون آن زمان خمینی می‌خواست، قانون اساسی بگذراند.
از سوی دیگر باید تصریح کرد که هر حکومت یا نظامی که خواستار جامعه‌ای به واقع توحیدی‌ست، چنان که از پذیرش اصول فوق‌الذکر در ارکان و قوانین خود- از این سمت‌گیری- سر باز زند و یا لااقل از سمت‌گیری به جانب این اصول طفره رود، هیچ مشروعیت اسلامی نخواهد داشت. هم‌چنان که دم زدن از اسلام و تشیع، که نهایتاً به قیام حضرتش منجر خواهد شد، نیز مفید هیچ فایده‌ای نخواهد بود. بنابراین، بر عهدهٔ هر مسلمان انقلابی و راستین است که تا آنجا که می‌تواند از تلاش در جهت تحقق آن معیارهای بزرگ تاریخی فروگذار نکند. پیش به سوی جامعه بی‌طبقه توحیدی، آرمان همهٔ مستضعفان و رنجبران جهان، مجاهدین خلق ایران.

مسعود رجوی – اشرف ۲۲مرداد ۶۸ - قسمت سوم


مشخصات این نظام در قران به‌وضوح مشخص شده و از هزار و چند صد سال پیش تاکنون نیز در فرهنگ و کتب تشیع بر آن تأکید گردیده است. مشخصات جامعه بی‌طبقهٔ توحیدی که شعارش را می‌دهید.

۱. حداکثر رشد علمی و تکنیکی. مبنای مادی پیشرفتها.
- حداکثر بهره‌گیری از مواهب و ثروتهای طبیعی و وصل به یگانگی و سازگاری انسان با طبیعت. پیشرفت علم چیزی نیست، جز جنگ انسان با طبیعت و قوای طبیعی دیگر.
قوای طبیعی را ما گرفتیم، شب را به این وسیله روشنش کردیم. آن روز، روز سازگاری و سلام بین انسان و طبیعت است. انسان فاتح مطلقِ و طبیعت فتح شده، با همهٔ قوایش. پس یعنی منتهی پیشرفت علم.
در همین مورد علی علیه‌السلام در خطبهٔ ۱۳۸نهج‌البلاغه از حاکمی ناشناخته گفتگو می‌کند که حاکمیتش با شیوه‌هایی غیر از حکام و پادشاهان معمول تأمین شده. علی می‌گوید، زمین همهٔ پاره‌های جگر و ثروتها و داراییهای خود را برای او بیرون می‌آورد. همهٔ معادن و گنجینه‌ها و انرژیهای پنهان در درون زمین. در آن زمان، در زمین هیچ نقطه ناآباد و خراب باقی نمی‌ماند و خرمی و سرسبزی جهانگیر می‌شود و توانایی تولیدی آن‌چنان زیاد می‌شود که کفاف نیاز همگان را می‌دهد، این جامعه نعمت و فور و فراوانیست.........

۲- نفی هر گونه ستم و استثمار
حل تضاد انسان با انسان. وقتی تضاد انسان با طبیعت، علم و فن و آگاهی و با خودش، آزادی، رعایت شده، یعنی توحید. یعنی پس جامعه سراسر توحید و یگانگی که انگار تضاد انسان و خدا حل شده. انسان تسلیم شده به خدا.

۳. که من اینجا چهار می‌نویسم. از روی اون اطلاعیه، اون موقع می‌خوانم:
اقتصاد پولی و تفکر کالایی برچیده شده و هیچ اثری از پول و سودپرستی نیست.
شنیده‌اید که می‌گویند، پول نباید بدهی، صلوات باید بفرستی. چرا؟ اقتصاد پولی دیگر نیست، وقتی استثمار نیست.
.........چرا که بشریت به آن‌چنان بلوغی دست یافته که دیگر انگیزه‌های مادی محرک کار و فعالیت‌های او نیست.
خود شما شاخصها و نشانه‌های به اون دورانید. مگر انگیزه‌های شما مادیه، توی سازمان یا ارتش آزادیبخش. تمام بشریت باید به این سمت بیاید.
و به‌قول ابراهیم علیه‌السلام، نماز و نیاز، کار و فعالیت و مرگ و زندگیم، همگی برای خدا و به سمت اوست.

ادامه دارد...

۱۳۹۹ فروردین ۲۴, یکشنبه

مسعود رجوی – اشرف ۲۲مرداد ۶۸ - قسمت دوم


انبیاء به‌خاطر بازسازی آگاهانه و آزادنهٔ آن مبعوث شده‌اند.

کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ

در آغاز مردمان جامعه‌ای یکپارچه و یگانه بودند. یگانگی مادون آگاهی توی کمونهای اولیه، قبل از حل تضاد.
پس خدا پیام آوران را به‌مثابه بشارت دهندگان و بیم دهندگانی از جهت و سمت تکاملی هستی و اجتماع و نتایج موضع‌گیریهای ضدتکاملی برانگیخت و با ایشان کتاب و تبینی به حق فرستاد تا بدینوسیله بین مردم در آنچه اختلاف می‌ورزند به حکم و قضاوت بپردازند. اما اختلاف نورزیدند جز آنها که به‌رغم دریافت نشانیها به بغی و ستم برخاستند.
به این ترتیب، فلسفه انتظار و فرج، فلسفه رهایی و یگانگی و خروج انسان از قیود فقر و بندگی‌ست. چنین است که مرزهای قومی و طبقاتی و هر جدایی و مرزبندی شرک‌آلود دیگر از میان برمی‌خیزد و در درخشش شکوهمند آزادی و غنای همگانی در محاق فرو می‌رود. آری فرج مبین گشایش تاریخی اساسی‌ترین تضادها و عقده‌های بشریست که طی آن بشریت شیدای وصل و یگانگی، وحدت خویش را با طبیعت و با خویشتن و اجتماع در چارچوب جامعه بی‌طبقهٔ توحیدی باز می‌یابد.
براستی وقتی که همهٔ نیازهای راستین آدمی پاسخ داده می‌شود، دیگر چه جایی برای گره‌ها و عقده‌های روان و پیکر فردی و اجتماعی به جای می‌ماند و این همان سیمای نظام و دولت کریمهٔ امام زمان است که در دعای گشایش، دعای افتتاح، گروندگانش چنین طلب می‌کنند.

اللهم المم به شعثنا و الشعب به صدعنا والرتق به فتقنا واجبر به فقرنا و سد به خلتنا و یسر به عسرنا و بیض به وجوهنا و فک به اسرنا و و اعطنا به سؤلنا و بلغنا به من الدنیا و الاخره آمالنا و اشف به صدورنا و اذهب به غیظ قلوبنا، و اهدنا به لما اختلف فیه من الحق (۱۴۵۲).

بار خدایا بدان بدان واسطه، پریشانی ما را جمع کن، شکافهایمان را پرگردان، گسیختگی هایمان را پیوند بزن. نیازمندیمان را جبران کن و التیام ده. آمال و آرمانهایمان را در دنیا و آخرت بما برسان. سینه هایمان را شفا بخش و بدان واسطه غیظ و کین قلبهایمان را ببر و هدایتمان کن به حق در آنچه اختلاف می‌ورزیدیم.
آری، این است سیمای روانشناسانهٔ اجتماع مطلوب و ایده‌آل بشری که پیوسته در طول تاریخ، در طول تاریخ پرفراز و نشیبش به آن جانب در حرکت بوده است. این است مقصد و مضمون و معنای حرکت تاریخ در فرهنگ توحیدی که بی‌گمان جامعه و تاریخ را نیز هدفدار تبیین می‌کند. مقصدی بس متعالی و روشنایی‌بخش که بدون آن تاریخ چیزی جز دوری بی‌پایان از کشاکشهای تلخ و خونبار نیست. لکن در این فرهنگ همهٔ نوسانات و تپشهای جامعه و تاریخ سرانجام راهگشای انفجار و طلوعی سخت گدازان و بزرگ‌اند که تولد خورشیدی سهمگین از نجات و عدالت را وعده می‌دهد.
بدینسان، هر شهیدی و هر مجاهدی که در هر کجا به خاک و خون می‌غلتد مانند ستارهٔ سحری‌ست که صبح تابان عدالت و پایان تیرگی و ظلمت را نوید می‌دهد. آری سرانجام، روزگار آخرین نبرد فرا می‌رسد. آن خورشید و آن راهبر، همان منجی انقلابی کبیری که در فرازنای تاریخ و پس از تغییرات کمی لازم، کیفیت اجتماعی جدیدی عرضه می‌کند. پایان رنجها و اسارتها فرا می‌رسد. و بازماندهٔ دشمنان بشریت در هر رنگ و در هر لباس نابود می‌شوند.
این همان فتح بزرگ نهایی‌ست، فتحی مطلق که در قیاس با آن همهٔ پیروزیهای کنونی به‌دلیل ناپدیداری و نسبیتشان اندک می‌نمایند. اکنون ارتجاع، استبداد، استعمار و استثمار همراه با همهٔ انواع ریا، سالوس، تزویر، دین‌فروشی-مال سال ۵۸است- و هر گونه دجال‌گونگی دیگر از بین رفته و قائد بزرگ بر مسند نشسته و دین و مکتب حقیقی را حاکم کرده است. دیگر در نبرد سرنوشت کور با انسان آگاه، انسان است که پیروزی نهایی را حاصل نموده و دیو تقدیرهای زشت را تماماً بر زمین زده و خاک کرده است. وه که آخرین قیام چه انگیزنده و پرشکوه و جلال است، وه که پیشوا چه خجسته و مقتدر است. اما نه اقتداری از آن‌گونه که ما امروز می‌شناسم که بازتابی از سرکوب و استثمار طبقه‌یی به‌دست طبقهٔ دیگر است، بعکس این اقتدار و شوکت درست به این دلیل شایستهٔ این نامگذاریهاست و درست به آن دلیل پایدار و آسیب ناپذیر است که یک‌سره از استثمار و سرکوب جدا شده و اساس کار خود را بر فطرت یگانه جوی بشری نهاده است. یگانگی با خود و اجتماع و طبیعت و خدا که از این پیش‌تر استثمارگران در تمام صور تاریخی‌شان مانع آن بودند. این همان جامعه و نظام یکتاپرست ایده‌آلی ست.........که از دیر باز به‌مثابه یک نیاز راستین چشم‌انداز همهٔ برده‌گان و محرومان و رنجبران و مجاهدان تاریخ بوده است.

ادامه دارد..

مسعود رجوی – اشرف ۲۲مرداد ۶۸ - قسمت اول


اولین پیام که بعد از زندان دادیم مگر این نبود، روز نیمه شعبان را چه نام گذاشتیم؟ بین‌الملل...  آزادی و یگانگی... این هم پرچمدارش یعنی توحید.
در زمان انبیا باید که مثلا اگر مجاهدین اون موقع می‌بودند باید این را باور می‌کردند که والله این حرفهایی که پیغمبر میزند من عندی و از طرف خودش نیست. در دوران ما این را باید باور کرد زمان به پیش میره دیگه
این حرف پیغمبر را گوش بدهید، خطاب به اصحابش، یک روز چنین گفت:
شمایان اصحاب منید، لکن برادرانم مردمانی هستند که در آخر زمان میآیند. آنان به نبوت و دین من ایمان می‌آورند، با این‌که مرا ندیده‌اند. هر یک از آنان اعتقاد و مسلک خویش را با هر سختی نگاه می‌دارد، چنانکه گویی.... درخت خار مغیلان را در شب تاریک با دست پوست می‌کند، یا آتش پر دوام چوب را در دست نگاه می‌دارد. آن مومنان مشعلهای فروزان تاریکی‌ها هستند و خدا آنان را از آشوبهای تیره و تار دوران نجات خواهد داد.

***

در منطق تکامل باید هم که چنین باشد. لابد اون پیامی که سال ۵۸دادیم، "‌‌امام زمان بین‌الملل آزادی و یگانگی"‌‌ در همان سال خوانده‌اید. برایتان می‌خوانم، گوش کنید:

بنام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران،
نیمه شعبان، ۱۹تیر، سال ۵۸.

اللهم انا نرغب الیک فی دولت کریمه، تعز بهاالاسلام و اهله و تعز به النفاق و اهله
بار خدایا، از تو دولت کریمه‌ای را انتظار می‌کشیم که در آن اسلام و یگانگی و پیروان راستین آن را گرامی و راهبر گردانی و دوگانگی و نفاق و اهل آن را تحت سلطه و بی‌مقدار سازی. رنجبران جهان در انتظارند، انتظاری سترگ و انقلابی که تبلور همهٔ آرزوها و امید راستین بشریست. امید به چشم‌اندازی متحقق و گسترده در تمام طول تاریخ که هم‌چون اخگر فروزان فرا راه همهٔ مبارزات حق‌طلبانهٔ نوع انسان از هر نژاد و با هر مذهب و مرام نور می‌پاشد.
امید به آینده‌ای تابناک، به جهانی پر از عدل و داد و فارغ از هر گونه ظلم و ستم استثمار و جمیع عوامل دوگانگی و شرک که هم‌چو رعد در خروش خلقهای در زنجیر طنین‌افکنده و هم‌چون برق چشمان بیدادگران را خیره کرده است. بدینسان، در پس همهٔ فراز و نشیبها و کشاکشهای جامعه و تاریخ، سرانجام مضمون حرکت تاریخ که همان جوهر و ماهیت، ماهیت هستی و وجود انسانیست آشکار می‌گردد و سیر مداوم از دیار ضرورت به قلمرو آزادی فرجام می‌پذیرد. چنین است که در قران تقوای رهایی‌بخش بر تارک کرامت تاریخ انسان نشان شده و محور حرکت فرد و اجتماع تلقی می‌شود.

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ
ای مردم ما شما را از زن و مرد آفریدیم و قبیله قبیله، ملت به ملت و طبقه، طبقه‌تان گردانیدیم تا در متن همین تضادها و برخوردها به آگاهی دست‌ یابید. همانا که برترین شما، پرهیزکارترین و رها شده‌ترین از قید و بندهای ضدتکاملیست. انتظارات بزرگ همیشه امیدهای بزرگ در پی دارند و پیوسته به نویدها و وعیدهای عظیم راه می‌برند.
همان بشارت خداگونه‌ای که در اعماق ضمیر و فترت یکتاگرای بشر او را به جانب یگانگی و حل مشکل‌ترین تضادهای فردی و اجتماعی برمی انگیزد، پس منطق انتظار،.........انگیزهٔ حرکت است..........حرکت به‌خاطر حل معماهای انسان و تاریخ که مسأله استثمار خلقهای محروم، معضل‌ترین آن است. به این‌گونه مردم‌گرایی و خلق دوستی در اوج منطقی و فلسفه راستین خود به یکتاگرایی و یکتاپرستی منجر می‌شود که در صحنه اجتماع با حل همهٔ خصومتهای جامعه و تاریخ، مبشر دورانی‌ست که قیاس با آن دوران کنونی بهره کشی را می‌توان به حق ماقبل تاریخ انسان نامید. با استناد به این موعد بزرگ، دیگر هر شهیدی گویای شهادتی‌ست بزرگ و بی‌همتا. شهادتی بزرگ و بی‌همتا که به جانب آزادی و یگانگی نهایی نوع انسان راه می‌برد. دنیایی که در آن دیگر بار همهٔ آحاد انسانی متحد و یگانه می‌شوند، همان وحدت و یگانگی که بغی و ستم و استثمار آن را برهم زده بود.

ادامه دارد..

سیزدهم خرداد، سالمرگ خمینی دجال ضدبشر

سخنان مسعود رجوی ۲۲ بهمن ۱۳۷۴  حکم قتل‌عام مجاهدینی که بر سر موضع مجاهدی خود پافشاری کرده و می‌کنند  مسعود رجوی ۲۲بهمن ۱۳۷۴:  خمینی پرپر ک...