مسعود رجوی:
بسم الله الرحمن الرحیم
یادم هست وقتی که در روزهای و در هفته ها و اون یکی دو ماه قبل از شهادت درسلولهای اوین با ۳ تا از شهدا یعنی شهید ناصر صادق، محمد بازرگانی و علی میهندوست، هم سلول بودیم.
معمولا هر وقت که نوبت پیش نماز بودن به ناصر می رسید این آیات مشهور سوره آل عمران را میخواند.
پس بگذارید با همان آیات من هم شروع بکنم.
والذین قالو...
و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله .....
کسانی که به برادرانشان و خویشاوندانشان و آشنایانشان گفتند که اگر از ما اطاعت می کردین، کشته نمی شدین
یا اگر اونهایی که شهید شدن ازما اطلاعت می کردند، خط مشی شون را مثل ما می کردند وبه راهی که ما رفتیم
می رفتند کشته نمی شدند وحالا زنده بودند و اینجا قران است که جواب می دهد،
بگو اگر که صادق هستید، راست می گویید،
اصالت دارد خط شما پس مرگ را از خودتان دور کنید؟
قدم زدن در جاده توحید درراه خدا و راه خلق مگر ساده است؟
مگر با ادعاست؟
مگر با لق لق زبانه؟
مگر با انقلابی گری است مگه با لباسه؟
نه ، باقلب و است وجان با بن و استخوان و امروز ما آنها را گرامی می داریم.
بگذار هر چقدر میخواهند هر چیزی را نثار آنها بکنند. اما تاریخ به خوبی نشان داده که فی الواقع به قول شهید میهندوست که از قران نقل می کرد، سرانجام کف روی آب برطرف خواهد شد و آنچه که به مردم نفی می رسونه خواهد رساند.
چند روز پیش در نشستی که با خانواده های شهدا داشتیم من گفتم، که اون موقع وقتی این امیر، بچه علی ۱۷ ماهه بود چه استفاده هایی می کردند از همین طفل شیرخواره ای که تنهاکلمه ای که یاد داشت
کلمه «ژندان » بود که بابا کجاست؟
« ژندان» برای اینکه اراده شهید میهندوست را در هم بشکنند.
خوب، اینجا جای یک سوال فقط باقی است؟
آیا میشه حتی تصور این را کرد که اگر کسی معتقد به راهش ، معتقد به مکتب وبه آیین اش باشه با این پشتوانه ها از میدان دربره؟
آیا حتی میشه این تصور را کرد که کسانی که صادقانه در همان راه گام برمیدارند ارزشهای خدایی، خشنودی های خدایی را با چیزهای دنیوی معاوضه بکنند؟
نه، نه، وصیت شهدامون در گوشهایمان هنوز داره زنگ میزنه!
متاسفانه، با اینکه رژیم قبلی سرنگون شده، انقلاب شده، هر چه تلاش کردیم که مجموعه مدارکی که ازشهدامون هست، نوارهاشون هست، دادگاه ها هست، فیلمبرداری شده دفاعیاتشون هست، وصیتهاشون هست
هرچه تلاش کردیم اینها را بدست بیاریم یا یک نسخه هم بدست بیاریم، بهمون تابه حال ندادند!
درحالیکه خوب، استفاده های دیگری از این سرمایه ملی وانقلابی که ماداریم در این مرکز ساواک قبلی و امثالهم و دادستانی، می کنند که می بینیم .
با این همه درضمن این یک سال توانستیم وصیت شهید ناصرصادق را با خط و امضای خودش و چند برگ مربوط به شهادت برخی دیگر ازشهدا را بدست بیاریم وخدا کنه که یک روزی همه اینها را لااقل برای تقدیم به والدینشون
به خانواده شون و پدر و مادرانشون داشته باشیم.
نظیر همین هست برای شهید میهندوست....
که خوب من باید گزارش اعدام را حالا بدهم به فرزندش ...
باید گوش کنی دیگه......ها ........ مال پدرته....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر