۱۳۹۸ اسفند ۹, جمعه

مسعود رجوی - سخنرانی در میتینگ رشت - ۱۴ اسفند ۱۳۵۸ - قسمت دوم


مسعود رجوی - راحت طلبان اجازه نمی‌دهندکشور ما از روی مرام دموکراسی اداره شود
پس صدای آرمان میرزا همیشه بلند است. من خودم همین امروز بر سر مزارش وقتی به احترام در تربتش ایستاده بودم، صدا را شنیدم داشت فریاد می‌زد، داشت تکرار می‌کرد همان فریادی را که بر سر ژنرال فرمانده دشمن، چینکا چینکف زد.
به سر انگلیس‌هایی که که برای زهره چشم گرفتن از مجاهدین جنگل یکی از جنگل به نام محمود خان کرد را با وحشی‌گری زیر شکنجه‌های قرون‌وسطایی شهید کردند و حالا آمده بودند، میرزا را قسم می‌دادند به خونه انبیاء و اولیاء که دست از جنگ و خونریزی بکشد و تسلیم شود.
ولی سردار این طور خروشید: «دولت انگلیس فریاد می‌کشد که من اسلام و انصاف نمی‌شناسم. باید اول ضعیف را اسیر عاد و کشته مقاصد مشعوم خود سازد. ولی بنده (میرزا) می‌گویم انقلابات امروز دنیا ما را تحریک می‌کند که مانند سایر ممالک اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم. لاکن دوباره آنها تن نمی‌دهند که کشور ما از روی مرام دموکراسی اداره شود.»
بله ما باید خلقمان را از دست راحت طلبان برهانیم. این صدای خوش الحان خود میرزا است و بعد هم حلقوم های خلق که در ترانه‌های محلی خود شما به آن پاسخ می‌دهند. بگذارید خودش را بخوانم:
چقدر جنگل خوسی، میلت وسی...
خسته نوبوستی...
می جان جانانا...
تره گمه میرزا کوچیک خانا
خدا دانه که من نتانم خوفتن از ترس دشمن...
می دیل آویزانا...
می جان جانانا...
تره گمه میرزا کوچیک خانا...
چرا زودتر نایی؟...
توندتر نایی؟...تنها بنایی
و بیچاره آنهایی که می‌خواستند از مجاهدین جنگل اثری نباشد. حالا کجا هستند که ببینند این سراسر یک خلق است که مجاهد شده است و به مجاهدت قیام کرده است. نسل صفری لنگرودی‌ها، رضایی‌ها، حنیف نژادها، گلسرخی‌ها، شهدای سیاهکل، نسلی که با دکتر حشمت و نسیم شمال و دکتر فاطمی‌ها میثاق بسته بود و حالا به میعادش آمده است. نسلی سلاح برکف که در دامن مهر و محبت شما پرورده شد و درس مروت یاد گرفت. کمتر روزی بود که در خیابانها یا در محبس شکنجه‌گاه و یا در میدانهای تیر در خون خودش غوطه نخورده و یاد سرداران را به‌پا ندارد. و پرچم آنها را بیش‌ از‌ پیش در اهتزاز نیارد. مگر ما چه می‌خواستیم. خیلی از همانهایی که میرزا می‌خواست و هنوز هم متأسفانه برآورده نشده است. حقوق رنجبرها، حقوق کارگرها، حقوق دهقانها، حق صیادها، حق برنجکارها و زنهای زحمتکش، آنهایی که سالیان درازمدت حتی از بهره‌برداری منابع صیاد و رایگان طبیعت هم محروم مانند و چه بسا که برای قوت لایموت حتی برای یک صید ماهی می‌بایست کتک و چماق و گلوله بخورند.

مسعود رجوی - اراده سازش ناپذیر برای رهایی
وقتی که من زندان بودم، بازجوها خیلی می‌خواستند روحیه آدم را بشکنند. به ما می‌گفتند شما خرابکارید. شما غارتگرید. مردم شما را نمی‌خواهند. پشت و پناه مردمی ندارید. بعضی حرف‌هایی که همین حالا هم می‌شنویم. ولی من فکر می‌کردم و همه آنهایی که در زندان بودند فکر می‌کردند که آن طرف دیوارهای بتنی، هستند مردمی که فرزندها و برادرهای واقعی خودشان را خوب می‌شناسند. همان چهره‌های آفتاب سوخته جنوب، یا پاهای برهنه شمال.  یا دلهای داغداری که در سراسر کشور حق خودشان را می‌خواهند و از هر کس هم که به حق‌طلبی برخیزد حمایت می‌کنند. همان حقوقی که سردار جنگل کوچکخان هم برای آنها قیام کرده بود و این طور بود که سرداران قیام کردند. قیام کردند یکی پس از دیگری تا حقوق حقه خلق‌شان را به دست بیاورند. خلقی که هیچ وقت از پا ننشست و این طور بود که نسل ما هزاران هزار زن و مرد آزاده و شریف، زن و مرد جان بر کف دوش به دوش از جان گذشته‌اند و به جانان رسیدند.
یکی بعد از دیگری به خاک افتادند و مشعل را به دست دیگری دادند. هم‌چنان که میرزا گفته بود به‌رغم بدخواهان، نام ما نام همه رهروان این راه اگر ‌چه بسیاری در گمنامی شهید شدند، بر جریده عالم همیشه ثبت مانده و ثبت خواهد ماند.
چرا که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست. اگر چه نمایندگانی که در این میعاد حضور دارند از سرداران جنگل گرفته و نهضت گرفته تا حشمت و فاطمی و رضاییها و گلسرخیها از مکانها و زمانها و نسل‌های مختلف دور هم جمع شده‌اند ولی همه‌شان در یک چیز سخت، استوار و مشترک اند. که در آن هم‌چون جویباری در مسب دریا به هم می‌پیوندند. آن چیست؟ اراده سازش ناپذیر برای رهایی. رهایی از قید هر گونه ظلم ستم. رهایی که به‌خاطرش آن همه فشار تحمل کردند. مگر یادتان رفته چطور دکتر حشمت بدون این‌که ذره‌ایی رعب و هراس به خودش راه بده شنل را، عینک سفید را و کلاه را برداشت و با آرامش به آنهایی که در اطرافش ایستاده بودند داد و خودش طناب دار را به گردن انداخت. این وجدان ملی ایران است. این شرف ملی گیلان است. شرفی که با هیچ قدرتی خدشه‌دار نخواهد شد سلام بر دکتر حشمت.

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سیزدهم خرداد، سالمرگ خمینی دجال ضدبشر

سخنان مسعود رجوی ۲۲ بهمن ۱۳۷۴  حکم قتل‌عام مجاهدینی که بر سر موضع مجاهدی خود پافشاری کرده و می‌کنند  مسعود رجوی ۲۲بهمن ۱۳۷۴:  خمینی پرپر ک...