پس شهدای ما چه بهحق بودند که با آزادی شروع میکردند. اگر از آزادی بهطور اخص مناسبات آزاد و عادلانه را در روابط درونی خودمان در نظر داریم، استقلال هم همین معنا را در روابط بینالمللی و روابط خارجیمان بیان میکند.
وهیچ چیز غیر از این را بهنام اسلام بهرسمیت نمیشناسیم و هر چیز غیر از این همین خواهد بود که انحراف و ارتجاع و بس.
بهر حال هر اختلافنظر و هر اختلاف رأیی هم که داشته باشیم یک چیز در میان همه رسولان، در میان تمام انبیاء و صلحاء تاریخ، در میان تمام انقلابیون و آزادگان مشترک است و آنهم جدال مستمر، پیگیر و تاریخی است علیه تمام موانع حریت در تمام صور تاریخی شان. در تمام اشکال گوناگونشان.
مقصدی بس شورانگیز و متعالی که بودن آن تاریخ جز دوری بیپایان از کشاکشهای مبتذل هیچ چیز نخواهد بود. کشاکشهایی بس تلخ و خونبار. ولی تنها با این مقصد هست که همه تفرقهها محو خواهند شد و دیگر جا برای سالوس و ریا نخواهد ماند.
اینجاست که در ته اندیشه و در بن خاطر تمام فرزندان راستین انسان، تصویری یا شبحی جان میگیرد. همچون اخگری در زیر تمام خاکسترهای تاریخ. یا جرقهای که سرانجام از آن حریق برخواهد خاست و خرمن ستم و ستمگری را از بنیاد خواهد سوزاند. تصویری از همه زنان و مردان آزاده عالم که یکپارچه و متحد در کار ساختمان بنای عظیمی هستند. بنای شگفتانگیزی که به جانب آسمانها و به جانب نور و روشنایی پر میکشد. در تاریکی ستم و خودکامگی هر آنچه را که انبیاء مصلحین و انقلابیون معروف خیر و زیبایی نامیده بودند و همه استعدادات ژرف درونی انسان را دریغ کرده بود، ما این بنا را میبینیم که در حال پیشرفت است. اما بشریت، سرانجام با آزادی از این زنجیرها، از این قید و بندهای جاهلانه، سرانجام همچون زندانیان قلعه اختناق که پس از سالیان دراز نغمه پرندهای، یا گلبرگ گلی را بتازگی تجربه میکنند، اوج مفهوم زندگی، هستی و حیات را درخواهد یافت و به تاریخ واقعی خودش ملحق خواهد شد.
مسعود رجوی - آزادی جو هر و مفهوم حرکت تاریخ است.
از تمام اینها این نتیجه بهدست میآید که آزادی جوهر و مفهوم حرکت تاریخ است. - البته آن آزادی و حریتی که کمال و یگانگی میآورد و زنجیرهای جهل و بندگی را پاره میکند. این است مضمون هر انقلاب راستین. بدون حریت از این قید و بندهای اسارت بار و بندهساز در تمام صورش، بدون حریت از این وابستگیهای حیوانی و ددمنشانه به خدا نیز رسید.
پس فلسفه هر انقلاب و دگرگونی جز عروجی دیگر بر قلل آزادی نیست، قلههایی یکی پس از دیگری که نهایتاً در فلسفه ما_ فلسفه توحید- و رجعت به خدا میکنند. یعنی کمال و آزادی مطلق در پیش رو خواهد بود.
به اعتقاد ما انسان هم، در آن روزی انسان شد که از قیدحیوانیت آزاد شد. همین جا بود که در یک مکالمه سمبولیک ملائکه به خدا ایراد گرفتند. آنها فقط کشاکشها و خونریزیها را میدیدند و درنمییافتند که چه فلسفهای در اینجا نهفته است.
اما خدا به آنها پاسخ داد که” إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ“ من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. آن چیز چیست؟ سمت و مضمون تمام این تحولات و کشاکشها، یعنی فلسفه انسان، فلسفه آزادی، فلسفه انقلاب.
بله، ما امروز برای تذکر این فلسفه در کسوت انتخاب یک برنامه باهم گرد آمدهایم. انتخابی نه تخیلی و رؤیایی، بل در متن واقعیت سرسخت، واقعیت سرسخت سیاسی و اجتماعی. زیرا که ما فلسفهمان را در عمل پیگیری و جستجو میکنیم و بهمین دلیل ایدئولوژی را با سیاست پیوند زدیم.
آخرمگر ما چه کرده بودیم که ضد انقلاب قلمداد شدیم و میشویم؟ در حالی که هنوز با خروش شهدایمان فاصله چندانی نداریم، در حالیکه هنوز از دوردست صدای زنجیرهایی که بر دست و پایمان بود در فضا طنین افکن است در حالیکه هنوز آثار جراحات و شکنجههای خواهران و برادرانمان ترمیم نشده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر