۱۳۹۸ اسفند ۱۰, شنبه

مسعود رجوی - سخنرانی در میتینگ رشت - ۱۴ اسفند ۱۳۵۸ - قسمت چهارم


مسعود رجوی – شوراها از زبان پدر طالقانی
بقیه‌اش را از زبان پدر طالقانی گوش کنید زبان من الکن است.
پدر می‌گوید: «اولین مسأله برای یک ملتی که در مقابل طغیان و ظلم قیام کرده همین است که مردم احساس کنند که در سرنوشت خودشان دخالت دارند. چرا طغیان می‌کنند چون همه چیز از آنها سلب شده است. چرا در مقابل ظلم قیام می‌کنند برای این‌که می‌بینند در امور اقتصادی، زندگی، اداری، کار و کسب و در همه چیز مسلوبالاختیار هستند.
اولین درخواستشان این است که آن چیزی که از ایشان سلب شده به آنها برگردد. یعنی مردمی که هیچ اختیاری در سرنوشت زندگی ایشان در سرنوشت زندگی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اخلاقی خودشان نداشتند زندگی‌شان را به دست بگیرند. این مسأله باید به مردم ارائه بشود. تا مردم شروع کنند، سرنوشت‌شان را به دست بگیرند. راهش چیست؟ راهش همین شوراهاست. مردم بتوانند در یک دهی، در یک شهری، در یک کارخانه‌ای، در یک مؤسسه‌ای، دور هم جمع بشوند و در تعیین مقدرات خودشان صاحب رأی باشند. وجود شورا مهمتر از اصل آرایی که از شورا بیرون می‌آید است. چون به انسانها، انسانهای محروم، انسانهای مستضعف و انسانهایی که از مسیر و سرنوشت خودشان رانده شده‌اند این حق را به آنها می‌دهیم و این شخصیت به آنها برمی‌گردد.»

مسعود رجوی - انتخابات مجلس شورای ملی
و حالا خواهران و برادران،
ما در آستانه انتخاب حیاتی‌ترین شورای کشور قرار گرفته‌ایم. شورای ملی. و به این دلیل است که ما این قدر اهمیت برای این انتخابات قائلیم. چون از همین راه می‌خواهیم وابستگیها را قطع کنیم. وابستگیهای قطع ناشده را. حقوق عادلانه ملیتها را برآورده کنیم. شوراهای مردمی واقعی را گسترش بدهیم. حق کارگر و دهقانمان را بگیریم. حقوق سیاسی اجتماعی مساوی زن و مردمان را تأمین کنیم و الی آخر.
ولی بگذارید روی یک نکته تصریح بکنم سؤال این است: آیا تا به‌حال، تا به همین امروز تا همین لحظه که من و شما اینجا نشستیم چرخش کارهای کشور شورایی بوده؟ آیا به‌قول پدر همه مردم قطعنظر از ویژگی‌های نژادی و مذهبی و زبانی و جنسی در آن شرکت داشته‌اند؟
نه به خدا، بیشتر انحصارطلبانه بوده است تا شورا. اگر این طور بود که در گوشه و کنار کشور این قدر مصیبت و دردسر نداشتیم. اگر این طور بود که به جای چوب و چماق و حمله مسلحانه و غیرمسلحانه به مجاهدین در برابر آن همه راهپیمایی‌ها و روزه گرفتن ها و ریاضتهای اقتصادی تکلیف قراردادها مشخص شده بود.
آخر مگر گناه ما چیست؟ مگر ما در سراسر این مدت حتی به‌عنوان مثال یک گلوله هم شلیک کردیم؟ پس چه شد که برای آنها مجاهد محبوب دیروز حالا منافق شد؟ و ضدانقلاب؟ البته ما افتخار می‌کنیم، افتخار می‌کنیم که آنها به ما بگویند منافق ضد انقلاب. همان‌طور که علی افتخار کرد که به او گفتند کافر. و همان‌طور که حسین ابن علی افتخار کرد که به او گفتند خارجی. چرا؟ برای این‌که با ارتجاع با انحصار طلبی و با سازشکاری، سازش نمی‌کنیم و نخواهیم کرد.
این کدام یک از ماست که خون خودش را از خونه سرداران رنگین‌تر و ذیقیمت‌تر تلقی بکند. تازه می‌بینیم که در آستانه انتخابات مجلس شورا باز هم تهمتها، فحش‌ها و ناسزا ها و حملات مسلحانه و چه غیرمسلحانه هر روز زیادتر می‌شود.

ولی مگر ما در مسیر احقاق حقوق خلقمان از پا می‌نشینیم؟
مگر پرچم سرداران، پرچم کوچک خان و مصدق را فرو می‌گذاریم؟ مگر می‌خواهیم لعنت بشویم. نه، ما سوگند خوردیم که راه را ادامه بدهیم.
در این تردیدی نیست، در این تردیدی نیست که نسل به خون شسته ما، نسل به خون تطهیر شده ما، که اعتقاداتش، مکتبش و رویه سیاسی‌اش را از میان شکنجه‌گاه‌ها و از میان میدانهای اعدام به دست آورده، مشعل کوچک خان و مشعل مصدق را هر چه محکمتر در دست خواهد فشرد و هیهات، هیهات بر آنهایی که فکر می‌کنند با این فشارها می‌توانند مشعل سرداران را از دست ما بیرون بیاورند. نه به خدا، نه، ما وفا داریم.
و خدایا تو شاهد باش و تو را شاهد گرفتیم بر این وفاداریمون و بر لیاقت و صداقت ما بیافزای و ما را تزکیه کن و شما شاهد باشید که اگر ما می‌خواهیم به مجلس برویم این نه برای طلبیدن کرسی و جاه و مقام است که اگر می‌خواستیم در خیلی از مواقع با یک بله گفتن از پیش برای راهش هموار بود.
نه این به‌خاطر زنده نگه‌داشتن همان آتشی است که در دل میرزا هنوز زنده است. به‌خاطر پاسداری از همان آتش مقدس استقلال و آزادی است که مصدقها بر سر راه ما روشن کردند و مجاهدین از مجاهدین ستارخان و باقرخان تا همین امروز، مجاهدین حنیف‌نژاد ها و رضاییها و مجاهدین جنگل و تمام خلق یک پارچه مجاهد ما این راه را تعقیب خواهند کرد. تا قله پیروزی نهایی.
ما آن جاودانه آتش را هرگز اجاقش را سرد نخواهیم داشت. اگر لازمه که خونهامون برایش نثار شود بگو بشوند. ما باز هم بیشتر و بیشتر شهدا را تقدیم خواهیم کرد، تا این آتش مقدس هر چه شعله‌ورتر بشود.
کدام آتش، آتش اسلام انقلابی، آتش فروغ خلق، آتش آزادی.


ادامه دارد...

مسعود رجوی - سخنرانی در میتینگ رشت - ۱۴ اسفند ۱۳۵۸ - قسمت سوم



مسعود رجوی - لازمه پیروزی یک سازمان وارسته انقلابی است
من بر سر مزار میرزا به این فکر می‌کردم امروز که خدایا آیا نسل ما در این میان این لیاقت و افتخار را خواهد داشت که مشعل امانت میرزا و مصدق را تا قله فتح و پیروزی درست به دوش بکشد؟
خدایا ما این توان و این صداقت را خواهیم داشت که امانتی را که از این رادمردان گرفتیم درست بر زمین بگذاریم و به نسل‌های بعد از خودمان تحویل بدهیم؟
بله خواهران، بله برادران، ما می‌توانیم. حتماً هم می‌توانیم برای این‌که ما حالا از کوله بار تجارب میرزا و هم از خرمن رهآوردها و رنج های پیشوا مصدق توشه‌ها گرفتیم. بله ما فهمیدیم که سلاح انقلابی کوچک خان اگر بر زمینه‌ای فارغ از تضادهای درونی نهضت، به‌ دور از خیانت ها و سازشکاریها ارتجاع و فرصت‌طلبان درونی به کار می‌افتاد، دیگر به هیچ‌وجه قشون رضاخانی و اربابان انگلیسی‌اش نمی‌توانستند مانع پیروزی مردم به‌پاخواسته گیلان به شوند.
پس فهمیدیم که لازمه پیروزی یک سازمان وارسته انقلابی است که به توده‌های محبوب مردم متکی باشد و هیچ فرصتی به مغرضین و معاندین، به دشمنان داخلی و خارجی خلق، به ارتجاع و سازشکاران برای استفاده از شکافهای درونی‌اش ندهد همان شکاف‌هایی که رضا شاه خائن با استفاده از آنها سرانجام تونست مبارزه جنگل را علیالظاهر شکست دهد.
همینطور امروز همه ما اتفاق‌نظر داریم که لازمه استمرار پیروزیهای مصدق فقید و پاسداری هر چه بیشتر از نهضت ملی، ریشه‌کن کردن همه عواملی بود که جاده نامیمون ۲۸مرداد را صاف کردند. فئودالیسم، ارتجاع داخلی و در رأس همه آنها دربار که همگی با هم در یک چیز اشتراک داشتند و آن این‌که مصدق می‌خواهد کشور را تسلیم کمونیست‌ها بکند. تسلیم روس بکند.
پس حالا دیگر با این تفاسیر تجدید شکست‌ها به هیچ عذر و بهانه‌ای برای نسل ما موجه نیست. ملت ایران حالا حق دارد با برخورداری از همه تجاربی که طی مبارزات دور و دراز حق‌طلبانه‌اش با عبور از سردارانی هم‌چون ستار و میرزا و مدرس و مصدق و به قیمت تحمل سالها شکنجه و شهادت کسب کرده براستی دیگر شاهد پیروزی را رویت بکند.
مسعود رجوی - شورا راه حل مشکلات
مشکلات اجتماعی و اقتصادی ما چیزهای اسرارآمیز و غیرقابل حل نیستند. مگر نیست که هر دردی علاجی دارد. مگر نیست که هر دردی درمانی دارد. کافیست فقط طبیب حاضر باشد. والا در دنیا هیچ دردی الآن بی‌علاج نیست. مگر این‌که ما درمان را بلد نباشیم. تازه ما این همه منابع داریم. یک قلم همین حالا به‌رغم کاهش تولید نفت نسبت به گذشته ماهیانه یک میلیارد و ۶۰۰میلیون دلار درآمد نفت داریم چیزی قریب ۱۳-۱۴میلیاد تومان در ماه.
این نسل این شورش و قیام مقدس را تا پایان علیه بهره‌کشی ادامه خواهد داد. علاج نهایی ما هم همین اقتصاد مستقل است. بدون آن که نمی‌شود پیشرفت. بدون این‌که طرف کارگر و دهقان خودمان را داشته باشیم، بدون این‌که منافع را برای جیب آنها و برای خود آنها خواسته باشیم پیش نخواهیم رفت.
برای این‌که آنها تولید می‌کنند. چرخ ها را آنها می‌چرخانند. هر چقدر زیر فشار باشند هر چقدر از ارزشهای تولید شده آنها به خودشان باز نگردد، خواهد ماند یک اقلیت وابسته و سرمایه‌دار و یک اکثریت و این هم با مکتب انقلابی ما سازگار نیست. در تمام تاریخ همه انبیاء و رسولان برای چه قیام کردند. برای چی ترنم می‌کردند سرود توحید را؟ مگر جز برای امحاء بهره کشی و رفع ستم.
بفرمایید:
 ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ (ال عمران – ۱۱۲)
زده شد بر آنها، هر کس که می‌خواهند باشند، مقرر شد، هر جا که باشند در هر مکان و زمان تاریخی که باشند، ذلت، خواری و پریشانی مگر، پس سرنوشت هر قومی ذلت است مگر به ریسمان خدا و به ریسمان خلق و چنین بود که غضب خدا را خریدند و به آنها مسکنت پریشی و محرومیت‌زده شد.
اما مسأله امروز ما این است که آن تربیت سالم اقتصادی و اجتماعی که صحبتش را کردیم فقط زیر چتر یک تربیت سالم سیاسی امکانپذیر است. یعنی یک رشد انقلابی سیاسی.دیده‌ائید برخی محصولات به‌رغم این‌که زمین هم خوب باشد، کود هم خوب باشد و بذرش هم خوب باشد در هوای نامساعد به ثمر نخواهد نشست.
برای به ثمر رسیدن یک تربیت سالم اقتصادی و اجتماعی هم یک حال و هوای سیاسی سالم لازم است. مشکلات اقتصادی ما در قدم اول از مجرای سیاست قابل حل هستند. به عبارت دیگر اقتصاد مردمی در قدم اول ملازم با یک سیاست مردمی است. یعنی همکاری و اشتراک عمل همه مردم همه اقشار. آخر مردم تا وقتی که خودشان را نبینند که بسیج نمی‌شوند.
چرا؟ از خدا بپرسید. خدا این‌طور خواسته است. خدایی که انسان را خلیفه و جانشین خودش در زمین قرار داده است. انسان نه ماشین است و نه حیوان. که نافهمیده و ناخواسته کار کند. قوای طبیعی انسان جز در شرایط آگاهانه و آزادانه به ثبوت نخواهد رسید. شکفته و بالنده نخواهد شد. پس بگذارید حالا که علاج دردهای اقتصادی و اجتماعی را در قدم اول از مجرای یک سیاست مردمی از طریق اشتراک عمل و بسیج تمام صفوف خلق پیدا کردیم شرح علاج دردها را در یک کلام خلاصه به کنیم. شورا.

ادامه دارد...

۱۳۹۸ اسفند ۹, جمعه

مسعود رجوی - سخنرانی در میتینگ رشت - ۱۴ اسفند ۱۳۵۸ - قسمت دوم


مسعود رجوی - راحت طلبان اجازه نمی‌دهندکشور ما از روی مرام دموکراسی اداره شود
پس صدای آرمان میرزا همیشه بلند است. من خودم همین امروز بر سر مزارش وقتی به احترام در تربتش ایستاده بودم، صدا را شنیدم داشت فریاد می‌زد، داشت تکرار می‌کرد همان فریادی را که بر سر ژنرال فرمانده دشمن، چینکا چینکف زد.
به سر انگلیس‌هایی که که برای زهره چشم گرفتن از مجاهدین جنگل یکی از جنگل به نام محمود خان کرد را با وحشی‌گری زیر شکنجه‌های قرون‌وسطایی شهید کردند و حالا آمده بودند، میرزا را قسم می‌دادند به خونه انبیاء و اولیاء که دست از جنگ و خونریزی بکشد و تسلیم شود.
ولی سردار این طور خروشید: «دولت انگلیس فریاد می‌کشد که من اسلام و انصاف نمی‌شناسم. باید اول ضعیف را اسیر عاد و کشته مقاصد مشعوم خود سازد. ولی بنده (میرزا) می‌گویم انقلابات امروز دنیا ما را تحریک می‌کند که مانند سایر ممالک اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم. لاکن دوباره آنها تن نمی‌دهند که کشور ما از روی مرام دموکراسی اداره شود.»
بله ما باید خلقمان را از دست راحت طلبان برهانیم. این صدای خوش الحان خود میرزا است و بعد هم حلقوم های خلق که در ترانه‌های محلی خود شما به آن پاسخ می‌دهند. بگذارید خودش را بخوانم:
چقدر جنگل خوسی، میلت وسی...
خسته نوبوستی...
می جان جانانا...
تره گمه میرزا کوچیک خانا
خدا دانه که من نتانم خوفتن از ترس دشمن...
می دیل آویزانا...
می جان جانانا...
تره گمه میرزا کوچیک خانا...
چرا زودتر نایی؟...
توندتر نایی؟...تنها بنایی
و بیچاره آنهایی که می‌خواستند از مجاهدین جنگل اثری نباشد. حالا کجا هستند که ببینند این سراسر یک خلق است که مجاهد شده است و به مجاهدت قیام کرده است. نسل صفری لنگرودی‌ها، رضایی‌ها، حنیف نژادها، گلسرخی‌ها، شهدای سیاهکل، نسلی که با دکتر حشمت و نسیم شمال و دکتر فاطمی‌ها میثاق بسته بود و حالا به میعادش آمده است. نسلی سلاح برکف که در دامن مهر و محبت شما پرورده شد و درس مروت یاد گرفت. کمتر روزی بود که در خیابانها یا در محبس شکنجه‌گاه و یا در میدانهای تیر در خون خودش غوطه نخورده و یاد سرداران را به‌پا ندارد. و پرچم آنها را بیش‌ از‌ پیش در اهتزاز نیارد. مگر ما چه می‌خواستیم. خیلی از همانهایی که میرزا می‌خواست و هنوز هم متأسفانه برآورده نشده است. حقوق رنجبرها، حقوق کارگرها، حقوق دهقانها، حق صیادها، حق برنجکارها و زنهای زحمتکش، آنهایی که سالیان درازمدت حتی از بهره‌برداری منابع صیاد و رایگان طبیعت هم محروم مانند و چه بسا که برای قوت لایموت حتی برای یک صید ماهی می‌بایست کتک و چماق و گلوله بخورند.

مسعود رجوی - اراده سازش ناپذیر برای رهایی
وقتی که من زندان بودم، بازجوها خیلی می‌خواستند روحیه آدم را بشکنند. به ما می‌گفتند شما خرابکارید. شما غارتگرید. مردم شما را نمی‌خواهند. پشت و پناه مردمی ندارید. بعضی حرف‌هایی که همین حالا هم می‌شنویم. ولی من فکر می‌کردم و همه آنهایی که در زندان بودند فکر می‌کردند که آن طرف دیوارهای بتنی، هستند مردمی که فرزندها و برادرهای واقعی خودشان را خوب می‌شناسند. همان چهره‌های آفتاب سوخته جنوب، یا پاهای برهنه شمال.  یا دلهای داغداری که در سراسر کشور حق خودشان را می‌خواهند و از هر کس هم که به حق‌طلبی برخیزد حمایت می‌کنند. همان حقوقی که سردار جنگل کوچکخان هم برای آنها قیام کرده بود و این طور بود که سرداران قیام کردند. قیام کردند یکی پس از دیگری تا حقوق حقه خلق‌شان را به دست بیاورند. خلقی که هیچ وقت از پا ننشست و این طور بود که نسل ما هزاران هزار زن و مرد آزاده و شریف، زن و مرد جان بر کف دوش به دوش از جان گذشته‌اند و به جانان رسیدند.
یکی بعد از دیگری به خاک افتادند و مشعل را به دست دیگری دادند. هم‌چنان که میرزا گفته بود به‌رغم بدخواهان، نام ما نام همه رهروان این راه اگر ‌چه بسیاری در گمنامی شهید شدند، بر جریده عالم همیشه ثبت مانده و ثبت خواهد ماند.
چرا که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست. اگر چه نمایندگانی که در این میعاد حضور دارند از سرداران جنگل گرفته و نهضت گرفته تا حشمت و فاطمی و رضاییها و گلسرخیها از مکانها و زمانها و نسل‌های مختلف دور هم جمع شده‌اند ولی همه‌شان در یک چیز سخت، استوار و مشترک اند. که در آن هم‌چون جویباری در مسب دریا به هم می‌پیوندند. آن چیست؟ اراده سازش ناپذیر برای رهایی. رهایی از قید هر گونه ظلم ستم. رهایی که به‌خاطرش آن همه فشار تحمل کردند. مگر یادتان رفته چطور دکتر حشمت بدون این‌که ذره‌ایی رعب و هراس به خودش راه بده شنل را، عینک سفید را و کلاه را برداشت و با آرامش به آنهایی که در اطرافش ایستاده بودند داد و خودش طناب دار را به گردن انداخت. این وجدان ملی ایران است. این شرف ملی گیلان است. شرفی که با هیچ قدرتی خدشه‌دار نخواهد شد سلام بر دکتر حشمت.

ادامه دارد...

۱۳۹۸ اسفند ۸, پنجشنبه

مسعود رجوی - سخنرانی در میتینگ رشت - ۱۴ اسفند ۱۳۵۸ - قسمت اول


گزیده سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ رشت ۱۴ اسفند ۱۳۵۸

به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران
و به نام مردم شریف و آزاده ایران
و به نام تمام شهدای خلق
و با تکریم و یادآوری دو سردار بزرگ خلق
سرداران بزرگ آزادی سردار جنگل کوچک خان و سردار نهضت ملی ایران دکتر محمد مصدق پیشگامان تمام مجاهدان و مبارزان
مادران عزیز
پدران، خواهران و برادرانم،

خیلی وقت بود که در آرزوی زیارت مزار میرزا و دیدار شما بودم ولی همان‌طور که می‌دانید در دو هفته اخیر در برخی شهرهای ما حوادثی پیش آمد که شاید مرجح بود من امروز در قائمشهر باشم. به‌خاطر این‌که باز هم برخلاف انتظارمون حتی بعد از انقلاب هم قائمشهر به‌تازگی مجروح و داغدار شده بود. از پیکرش خون می‌چکید و چشمانش اشکبار شده بود. بعد فکر کردیم برای این‌که به دست آنهایی که این همه جراحتها را ایجاد کرده‌اند بهانه‌ای ندیم و آنها سوء تعبیر نکند، بهتر است مسافرت به قائمشهر را به وقت دیگری موکول کنیم.
این بود که دیگر بیش از این نمی‌باید اشتیاق دیرینه دیدار از مزار میرزا و دیدار شما را به تأخیر می‌انداختم.  حالا ما می‌توانیم با هم و در کنار شما و در محضر میرزا به یاد سردار بزرگ دیگری مصدق فقید را هم گرامی بداریم. پس اجازه بدهید با هم ابتدا از همینجا به قائمشهر قهرمان و اشک افشان درود بفرستیم.
به هر حال برای من افتخار بزرگی است که امروز یعنی درد سالگرد وفات پیشوای نهضت ملی، مصدق کبیر در میان شما باشم. در کنار شما، در خانه شما، یعنی در محضر میرزا سردار بزرگ جنگل. سرداری که نخستین پیشگام تاریخ معاصر ایران در مبارزه انقلابی مسلحانه بود.
سرداری که در پس زمستان تیره وطن در تندباد سیاه وطن‌فروشی و ساخت و پاختهای وثوقالدوله‌ها از کنج مدرسه‌ها راه جنگل را پیش گرفت، تا به گرمی و خروش خون خودش بهاری تازه خلق کند و هر چه که درس وفا و صفا خوانده بود در مقابل خلق پس بدهد و راستی که چه خوب معلم و فا و پاکباختگی و وطنپرستی و مروت شد و تعلیم داد، نه به تمام گیلان بل به تمام ایران.آن که وقتی سر از بدن یخ زده‌اش جدا می‌کردند جز یک ریال چیزی بیشتر در جیب نداشت.

مسعود رجوی - میرزا در آرمانش ذوب شد
ولی با این همه در پی آرمان مردم و آرمان آزادی در مقابل هر توفانی سینه سپر می‌کرد. راستی در تاریخچه چه بد نوشته‌اند که سردار ما در برفها یخ زد. نه، نه، آنها البته می‌خواستند سردار یخ بزند. ولی میرزای ما که یخ نزد. او در آرمانش ذوب شد و در رگها و قلبهای تک‌تک ما جاری شد.
مگر ندیدیم که سردار جنگل با همان سلاح و با همان عزم آهنین هر وقت لازم شد از قلب گیلان دوبارهبه‌پاخواست، دوباره برخاست. آمد در تمام شهرها و روستاها و پیام جنگل سبز را که همان سرود سرخ رهایی است توده گیر کرد.
پس چه کسی گفت که میرزا یخ زد، نه اون همین‌جاست. در دل تک‌تک ما و همین الآن دارد می‌طپد. خودش در آخرین نامه‌اش به تاریخ پنجم عقرب سال ۱۳۰۰ یعنی ۵۸سال پیش این‌طور نوشته بود: «اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد. اما وقتی از افکار و انتظاراتشان نتایج تلخ مشاهده کردند. آن وقت است که ندامت حاصل کنند و قدر و منزلت ما را خواهند یافت. ولی آقای من امروز دشمنانمان ما را دزد و غارتگر خطاب می‌کنند و حال آن که هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشته‌اید. ما این اتهامات را می‌شنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علیالطلاق واگذار می‌کنیم.»
و امروز ما همان نتایج تلخ هستیم. تلخ به دهان دشمنان خدا و خلق و شیرین در ذائقه سردار. آخر ما همان نسلی هستیم که تفنگ و آرمان سردار را به دوش کشیدم. نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم او در ما زنده خواهد شد. علیه ستمگرها دزدان شرافت و دزدان حاصل کار مردم. تیمورتاش‌ها که در همین جا والی حاکم بودند، رضا خانها و حاکمها و والیهای دزد و چپاول گر و غارتگر دیگر.

ادامه دارد...

مسعود رجوی - سخنرانی در دانشگاه تهران - آزادی، فلسفه انقلاب - ۲۰ دیماه ۱۳۵۸ - قسمت سوم


مسعود رجوی - گنهش آنکه، ندارد گنهی
بله، اگر یادتان باشد در همینجا بود که نسبت به رفرمیسم و سازشکاری هشدار دادیم.
آن موقع هم مثل حالا منظور ما از انقلابی بودن کله شقی، هرج و مرج و بی‌نظمی نبود و الآن هم نیست. منظورمان این بود که بدون انقلابی بودن بدون داشتن نقطه نظرهای انقلابی، بدون داشتن یاران و یاوران انقلابی حل مسا‌ئل بعید و محال است. چطور می‌شودما بدون این‌که انقلابی و مردمی باشیم و این‌طور فکر بکنیم، مسائل یک انقلاب را حل بکنیم؟ آسایش خیال مردممان را تأمین بکنیم، آزادیها را مستقر بکنیم، مسأله بیکاری و گوشت و نان و مسکن و کار و ترافیک و امثالهم را حل بکنیم؟ مسائلی که در یک روند ضد انقلابی ایجاد شده‌اند و بنا براین فقط در یک روند انقلابی قابل حل هستند.

مسعود رجوی - ما از هر فرصت دموکراتیک استقبال خواهیم کرد
بهرحال امروز ما امکان یافتیم که با حفظ نقطه نظرها و عقاید و آراء خاص خودمان در چارچوب نظام و قوانین موجود به‌طور رسمی، قانونی و دموکراتیک خطوط انقلابی و مردمی‌مان را پیگیری بکنیم و در معرض داوری مردممان قرار بگیریم.
بدیهی است که ما از هر فرصت دموکراتیک استقبال می‌کنیم، با کمال میل و شکرگزارش هم خواهیم بود. البته اگر فرصتها و امکانات دموکراتیک برقرار شد و استمرار و عمق پیدا بکنند چه بهتر. ما نهایت تلاش خودمان را خواهیم کرد و اما، هر موقع هم که مانع بشوند و امکان حرکت قانونی و رسمی را در حداقل صورتش هم از نیروهای انقلابی سلب بکنند، خوب، آن موقع بایستی فکر دیگری کرد.
بهر حال، ما به‌خاطر مبارزه با سازشکاری، مبارزه با منفرد کردن و منزوی کردن نیروهای راستین انقلابی، به‌خاطر بقا و رشد هر چه بیشتر این نیروها -که درگذشته اصالت خودشان را هر چه خونین تر نشان دادند. به‌منظور میدان دادن به اصلاح طلبی و از دور خارج کردن انقلابیون. به‌خاطر ممانعت از افول و قهقرای انقلاب یا رفتن در مجاری انحرافی، به‌خاطر پایان دادن به جنگ‌افروزیها، تفرقه‌ها و تمایلات انحرافی و واپسگرا در انتخابات اخیر شرکت می‌کنیم.
و بهمین دلیل ضرورت شرکت هر چه فعالتر نیروهای انقلابی را به‌خاطر منظورهایی که گفتم طرح می‌کنیم. اینجاست که بار دیگر ضرورت تحلیل مشخص از شرایط مشخص آشکار می‌شود. ضرورت احتراز از ساده‌سازیهای قشری و به‌اصطلاح مکانیستی مطرح می‌شود. و نادیده گرفتن شرایط بغرنج و تشریح هر مرحله خاص.
به این ترتیب این نه رأی دادن به یک فرد یا یک سازمان، بلکه اساساً تأیید یک برنامه انقلابی و بلکه یک جبهه انقلابی و بل کل انقلاب رهایی بخش ماست. اگر غیر از این بود جنبش انقلابی به‌ دور از هر گونه شائبه جاه‌طلبی و مقام پرستی در صحنه حاضر نمی‌شد و هرگز شرکت نمی‌کرد.
آیا جز این‌ است که انقلاب را انقلابیونش باید اداره بکنند؟
شاید برنامه‌ها را به تفصیل مطلع باشید و من فقط به سرخط آنها اشاره می‌کنم و چند تا از آنها را مختصراً توضیح می‌دهم و بقیه‌اش بماند برای فرصتهای بعدی.
اول، شوراهای مردمی. میراث پدر طالقانی، مضمون رهایی بخش و دموکراتیک شوراهای واقعی_ البته اگر واقعی باشند، بر هیچ‌کدام از ما پوشیده نیست.
یادم هست که در همان اسفندماه در همینجا بود که اینرا مطرح کردم. به استناد آیات”وامرهم شورا بینهم“ و ”وشاورهم فی الامر“. تحقق شوراهای واقعی نشان‌دهنده ماهیت مردمی هر حکومتی است که به آنها متکی است. مظهر اعتماد توده‌ها به حکومتشان است. هم‌چنانکه مظهر مردمی بودن حکومت هم هستند.
طبیعتاً برای همه ما روشن است که میان شوراهای فرمایشی و شوراهای واقعی تفاوت از زمین تا آسمان است و فراموش نکردیم که چطور بعد از رحلت پدر شعار شهادت و شورا پیام پدر در سراسر کشور طنین افکند.
امروز ما ضرورت استقلال واقعی این شوراها را در سراسر بخشها خواستار هستیم. همه بخشهای تولیدی، توزیعی. همه کارخانه‌ها، مزارع. در همه مواضع تصمیم‌گیرنده. مؤسسات آموزشی، ارتش دبیرستانها. و بسیار روشن هست که از شوراهای بی‌محتوا مردم استقبال نمی‌کنند، کما این‌که نکردند. باز هم آزادی.
چقدر شورانگیز است که ما امروز باز هم در دانشگاه که شهادت گاه آزادی است صحبت می‌کنیم. سخن از آزادی می‌گوئیم.
بله،بدون تضمین آزادی تمام احزاب و عقاید و قلمها هیچ پیشرفت و بسیجی برای انقلاب متصور نیست.
آیا در دوران دیکتاتوری شاه پیشرفتی متصور بود؟ نه، هرگز.
آیا فراموش کردیم که در دوران حکومت نظامی، مطبوعات ما چه نقشی را بازی کردند؟ بله، به همین دلیل می‌بایستی از تمام نشانه‌ها و عوارض خفقان قاطعانه جلوگیری کرد.
منطق چوب و چماق، منطق محکومی است. هیچ منطق قابل احترامی نیست. قداره‌بندی شیوه سخیف آریامهری است. مگر فراموش کرده‌ایم که بعد از کودتای ۲۸مرداد، چقدر ”بی‌مخ“ ها به میدان آمدند؟
شاه در ضعیف‌ترین نقطه خودش به این روشها متوسل می‌شد. این چیزی جز بیان ماهیت ضدمردمی این نیروها نیست. چه نیروهایی هستند که از آزادی و شرایط دموکراتیک هراس دارند؟ آنهایی که پوسیده‌اند، رسوا هستند. ما به کسانی که ناآگاهانه قدم در این راهها می‌گذارند، صمیمانه و صادقانه نصیحت می‌کنیم. نصیحت می‌کنیم که آزادی خلق و میهنمان را فدای تعصبات کور نکنند.
بهرحال ما به آزادی عقاید همه احترام می‌گذاریم(شعار جمعیت: درود بر رجوی...)
اگر موضع ما برحق است. بیائید آن را در میدان عمل نشان بدهیم. آیا جز این است که خفقان باعث تشدید تضادهای اجتماعی خواهد شد؟ و بالاخره این‌که به‌نظر ما آزادی کامل یعنی رهایی از تمام قید و بندهای استارت بار و بهره‌کشانه.
تأمین حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مساوی برای زنان. صحبت از آزادی می‌کردیم، اینهم یکی دیگر از صور اجتناب‌ناپذیر آزادی است. می‌دانیم که یکی از نتایج تقسیم جامعه به طبقات متخاصم، ستمی است که در طول تاریخ بر زن رفته است.
فرهنگ استثماری همیشه زن را انسان درجه دوم تلقی کرده است. بسیاری از دانشمندان ارتجاعی تلاش کرده‌اند، تا به تبعیض میان زن و مرد جامه به‌اصطلاح علمی بپوشانند. از جمله با مقایسه ساختمان فیزیولوژیک، تا دلیلی باشد بر انواع تبعیضات. اما در اعتقادات اسلامی ما این‌طور نیست، این نتیجه را می‌شود بسادگی با مقایسه موقعیت زن قبل و بعد از اسلام به‌دست آورد.
زنی که قبل از اسلام ننگ تلقی می‌شد. بعداً در اوج رهبری انقلاب قرار گرفت. فراموش نکردیم، نقش زینب علیها سلام را. فراموش نکردیم که اصل اساسی اسلام برتری را منوط می‌کند به تقوای رها‌یی بخش و نه هیچ تبعیض دیگری.
ارزشهای طبقاتی، فرهنگ طبقاتی، برای سالها در طول تاریخ زن را موجودی درجه دوم تلقی کرده است، اما انقلاب ما و سوابق مبارزاتی جامعه ما نشان داد، خواهران و مادران ما را که سلاح در دست گرفتند، به میدانهای اعدام و شکنجه رفتند و آنجا حقانیت خودشان را اثبات کردند و این‌که دوش به دوش تمام مردان، با حقوق متساوی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی قادر هستند که رسالت خودشان را در ایجاد جامعه انقلابی، ایفا بکنند.
اینها شعار نیست، واقعیتهای محتومی است که تاریخ هم به آنها گردن خواهد نهاد و در مقابلشان تعظیم خواهد کرد. مخصوصاً در عصر انقلابات، در عصر آگاهی کبیر تود‌ه‌ها چطور می‌شود از نقش انقلابی زن، صرفنظر کرد؟ و چطور می‌شود آن را نادیده گرفت؟ و چطور می‌شود آن‌را درجه دوم تلقی کرد؟
بله، ننگ ”درجه دوم تلقی کردن زن است“. به همین دلائل یک بعد مسلم تمام انقلابات رهایی بخش، آزادی زن از یوغ این ستمها است که در اساس از بهره‌کشی و ستم طبقاتی نشأت گرفته است.
البته روشن است که ما نمی‌خواهیم صفوف انقلابمان را بین زن و مرد تجزیه کنیم. نه، ما این مطلب را هم دقیقاً از طریق وحدت تمام اقشار خلق پیش خواهیم برد. چرا که این ستم نیز تنها در همین طریق، تنها در همین مسیر قابل حل است.
آخرین نکته، تأمین حقوق ملیتها و آزادی آنان از ستم مضاعف است. به همه مردم ما ستم می‌شد. اما این ستم وقتی که به هموطنان کرد، یا به بلوچ و ترکمن و عربمان می‌رسید، مضاعف می‌شد.
از سرمایه‌گذاریها در آنجا خبری نیست، از پیشرفت در آنجا خبری نیست...
اقوام فارس و غیرفارس مظهر یک ستم دیگر که بایستی از آن آزاد شد. مسائل ملی ما یک واقعیت هستند. و جز به شیوه انقلابی قادر به حل آنها نخواهیم بود.
ولی چند نکته اساسی باقی است. برنامه زیبا و دلنشینی با کلمات خوش آهنگ گفتن یا نوشتن البته کار ساده‌ایست. مهم اجرای آن و برخورداری از وسایل اجرای آن است، و همین خصوصیت کیفیت ممتاز کارها را تشکیل می‌دهد. ولی من اینجا در مقابل محراب مقدس خلق و میهنم بایستی تصریح بکنم و سوگند بخورم که:
بدلیل سوابق خونبار عملی جریان پرافتخاری که در طول تمام سالهای اختناق، افتخار همگامی با آن‌را داشتم برعهده می‌گیرم که همه برنامه‌ها و حرفها را کلام به کلام و حرف به حرف جامه عمل بپوشانم.
درسابقه مجاهدین خلق چیزی جز ایستادگی خونبار بر سر عقاید و مواضع و شکیبایی و صبر انقلابی و تحمل تمامی مشکلات و فشارها نیست و امیدوارم در آینده نیز همین‌طور باشد.
بنیاد کار ما مبتنی بر مذهبی است خدایی و مردمی. راهگشای حرکت یگانه ساز بر ضد هرگونه استبداد و استعمار و بهره کشی با نظرگاه پاک، حق، یکدست و منسجم که زندگی را تماماً در عقیده و جهاد خلاصه کرده و به بشریت تحت ستم از دیر زمان آزادی، خجستگی و رهایی و یگانی را بشارت داده و البته می‌دانیم که کار کردن بر حسب یک مکتب. با آن زیستن، و با آن مردن و به آن عشق ورزیدن و تمام مشکلات و فشارهایش را تقبل کردن، البته کار دشواری است و بهمین دلیل ما آرزو می‌کنیم و از خدا می‌خواهیم که با حمایت مردم در این راه موفق باشیم.

سلام بر خلق – سلام بر آزادی

۱۳۹۸ اسفند ۵, دوشنبه

مسعود رجوی - سخنرانی در دانشگاه تهران - آزادی، فلسفه انقلاب - ۲۰ دیماه ۱۳۵۸ - قسمت دوم


پس شهدای ما چه به‌حق بودند که با آزادی شروع می‌کردند. اگر از آزادی به‌طور اخص مناسبات آزاد و عادلانه را در روابط درونی خودمان در نظر داریم، استقلال هم همین معنا را در روابط بین‌المللی و روابط خارجی‌مان بیان می‌کند.
وهیچ چیز غیر از این را به‌نام اسلام به‌رسمیت نمی‌شناسیم و هر چیز غیر از این همین خواهد بود که انحراف و ارتجاع و بس.
بهر حال هر اختلاف‌نظر و هر اختلاف رأیی هم که داشته باشیم یک چیز در میان همه رسولان، در میان تمام انبیاء و صلحاء تاریخ، در میان تمام انقلابیون و آزادگان مشترک است و آنهم جدال مستمر، پی‌گیر و تاریخی است علیه تمام موانع حریت در تمام صور تاریخی شان. در تمام اشکال گوناگونشان.
مقصدی بس شورانگیز و متعالی که بودن آن تاریخ جز دوری بی‌پایان از کشاکشهای مبتذل هیچ چیز نخواهد بود. کشاکشهایی بس تلخ و خونبار. ولی تنها با این مقصد هست که همه تفرقه‌ها محو خواهند شد و دیگر جا برای سالوس و ریا نخواهد ماند.
اینجاست که در ته اندیشه و در بن خاطر تمام فرزندان راستین انسان، تصویری یا شبحی جان می‌گیرد. هم‌چون اخگری در زیر تمام خاکسترهای تاریخ. یا جرقه‌ای که سرانجام از آن حریق برخواهد خاست و خرمن ستم و ستمگری را از بنیاد خواهد سوزاند. تصویری از همه زنان و مردان آزاده عالم که یکپارچه و متحد در کار ساختمان بنای عظیمی هستند. بنای شگفت‌انگیزی که به جانب آسمانها و به جانب نور و روشنایی پر می‌کشد. در تاریکی ستم و خودکامگی هر آنچه را که انبیاء مصلحین و انقلابیون معروف خیر و زیبایی نامیده بودند و همه استعدادات ژرف درونی انسان را دریغ کرده بود، ما این بنا را می‌بینیم که در حال پیشرفت است. اما بشریت، سرانجام با آزادی از این زنجیرها، از این قید و بندهای جاهلانه، سرانجام هم‌چون زندانیان قلعه اختناق که پس از سالیان دراز نغمه پرنده‌ای، یا گلبرگ گلی را بتازگی تجربه می‌کنند، اوج مفهوم زندگی، هستی و حیات را درخواهد یافت و به تاریخ واقعی خودش ملحق خواهد شد.

مسعود رجوی - آزادی جو هر و مفهوم حرکت تاریخ است.
از تمام اینها این نتیجه به‌دست می‌آید که آزادی جوهر و مفهوم حرکت تاریخ است. - البته آن آزادی و حریتی که کمال و یگانگی می‌آورد و زنجیرهای جهل و بندگی را پاره می‌کند. این است مضمون هر انقلاب راستین. بدون حریت از این قید و بندهای اسارت بار و بنده‌ساز در تمام صورش، بدون حریت از این وابستگی‌های حیوانی و ددمنشانه به خدا نیز رسید.
پس فلسفه هر انقلاب و دگرگونی جز عروجی دیگر بر قلل آزادی نیست، قله‌هایی یکی پس از دیگری که نهایتاً در فلسفه ما_ فلسفه توحید- و رجعت به خدا می‌کنند. یعنی کمال و آزادی مطلق در پیش رو خواهد بود.
به اعتقاد ما انسان هم، در آن روزی انسان شد که از قیدحیوانیت آزاد شد. همین جا بود که در یک مکالمه سمبولیک ملائکه به خدا ایراد گرفتند. آنها فقط کشاکش‌ها و خونریزیها را می‌دیدند و درنمی‌یافتند که چه فلسفه‌ای در اینجا نهفته است.
اما خدا به آنها پاسخ داد که” إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ“ من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید. آن چیز چیست؟ سمت و مضمون تمام این تحولات و کشاکشها، یعنی فلسفه انسان، فلسفه آزادی، فلسفه انقلاب.
بله، ما امروز برای تذکر این فلسفه در کسوت انتخاب یک برنامه باهم گرد آمده‌ایم. انتخابی نه تخیلی و رؤیایی، بل در متن واقعیت سرسخت، واقعیت سرسخت سیاسی و اجتماعی. زیرا که ما فلسفه‌مان را در عمل پی‌گیری و جستجو می‌کنیم و بهمین دلیل اید‌ئولوژی را با سیاست پیوند زدیم.
آخرمگر ما چه کرده بودیم که ضد انقلاب قلمداد شدیم و می‌شویم؟ در حالی که هنوز با خروش شهدایمان فاصله چندانی نداریم، در حالیکه هنوز از دوردست صدای زنجیرهایی که بر دست و پایمان بود در فضا طنین افکن است در حالیکه هنوز آثار جراحات و شکنجه‌های خواهران و برادرانمان ترمیم نشده.

۱۳۹۸ اسفند ۴, یکشنبه

مسعود رجوی - سخنرانی در دانشگاه تهران - آزادی، فلسفه انقلاب - ۲۰ دیماه ۱۳۵۸ - قسمت اول


روز پنجشنبه ۲۰دیماه ۱۳۵۸گردهمایی سازمان مجاهدین خلق ایران در رابطه با انتخابات ریاست‌جمهوری با حضور دهها هزار تن در زمین چمن دانشگاه تهران برگزار گردید. این گردهمآیی که از ساعت ۳ بعدازظهر شروع شده بود، ابتدا اعلام برنامه شد و سپس چند آیه از قرآن مجید تلاوت گردید و بعد از آن برادر مجاهد موسی خیابانی و سپس برادر مجاهد مسعود رجوی سخنرانی کردند.

٭ ٭

بنام خدا و به‌نام خلق قهرمان ایران
بار خدایا این کفایت و شایستگی را در ما قرار بده که بتوانیم به مسئولیت‌هایمان عمل بکنیم.
برای یک انقلابی برخوردار شدن از اعتماد و باز هم اعتماد مردمش چیز جز افزایش مسئولیت بر مسئولیتهایش نیست و خدا کند که من معنی اینها را بفهمم.

خواهران، برادران، هم‌میهنان عزیز!
امروز به اینجا نیامدیم که برای انتخاب یک فرد یا یک سازمان تبلیغات بکنیم و رأی به‌دست بیاوریم، نه. مسأله در اساس اصلاً این نیست. مسأله ما بردن و برنده شدن در انتخابات نیست. بلکه تجمع امروز ما اساساً یادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، یعنی آزادی است و کیست که نداند فلسفه هر انقلاب راستین در هرکجای جهان و به‌ویژه انقلابی که تحت رایت اسلام برانگیخته می‌شود در یک کلام باز هم آزادیست. همان کلمه‌ای که تمام رسولان و مصلحین، تمام انقلابیون بزرگ و شهدا و همه اسرا با آن شروع کردند و با آن بپایان رساندند. مگر پیامبران برای چه آمدند؟ جز برای گسستن زنجیرها، جز برای واژگون کردن همه سدهای راه کمال و حریت بشری و باز کردن قید و بندهای استارتبار، همانهایی که صفوف متحد و یگانه بشری را از هم جدا کردند.

انبیاء شاهدند، از ابراهیم خلیل تا موسی و مسیح و محمد (ص) و همه انقلابیون.

بگذارید یکی از انبیاء بنی اسراییل را شاهد بیاوریم، همان پیامبری که گفت ”مگر روزه‌ای که من می‌پسندم این نیست که بندهای شریرت و رذیلت را بگشائید و بارهای گران را سبک کنید و ستمدیدگان را آزاد سازید؟ “ و یوغها را بشکنید. کدام یوغ‌ها؟

بگذرید مسیح را به‌شهادت بطلبیم، آنجا که گفت ”حقیقت شما را آزاد خواهد کرد“ پس آن چیزی حقیقت است که آزاد بکند. این هم پیامبر اسلام، رسول امی، همان نگار مکتب نارفته و خط نانوشته‌ای که مسأله آموز صد مدرس شد.

” یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ “

تا آنها را امر بکند به خیر، به معروف، به زیبایی و به پاکی و بازشان بدارد از زشتی، بدی و روا بدارد بر آنها پاکیزگی‌ها را و حرامشان بکند پلیدیها را و باز بکند از آنها بندها و را قیدها و سنگین باریها را و زنجیرهایی را که بر آنهاست.

کدام زنجیرها؟ زنجیرهای استبدادی، استعماری و استثماری که در طول تمام تاریخ، بشریت را آزرده و فرسوده کرده. مگر انبیاء برای این نیامدند که بشریت را به شوریدن و قیام برای قسط برانگیزند.

” یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ“ بسیار قیام‌کننده باشید به قسط. و قسط چیست جز استقرار جهانی آزاد، یگانه، متحد، بسامان، موزون، فوق عادلانه. جهانی که در بنیاد و در فطرتش یگانه است ما بایستی با خود هم یگانه‌اش بکنیم، یعنی نفی بیگانگی‌ها، نفی بیگانگی‌های جهالتبار در جامعه و حصول به وحدت اجتماعی و توحید اجتماعی که تنها در متنی از وحدت اجتماع و طبیعت همراه با اوج ترقی و پیشرفت و آزادی مادی و معنوی میسر و امکانپذیراست. پس انقلابیون تاریخ حق داشتند که تاریخ بشری را در یک کلام”سیر مداوم از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی“ تفسیر کنند. بله بگذارید آزاد باشند.

ادامه دارد...

۱۳۹۸ اسفند ۳, شنبه

۱۳۹۸ اسفند ۲, جمعه

مسعود رجوی - قصه مزرعه‌ی خوبی‌ها - گزیده سخنرانی


مسعود رجوی: «... اجازه بدین ابتدا با قصه‌ای، قصه‌ی مردم ایران رو، من هم با قصه‌ای آغاز کنم. کجایین بچه‌ها؟ گوش بدین!

مزرعه‌ای بود به نام مزرعه‌ی خوبی‌ها. کبوترها، مرغها، مرغابی‌ها، اردکها، جوجه‌ها! در آن به‌راحتی و صفا زندگی می‌کردند. تازه آزاد شده بودند.

یک روز کفتارها اون رو محاصره کردند. عمامه سرشان بود. وای بر شما، وای بر شما! که با تمسک به لباس پیغمبر چه کردید! «کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ »؛ بزرگترین خشم رو بر می‌انگیزید!

بعد کفتارها آتش برپا کردند. توی آتش همه کبوترها، جوجه‌ها و مرغها بایستی کباب بشن؛ مگر نه؟

از هیچ طرف، از هیچ طرف راه گریز نبود؛ به خدا نبود! تا آن موقع فقط کبوترها و مرغها نبودند. روباه و گربه‌ها و خرگوش‌ها هم بودند. روباه‌های دو رو، که بیشتر از زیر با کفتار می‌ساختن یا حاضر بودند که بسازند. و گربه‌های دزد؛ که وقتی چوب مقاومت بالا می‌رفت، همشون پا به فرار می‌گذاشتن.

و خرگوشها! امثال اونهاییکه همیشه در تن‌پروری و خواب و در غفلت هستن؛ و نمی‌بینند که چه می‌گذرد! نمی‌بینند که کبوترهای خونین‌بال میلیشیای ما تا کجا پرپر شدند. صدتا، هزارتا، ده‌ هزارتا، سی هزارتا، چهل هزارتا، بیشتر، بیشتر!

یک راه برای گریز از آتش خفقان بیشتر نبود؛ فقط باید پرواز می‌کردند در آتش! و فقط باید این دام و این توری رو که رویشان بود، جملگی با هم بلند می‌کردند. پس به هم پیوستند. ناخالصی‌ها را زدودند؛ مرزهاشون رو اول از همه با کفتار و بعد با گربه و روباه روشن کردند؛ و بعد، سی تا بودند، «سیمرغ» شدند!

آی بچه‌ها! تبلور این سیمرغ امروز در کجاست؟
به نظر من، در مریم!

ملاقات مسعود رجوی و موسی خیابانی با خمینی در ۵۸-چه گذشت و چه حرفها زده شد


۱۳۹۸ بهمن ۳۰, چهارشنبه

از نگاه مسعود رجوی - پاسخ به آنان که می گویند مجاهدین بدتر از خمینی


مسعود رجوی: مدعیان و اضداد مقاومت از قدیم الایام میگفتن که: «از قضا مجاهدین اگه روی کار بیان خیلیم سختتر میگیرن»، من بسیار شنیدم. خیلی سختتر میگیرن نسبت به کی؟ اونچه که من خوندم و همیشه هم اضداد مقاومت میگفتن سختتر نسبت به رژیم خمینی نه؟ حرف اینه که مجاهدین بدتر از خمینی نه؟

از نگاه مسعود رجوی


تنها هماورد

۱۳۹۸ بهمن ۲۱, دوشنبه

الهام و اثرپذیری جامعه از پیشتازان فداکارش ـ مسعود رجوی، 22بهمن 1380


... انقلاب ایران، مانند همه انقلابها و دگرگونیهای بزرگ و تاریخی در شرایطی رخ داد که مردم حکومتگران را نمی‌خواستند و حکومتگران دیگر نمی‌توانستند به حکومت ادامه دهند.
رژیم شاه که از کودتای 28مرداد سال 1332و سرنگونی حکومت ملی دکتر مصدق، فاقد مشروعیت و مورد نفرت مردم ایران بود، پس از ربع قرن و پس از تمامی مانورها و رفرمهای ممکن، دیگر ظرفیتش به انتها رسیده و قادر به حکومت کردن نبود.
مردم به ستوه آمده دیگر حاضر به تحمل رژیم شاه نبودند و با الهام و اثر پذیری از پیامهای انقلابی و سازش‌ناپذیر جنبش مسلحانه و پیشتازان فداکارش، به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم شاه راضی نمی‌شدند.
اثر تعیین‌کننده مبارزه مسلحانه در جامعه و به‌خصوص درنسل جوان و قشرهای آگاه، چنان بود که حتی وقایع‌نگاران رژیم آخوندی به آن اذعان می‌کنند:
«اگر اندیشه مبارزه مسلحانه برانداز نبود به هیچ‌وجه نسل جوان و آگاهی که به عرصه انقلاب می‌آید و در سال 56 و 57در تظاهرات شرکت می‌کند، نمی‌توانست کار را به سرانجام برساند. اگر این نبود، حداکثر واقعه‌یی مثل پانزدهم خرداد سال1342به وجود می‌آمد که با اولین سرکوب متوقف می‌شود و رژیم حاکم می‌شود» (حیات نو8بهمن80).
بله، درخشش پرچمداران مبارزه مسلحانه و بنیانگذاران مجاهدین به حدی است که امروز همان دژخیمانی که تا دیروز حتی اسم خیابان حنیف‌نژاد را در تهران تحمل نکردند و سنگ مزار او را هم درهم شکستند، لباس اصلاح‌طلبی به تن نموده و می‌گویند:
- «اگر امروز بخواهید راجع به ستارخان صحبتی بکنید، راحت می‌توانید، چرا که کسی روی او حساسیتی ندارد و به منافع کسی برنمی‌خورد اما اگر بخواهید درباره مثلاً مرحوم حنیف‌نژاد صحبتی داشته باشید، حتی اگر با فکر او مخالف هم باشید، تبعات خاص خود را دارد…» (عباس عبدی دستیار خوئینی‌ها دادستان ارتجاع در زمان قتل‌عام مجاهدین در زندانهای خمینی‌ـ صدای عدالت، 20بهمن80).
قیام پرچمداران
و میوه‌چینی مرتجعان
23سال پیش، در زمان‌ انقلاب ضدسلطنتی و سرنگونی رژیم شاه در بهمن 1357، بیش از 60درصد جمعیت کنونی ایران به‌دنیا نیامده بودند.
در آن روزگار کلمه انقلاب با آزادی عجین بود و به لوث وجود خمینی و خامنه‌ای و خاتمی و رفسنجانی آلوده نبود. کلمه انقلاب در همان ماههای آخر در دهانشان افتاد و قبل از آن به‌شدت از آن ترسان و گریزان بودند.
اما وقتی که پرچمداران و پیشتازان انقلاب قیام کردند و به قول پدر طالقانی راه جهاد گشودند و از خون آنها سیلابها و توفانها برخاست، آخوندها با تأنی و تأخیر بسیار، به صحنه آمدند و به میوه‌چینی پرداختند.
وقتی حنیف و محسن و بدیع‌زادگان و جزنی و احمدزاده و پویان (که خونشان را شاه بر زمین ریخت) و پاکنژاد و خیابانی و اشرف (که خونشان را خمینی بر زمین ریخت) در شکنجه‌گاههای دیکتاتوری سلطنتی و در بیدادگاههای نظامی می‌خروشیدند و پرچم آزادی را به اهتزاز در می‌آوردند، این آخوندها کجا بودند؟ یا گوشه عافیت گزیده بودند و یا برای کسب وجهه و درآمد به هواداری از مجاهدین و قرائت کتابهای آموزشی مجاهدین، افتخار می‌کردند.
از سال 54 به بعد هم، که اپورتونیستهای چپ‌نما سازمان مجاهدین را در یک مقطع متلاشی کردند، امثال رفسنجانی با فتواهای ننگین، انقلاب و مبارزه انقلابی و مسلحانه را به سود ساواک شاه حرام اعلام کردند و امثال کروبی و عسگراولادی آشکارا در تلویزیون سه بار شاهنشاه را سپاس گفتند. یعنی همین که از زیر چتر مجاهدین بیرون رفتند، از تمامی هیأت و هیکل آخوندهای سیاسی کار آن زمان، چیزی جز ارتجاع خلص و جریان راست ارتجاعی باقی نماند. در این زمان، خاتمی‌طلبه ولگردی در خدمت بهشتی (در ظل عنایت دولت شاهنشاهی و استاد اعظم لژ بزرگ فراماسونری در ایران) بود.
شاه راهبران و راهگشایان انقلاب دموکراتیک مردم ایران را کشت یا به بند کشید. خیانتکاران چپ‌نما هم، سازمان و تشکیلات مجاهدین را که تنها جریانی بود که می‌توانست به‌لحاظ ایدئولوژیک و تاریخی آخوندهای ارتجاعی را مهار کند، متلاشی کردند. به این ترتیب راه برای شیخ هموار شد تا به سرقت رهبری انقلاب و غصب حق حاکمیت مردم ایران بپردازد.
بسا فراتر از شاه
این بزرگترین غصب و سرقت قرن بود.
چنین بود که شیخ در شقاوت و جنایت به اضعاف روی دست شاه بلند شد. آن‌قدر که منتظری (جانشین وقت خمینی) در بحبوحه قتل‌عام مجاهدین به خمینی نوشت: ”جنایات اطلاعات شما و زندانهای شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است (و) من این جمله را با اطلاع دقیق می‌گویم“.
به‌دنبال آتش‌بس تحمیلی در جنگ ضدمیهنی، خمینی برای حفظ نظام به خط و امضای خودش همه مجاهدین زندانی را «محکوم به اعدام» کرد و با الگوبرداری از اجداد مسلکی خود ابن ملجم و ابن زیاد و آخوند شمر ذی‌الجوشن، نوشت:
«رحم بر محاربین ساده‌اندیشی است.‌قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید.‌آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند ”اشدّاء‌علی الکفار“ باشند…»
بعد هم در پاسخ به سؤال رئیس قضاییه‌اش درباره تعیین‌تکلیف زندانیانی که هنوز محاکمه نشده‌اند و زندانیانی که حکم حبس گرفته و مقداری از زندانشان را هم کشیده‌اند، خمینی اضافه کرد:
«در تمام موارد فوق، هر کس در هر مرحله، اگر بر سر نفاق باشد، حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید… - روح‌الله الموسوی الخمینی».
به‌خاطر همین جنایتها؛ به‌خاطر 120هزار اعدام از میان نیم میلیون زندانی سیاسی شکنجه شده، به‌خاطر مجازاتهای ضدانسانی، به‌خاطر سرکوب زنان، به‌خاطر سرکوب اقلیتهای دینی، به‌خاطر سرکوب ملیتها و به‌خاطر صدور تروریسم و ارتجاع است، که این رژیم تا کنون 49 بار توسط جامعه بین‌المللی در مجمع عمومی ملل‌متحد و کمیسیون حقوق‌بشر ملل‌متحد محکوم شده است. مطلعین و دست‌اندرکاران سیاسی به‌روشنی می‌دانند که به دست آوردن هر کدام از این محکومیتها در وضعیت کنونی جهان طی این سالیان به‌راستی بیشتر و بالاتر از کوه کندن است. کوهی از درد و دریایی از رنج و خون مردم ایران و فرزندان رشیدش...

۱۳۹۸ بهمن ۱۹, شنبه

بخشی از گزارش شش‌ ماهه مبارزه انقلابی مسلحانه، به برادر مجاهد مسعود رجوی


سردار موسی خیابانی:
«... یادت هست که در مقطع 30خرداد در حضور خودت تصمیم گرفتیم که حتی اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم، نباید در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم و خدای نکرده به سرنوشت حزب توده دچار شویم؟»..

بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین
مسعود سلام
انشاءالله که حالت کاملاً خوب است و همین‌طور حال بچه‌های دیگر. امیدوارم در دیار غربت برایتان زیاد سخت نگذرد. من و بچه‌های دیگر این‌جا به لطف خدا بد نیستیم و بچه‌ها همه به شما سلام می‌رسانند. اما امروز 30آذرماه است و دقیقاً 6ماه از روز تاریخی 30خرداد می‌گذرد. یعنی از روزی که ‌دار و دسته‌ی ارتجاعی خمینی ماهیت ضدانقلابی و ضدخلقی خود را کاملاً بارز نمود؛ روزی که رژیم خمینی در آن در تعقیب سیاست تصفیه‌ی نیروهای انقلابی و به‌خصوص سازمان، به یک نقطه‌ی عطف رسید و رسماً و علناً به فاز سرکوب قهرآمیز و خونین قدم نهاد و متقابلاً ما را نیـز از اتخاذ روش برخورد قهرآمیـز و مبارزه‌ی مسلحانـه ناگزیر نمـود.
امروز که 6ماه از آن‌روز می‌گذرد، من خواستم که بوسیله‌ی این نوار، گزارش کوتاه و مختصری از این 6ماه برایت بفرستم. اگر‌ چه می‌دانم که خودت بهتر از من به کلیه‌ی مسائل واقفی و از طریق گزارش‌های پراکنده‌ای هم که تا کنون برایت فرستاده‌ایم، اشراف نسبی لازم را به همه‌ی جوانب امور و اوضاع و احوال کنونی داری.

فکر می‌کنم 6ماه گذشته و کلاً مرحله‌ی کنونی که ما داریم از سر می‌گذرانیم، از هر نظر در تاریخ حیات و حرکت 17ساله‌ی سازمان، بی‌نظیر باشد و قطعاً ما در گذشته هرگز مقطعی بدین اهمیت و حساسیت و تا این اندازه خطیر و در عین‌حال شکوهمند نداشته‌ایم. البته هیچ‌وقت هم تا این اندازه به آینده‌ای شورانگیز و انشاءالله دوران‌ساز نزدیک نبوده‌ایم.

بدون شک ما در این 6ماه گذشته، به‌خصوص در اوایل آن که خودت هم این‌جا بودی، بزرگترین و خطرناکترین آزمایش‌های تاریخ حیات سازمان را پشت سر گذاشته‌ایم و الحمدالله تا کنون از این آزمایشات سربلند و روسفید بیرون آمده‌ایم. اکنون در نقطه‌ای هستیم و موقعیتی داریم چنان شکوهمند و افتخارآفرین که به قول خودت طی قرن‌ها نصیب و نثار هیچ نیرویی نخواهد شد. در این نقطه و پس از گذراندن روزهای سخت و متلاطم و خطرناک و پشت سرگذاردن یک مرحله‌ی جنگ بی‌امان در یک رویارویی قهرآمیز با یکی از وحشی‌ترین و سفاکترین و در عین‌حال فریبکارترین رژیمهای تاریخ، ما اکنون در اوج شرف و افتخار به‌سر می‌بریم. مختصات نقطه‌ی کنونی سازمان بنظرم چنین است:
اولاً به‌لحاظ اصول و تعهدات ایدئولوژیک و رسالت تاریخی که سازمان ما بر دوش داشت ما توانسته‌ایم به وظیفه‌ی خود عمل و به عهد خودمان وفا کنیم. یعنی چیزی که گهگاه درباره‌ی آن نگران می‌شدیم که مبادا در لحظه‌ی تصمیم، از اقدام و عزیمت باز بمانیم و با غلتیدن در وادی عدم قاطعیت و تردید و تزلزل، به اصالتها و رسالتها و اصول و ارزشهای خود پشت کنیم و ملعون و منفور تاریخ و نسل‌های آینده کشور شویم.

یادت هست که در مقطع 30خرداد در حضور خودت تصمیم گرفتیم که حتی اگر ما یک عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم، نباید در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید کنیم و خدای نکرده به سرنوشت حزب توده دچار شویم؟ و اکنون ما در شرایطی هستیم که در عین‌حالی که از آن آزمایش تاریخی با موفقیت گذشته‌ایم و از این نظر برای همیشه اصالت و سربلندی خود را در تاریخ ثبت کرده‌ایم، خوشبختانه نه این‌که از بین نرفته‌ایم، بلکه چنان‌که خودت در پیام دو ماه پیش‌ات گفته بودی حتی یک ضربه‌ی استراتژیک نیز نخورده‌ایم. در حالیکه در همین مدت، ضربات مهلک استراتژیک به دشمن وارد کرده‌ایم.

نامه‌های اشرف به مسعود


فرازی از اولین نامه
میدانی! بعضی وقتها فکر می‌کنم چه خوب است من و بچه هم مثل خیلی از خواهران و فرزندان آنها شهید بشویم. احساس می‌کنم در آن صورت رابطه‌ی خیلی عمیق‌تری بین تو و مردم ایجاد می‌شود. و چه بسا روز پیروزی، رنجی را که برای برپایی انقلاب کشیده شده بسیار عمیق‌تر لمس کنی. میدانی شهادت در این فضای موجود خیلی ساده‌تر شده. گویا عین زندگی است. نمیدانی خود من با وجود همه مسائلی که دیده‌ام در برابر عظمت فداکاری نسل حاضر دچار شگفتی شده‌ام. همین چند روز پیش خواهر 12ساله‌یی شهید شده بود و چقدر قهرمانانه. واقعاً چه چیزی او را به این همه فداکاری واداشته؟ باید به تربیت کنندگان این نسل تبریک و تهنیت گفت؛ و برای همین‌هاست که می‌گویم انشاءالله سرحال و سالم باشی تا بتوانی به وظیفه سنگینی که بر عهده‌ات گذاشته شده عمل کنی.
… در صورتی‌که باز یکدیگر را دیدیم، به قول خودت گفتنی زیاد داریم و اگر آن شهباز سعادتی را که خداوند در سلول از من دریغ کرد، در آغوش کشیدم، به هدفم رسیده‌ام

فرازهایی از نامه دوم:
تمام بچه‌هامون، با تمام عزیزانم، با تمام نور چشمانم، همانهایی که قهرمانانه شهید می‌شوند همیشه با آنهام، با آنها شکنجه می‌شوم، با آنها فریاد می‌زنم و با آنها می‌میرم و زنده می‌شوم. نمی‌دانم آتشی را که تمام وجودم را از نوک پا تا مغز سرم از پوست تا مغز استخوانم فراگرفته چه کار کنم، باور نمی‌کنم که هرگز این آتش، خاموشی داشته باشد. چقدر مرگ در این شرایط ساده‌تر از زیستن است، وای، وقتی خبر شهادتها می‌رسد باور کن با یاد شهدا بخواب می‌روم و با یاد شهدا چشم باز می‌کنم و بیاد انتقام زنده‌ام. اشک مجالم نمی‌دهد اگر بدخط و ناخواناست ببخش. نمی‌دونی مثل این‌که دیگه این جسم قدرت کشیدن این روح عاصی رو نداره، دلم می‌خواد پر بزنم و برم، برم پیش بچه‌ها، پیش همان خواهرها که شب‌ها جای خـوابیدن نداشتـن و حالا راحت تـوی قبـر آرمیده‌انـد. آخه چطوری میشه این تضاد رو حل کرد، تا کی میشه آب رو توی چشمه نگهداشت. جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه چه گذشت. فکر نمی‌کنم در فرهنگ ملتها کلمه‌ای پیدا بشه که بتونه آنچه را که در این‌جا می‌گذره نشون بده، مثل این‌که فرهنگ جدیدی باید ابداع بشه، بخدا قسم مصیبت این ملت از عاشورا کمتر نیست، رذالت، دنائت، خیانت، شقاوت... در اوج خودشون باز کمتر از چیزی هستند که این‌جا جریان دارد. یاد خاطراتی می‌افتم که جایی که چند سال پیش قبل از ازدواجمان هر دو آنجا زندگی می‌کردیم، [توضیح: منظور زندان است] موقع ورزش، همیشه به بالاترین آجر حیاط نگاه می‌کردم و نگاهم می‌لغزید و می‌آمد پایین، گاهی اوقات پرنده‌ای هم آنجا بود که اکثراً حواسم را توی ورزش پرت می‌کرد، طناب رخت‌ها، شیر آب و خلاصه بچه‌ها، چقدر با همه‌ی آنها احساس یگانگی می‌کردم و در عین‌حال تنها بودم، چقدر با آن آجر با آن پرنده، با شیرآب و با طناب رختها و با بچه‌ها احساس نزدیکی می‌کردم، این‌که همه‌ی آنها در نهایت، همراه و مددکار هم و به همـراه من و همه‌ی انسان‌هـا، همه‌ی سنگ‌هـا و همه‌ی کـوهها و همه‌ی کبوترها و همه‌ی... و همه‌ی هستی به پیش می‌روند... توی کمیته، وقتی سرمو فرنچ [توضیح: ”فرنچ“ اصطلاحی است که در مورد لباسی که در زندان شاه به زندانیان سیاسی می‌دادند به‌کار می‌رفت و آن عبارت از روپوش و یا بلوزی بود که به جای کت می‌پوشیدند] می‌انداختند که ببرند بازجویی، با موزائیک‌ها زیر پام احساس یگانگی می‌کردم و می‌خندیدم و این سیل خـروشان هستی پیش میره و چقدر احمقند اینها، این سنگ‌ریزه‌ها که می‌خواهند جلوی حرکت آبشار و سیل خروشان هستی رو بگیرند. خنده‌داره با چی دارند می‌جنگند با خدا!
... ... ... ... ... ... ... ...
می‌دونم که اونجا بهت سخت می‌گذره، با روحیات و خلق و خـوی تو و عواطفت آشنام، حتم دارم که مثل شیر زخمی بخودت می‌پیچی و ترجیح می‌دهی که خودت به جای تک تک شهدا شهید بشی، مثل همیشه دعات می‌کنم که بتونی باری را که بـدوشت هست با سرافرازی بکشی، مردم ما واقعاً قهرمانند. ببین دیروز وصیت نامه‌ی یکی از شهدا رو می‌خواندم و شعری که برای آن گفته شده، اون فقط 13سالش بود:
عاشق باش، عاشق
و در میان رنگین کمان گلوله و دود
کبوتران عاشقی را پرواز ده
که دست‌آموز خواهران کوچکی شده‌اند
دختران معصومی که با چراغی به سرخی
قلب‌های کوچک خود
لبخند بر لب از تاریخ عبور کردند

... ...

همیشه خواهی گفت
بیهوده است
بیهوده است تلاش شبداران
دخترکی که تنها با 13 بهار توشه
از تاریخ عبور کرد
قلبش را در نارنجک برادرش بودیعه گذاشت
قلبی که هر روز و هر ساعت منفجر می‌شود
و قلبی که همیشه فریاد خواهد زد
آزادی از آن کبوتران عاشقی است که
افق را فراموش نکرده‌اند
از جهت من و بچه ناراحت نباش.

خدانگهدار ـ  همسرت

فرازی از آخرین نامه
خدایا امانت مرا بپذیر و تو بهترین امین‌هایی، خدایا کمکش کن که سرفراز و پیروز از امتحانی که در پیش دارد، بیرون بیاید. خدایا کمکش کن که خلقی را از شکنجه و اعدام و اسارت و بردگی نجات بخشد. خدایا کمکش کن که کشتی توفانزدهٴ ایران را به ساحل نجات برساند. خدایا کمکش کن که انقلاب نوین ایران را با خونریزی کمتر و ره‌آورد بیشتر به بر بنشاند.

اشرف، مفهومی نایاب در فرهنگ شاه و خمینی ـ مسعود رجوی ۱۹بهمن۱۳۶۲


اشرف، زنی که مرادف مفهومش در هیچ‌کجای فرهنگ ننگ‌آلود شاه و خمینی یافت نمی‌شود. زنی که از آغاز همهٴ دشتها و بیابانها و جنگلهای انقلاب را در نوردید‌ه و به‌راستی به درک محضر محروم‌ترین توده‌های مردم در روستاها و شهرها و شهرکهای مختلف نائل آمده بود. زنی که لحظه به‌ لحظه با انتخاب آگاهانه و آزاد خود به هویت انقلابی و توحیدیش نقش داده و در تمامی قامت، از تیغ برنده رنجهای شکنجه و شلاق، زخمها داشت. با گوشی ناشنوا شده بر اثر ضربه دژخیم و آثار زخم و شکنجه‌های پس از انفجار، با دریایی از خلوص و ایمان انقلابی که کمترین انگیزهٴ تظاهرآمیز و خودنمایانه به‌آن راه نداشت و در هر قدم می‌شد این صفا و پاکیزگی درونی را با آزمایش جدیدی در گذشت و فداکاری محک زد.

از آن گونه زنان که از آنچه اصطلاحاً آثار باز دارندهٴ نابرابریهای تاریخی نسبت به مردان نامیده می‌شود، اثری با خود نداشت و چه در دوران دانشگاه و چه درون سازمان یا زندان و چه بعد از آن، آن‌قدر اندیشیده و خوانده و برخورد کرده و محتوای واقعی کسب کرده بود که دیگر هیچ چیز نمی‌توانست در او کمترین تزلزلی ایجاد کند. با جامعیتی درخور ستایش که مهارتهای مبارزاتی و فنی و حرفه‌یی و نظامی ویژه‌یی به او می‌داد...

در زمرهٴ انقلابیونی بود که درک آنها ـ از آنجا که در پاکباختگی کامل هیچ اصراری به درک شدن حق و مرتبت خود از جانب دیگران ندارند ـ مشکل است، اما در جریان کار و زندگی، در هر قدم، احترام و خضوع آدم نسبت به آنها بیشتر جلب می‌شود و تنها وقتی به درک کامل مرتبت آنها نائل می‌شود که دیگر در دسترس نیستند و پروانه‌وار به دیار اعلی پرکشیده‌اند. همانها که نظارهٴ کشتارها و جنایات خمینی، سخت‌ترین و رنج‌آورترین بخش زندگی آنهاست و در این رابطه نزدیک است که در اقیانوس عواطف انسانی خود غرقه شده، قالب تهی کنند و یا در آتش این «اندوه بزرگ» بارها به‌جای «کبوتران خونین بال میلیشیا»، بسوزند و خاکستر شوند و یا در گورستان زنده زنده در کنار آنها بیارامند.

این سیمای اشرف زنان و خواهران و مادران مجاهد ما است که گسسته از قید و بندها و فرهنگ دورانهای استثماری، وجود تاریخی جدیدی را که زن انقلابی موحد و مجاهد باشد، عرض می‌کند. زنان مجاهد در همین راستا سر بر قدوم فاطمه زهرا و مریم عذرا می‌سایند...

سیزدهم خرداد، سالمرگ خمینی دجال ضدبشر

سخنان مسعود رجوی ۲۲ بهمن ۱۳۷۴  حکم قتل‌عام مجاهدینی که بر سر موضع مجاهدی خود پافشاری کرده و می‌کنند  مسعود رجوی ۲۲بهمن ۱۳۷۴:  خمینی پرپر ک...