۱۳۹۹ خرداد ۶, سه‌شنبه

به یاد بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران-مسعود رجوی -۴خرداد۱۳۷۰


وقتی مبارزات رفرمیستی به بن بست رسید، وقتی که احزاب سنتی، بهتره بگیم محافل پارلمانی سنتی، مثل جبهه ملی و نهضت آزادی مواجه شدند با سرکوب، سرکوب نه به معنای امروز، نه به معنای رژیم خمینی، نه به معنای آنچه که شاه با فعالین مبارزه مسلحانه می کرد،‌ به معنای این که حق فعالیت علنی را از آنها سلب کردند، و رهبران را به محاکمه کشید و حکمی به عنوان ۵سال یا ۱۰ سال به هرکدام از آنها داد. چون که مبارزه انقلابی در کار نبود. وقتی اینها به بن بست رسیدند، فضا سرد و یخ و خاموش بود. مدعیان هر یک از گوشه ای فرا رفتند. هرکس رفت پی کارش، و رژیم شاه رژیم باثباتی بود. طرح اصلاحات ارزی را بازی کرده بود، بعد هم ۶ماده ای را.
خوب معین بود که برای یک مرحله دیگر خودش را تثبیت کرد. از حمایت کامل آمریکا برخوردار بود. 

***

بین آن گروه اندک ۲ -۳نفره و در راسشون حنیف بنیانگذار که در سال ۵۱، در زمان شهادت ۳۳سال داشت. پس ۱۰سال قبلش ۲۱-۲۲سال داشت. دانشجوی کشاورزی بود در صنعت شریف، اهل تبریز با لهجه شیرین ترکی. بطوری که یک بار در کانون مهندسی آن زمان وابسته به نهضت آزادی، آن محفلی که بعضی از آنها با هم جمع می شدند و گپی می زدند و چای می خوردند و می رفتند پی کارشان، یک وقتی حوصله ممدآقای ما سر اومد بلند شده بود از ته نشست و گفته بود بابا شما هم ول کنید با این خونه ها و این زن های راحتتون، اینطوری مبارزه نمی شه 
و به این ترتیب یک موج اندک ۳نفره شورشی، برای کسانی که مبارزه قانونی می خواستند بکنند، تحت چتر قانون اساسی رژیم شاه برانگیخته شد. 


۱۳۹۹ خرداد ۴, یکشنبه

سخنرانی مسعود رجوی در ۴خرداد ۱۳۷۳: ایمان می بارید از قدم و نفسشان


«در دادگاه اول به همه اعدام دادند، عمداً به ممد آقا حبس ابد. از این کلکهای ساواک بود. بعد گفتند، نمی‌دانم، اگر بگوید ما از عراق آمده‌ایم، آن موقع هم رژیم با عراق یک تضادهای داشت، رژیم شاه، یا نمی‌دانم، مبارزه مسلحانه را محکوم کنید، یا بگوید، اسلام، نمی‌دانم، ضد مارکسیسمِ، از این طور چیزها، اعدامت نمی‌کنیم. نگو که در بیرون از زندان، همین کار و آوازه مجاهدین پیچیده است. در همان اثناء بود که توی سلول اسم، سازمان مجاهدین خلق ایران، بیرون آمد. بعد ما را بردند به زندان قصر. بعدازظهر پنج شنبه، ۴خرداد، یکدفعه روزنامه‌ای آمد که دلمان را از بنیاد لرزاند و کند و آن در چنین روزی خبر شهادت ممد آقا بود و باهاش سعید و اصغر، رسول و محمود. بعد، در زندانها بودیم، بودیم، سازمان مجاهدین یک پایی گرفت، قوتی گرفت، این قسمتهای تاریخچه را همه‌تان می‌دانید، و فهمیدیم، نه بابا، تمام نشده، ریشه‌کن نشده، از قضاء رشد می‌کند، بذری که حنیف کاشته بود. ۳-۴سالی گذشت، بعد دیدیم، سازمان مجاهدین متلاشی و منفجر شد. تازه فهمیدیم که غم شهادت بنیانگذاران سازمان کجا، به‌هرحال عزت است و افتخار، غم شکست ایدئولوژیک کجا. یک سازمان مجاهدینی بود از سالهای ۵۱به بعد پیشتاز مبارزه مسلحانه و در حقیقت نقش رهبری کننده اش، اصل کاریش بود، ... . به سال۵۴-۵۵ که رسیدیم، دیدیم، به، به، اپورتونیست‌ها برده و همه چی را خورده و فرو پاشانیده‌اند.

... 

با این حال می‌باید، مجددا، از صفر و ای بسا زیر صفر اگر میراث حنیف چیز پایدار و ماندنی بود، باید احیاء می‌شد. آن مقدار که توانستیم یک کارها، جزوه نویسی ها، بحث ها، نمی‌دانم بیانیه ضداپورتونیستی، اون ۱۲ماده ای، ۲۸سؤال، ا گر این چیزها یادتان باشه، در اوین آن روزگار در آوردیم. به‌خصوص از وقتی که قلم و خودکار آزاد شد، چون قبلاً آزاد نبود، از زمان کارتر به بعد. همه چیز بعد از دستگیری و به‌خصوص شهادت ممد آقا پایان یافته به‌نظر می‌رسید. لکن نمی‌دانم چه طور شد که این‌طوری نشد. بعد هم مرگ مسلم و قطعی سازمان را با ضربه اپورتونیستی به چشم دیدیم، باز هم لکن این‌طوری نشد. نمی‌دانم که چه مشیتی ست شاید که اثر قدم صدق و فداست. طور دیگری چرخید و به‌عکس در اثر ضربه اپورتونیستی مجاهدین ایدئولوژیک برای مقابله تاریخی با خمینی و راست ارتجاعی آماده شدند. در هر حال، امروز که ۴خرداد باشد، خیلی روز سخت و سنگینی بود هذا الیوم تبرکت به بنی امیه، بنی شاه و بنی خمینی. با این حال، اما آن بذری که حنیف کاشته بود، باقی ماند،

... انگار که همین دیروز بود.

اگر چه خیلی حوادث و وقایع گذشته. این بنیانگذاران سازمان خیلی، خیلی، خیلی جگردار بودند، خیلی عنصر انقلابی و ضداستثماریشون قوی بود، خیلی ایمان می‌بارید از قدم و نفسشان. مخصوصاً محمد حنیف، که در آن روزگار که کسی با این چیزها کاری نداشت، چنین توانمندی و ظرفیتی داشته باشه، اگر چه مشیت این بود، شاید هم بزرگی و نقش و رسالت اون، که روزهای بعدی را ندید، روزهای ماندگاری و رشد و ارتقای همان مجاهدین را و در یک سرفصلی به‌شهادت رسیدند که هنوز چیزی تعیین‌تکلیف نشده بود و اساساً مجاهدینی که قرار بود باشد، ضربه خورده بود.

شاید هم من دارم معکوس می‌گویم، به‌خاطر همان خونها بود که از قضا مجاهدین آن روزگار، مجاهدین شدند. یعنی چیزی چرخید. شاید هم چون ما در حالت غفلت و عدم‌آمادگی ضربه خورده بودیم، اگر آن بها، آن قیمت و آن خونها، مخصوصاً خود ممدآقا نبود، موضوع فرق می‌کرد. آن‌موقع، قدر و قیمتش شناخته شده نبود، همه‌چیز و همه‌کس مادون این بود که اصلاً این چیزها را بفهمد، درک کند. امروز نسلمان این موهبت را دارد که بعد از ۳۰سال و بعد از صدهزار، آن موقع هنوز یکی هم نداده بودیم، بعد از ۳۰سال و بعد از صدهزار، مثلا تا حدودی ارزش "مریم" را، ... فهم بکند.

در مثل، هم‌چنان که اگر امام حسینی نمی‌بود و عاشورا، آن موقع کسی نمی‌فهمید، خب، خبری نبود، چیزی نبود! حتی برای این‌که خودش فهم بشود‌، باید خودش نثار بشه، خیلی سنگینه، ولی اصلاً امام حسین یعنی همین دیگر! شکاندن بن‌بست یعنی همین! از تیرگی و جهل و لجن درآمدن، یعنی همین! و این سنگین‌ترین بهایی بود که مجاهدین پرداختند».

۱۳۹۹ خرداد ۳, شنبه

ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من


مسعود رجوی:

... جای محمد حنیف و دیگر بنیانگذاران شهید سازمان مجاهدین خلق ایران، جای سعید و اصغر، خالی. به‌ویژه جای حنیف بزرگ، نخستین راهبر و راهگشا، مسئول اول من و همهٴ مجاهدین:
بالا بلند دلبر گلگون عذار من...
شیر آهن کوهمرد، برجسته‌ترین رجل انقلابی تاریخ معاصر ایران، مربی و مرشد همهٴ مجاهدان، کجاست که شکوفایی بذری را که کاشته و بالندگی کشت و زرعی را که پی افکنده، ببیند و غرق شگفتی شود.
یادش به خیر «محمدآقا» که همیشه جملاتی از امام حسین را زمزمه می‌کرد و عاقبت هم در 33سالگی سر بر پای مولایش حسین بن علی سایید و در آستان او فرود آمد. سلام الله علیه.
مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند، ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من...
اواخر مهر سال 50 وقتی که او دستگیر شد، صبح زود حوالی ساعت بین 5 و 6، ناگهان از توی سلول‌های اوین، سر و صدا و جنجال خیلی زیادی را به همراه فریادها و قهقهه‌هایی شنیدیم. دقایقی بعد همهٴ اعضای مرکزیت سازمان را به قسمت شکنجه فراخواندند. سر دژخیم، منوچهری نامی بود-اسم واقعیش ازغندی است که شنیده‌ام این روزها در آمریکا برای مجاهدین، او هم لغز دموکراتیک می‌خواند- از زیر چشم‌بندها می‌دیدیم که آمبولانسی آمد و یک نفر را کت بسته و طناب پیچ از آن خارج کردند و بازجوها با سر و صدا و جست و خیزهای میمونی می‌گفتند که گرفتیم و تمام شد! در ظاهر چنین به نظر می‌رسید که دفتر مجاهدین برای همیشه بسته شده است...
شش هفت ماه بعد، در شب 30 فروردین- که فردای آن روز قرار بود اعدام شویم و آن را نمی‌دانستیم- از سلول‌های جداگانه بودیم، به سلول‌های میانی آوردند. نصفه شب دوباره مرا برگرداندند؛ نمی‌دانستم چه خبر است. نمی‌دانستم که فردا قرار اعدام آنهاست و فیض بهشت از خود من دریغ می‌شود. حسینی، دژخیم اوین، که می‌خواست متوجه علت این بردن و آوردن نشوم و با توجه به خرابی وضع جسمیم از هر گونه واکنشی هم می‌ترسید، احوالپرسی می‌کرد و من تعجب کرده بودم که چرا دژخیم احوالپرسی می‌کند. بعد هم که دید حساس شده‌ام و خیلی به هم ریخته هستم، می‌خواست که روی قضیه را بپوشاند و مثلاً امتیازی داده باشد. لذا گفت چیزی نمی‌خواهی؟ نمی‌دانستم که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد، به‌عنوان آخرین خواسته قبل از اعدام و پایان عمرم، گفتم که می‌خواهم محمد‌ آقا و سعید و همچنین اصغر و بهروز را ببینم. گفت بهروز نمی‌شود، بقیه را می‌آورم. نگو که شب شهادتش است. اما آن سه بزرگوار دیگر را آوردند. در اثنای روبوسی، کاغذهایی را که از قبل، برای استفاده در چنین مواقعی به‌اندازه نصف سیگار لوله و آماده کرده بودیم، رد و بدل شد. می‌خواستم در جریان آخرین خبرها و اطلاعات باشند. محمدآقا گفت که در دادگاه اول به من حبس ابد داده‌اند و گفته‌اند که اگر یکی از سه شرط را به جا آوری، اعدام نخواهی شد: بگویی که ما مخالف مبارزه مسلحانه هستیم، یا بگویی که اسلام ضد مارکسیسم است- برای دعواهای حیدری نعمتی که معمولاً شاه و شیخ نیاز دارند- و شرط سوم هم این‌که بگویی که ما را عراق فرستاده!
آن موقع شاه هم، مثل شیخ، با عراق دعوا داشت (آخر عراق از پیمان سنتو، که بعد از 28مرداد به ایران تحمیل شد، بیرون آمده بود) و اگر یادتان باشد، در زمستان سال 50، روزی که مقام امنیتی به تلویزیون آمد و مصاحبه کرد، مجاهدین را به عراق چسباند. خوب، سنت لایتغیر شاه و شیخ است.
بعد، ما را به قزل قلعه و مجدداً به اوین و سرانجام به زندان فلکهٴ شهربانی بردند. من یک شب در زندان فلکه بودم، با برخی از برادرانی که همین جا هستند، هم دادگاه بودیم. مثل محمود احمدی، مهدی فیروزیان و محمد طریقت. فردا عصر- در حالی که اسم‌ها را برای جمع کردن وسایل و انتقال به زندان قصر خوانده بودند- بچه‌ها از دیوار صدایی شنیدند و مرا صدا کردند و گفتند محمدآقا می‌گوید بگو فلانی زود بیاید. معلوم شد که صدا مورس بوده، ولی نه مورس معمولی که مثلاً با انگشت به دیوار می‌زدیم. فلزی بود که به دیوار می‌خورد و بعد صدا گفته بود که من محمد حنیف هستم. پرسیدیم که شما این جا چه می‌کنید؟ گفت دست و پایم بسته است، آورده‌اند بالای سر مهدی رضایی، ولی گفتم که او را نمی‌شناسم. بعد در همان جا به من و همهٴ مجاهدین ابلاغ مسئولیت کرد و از ما تعهد گرفت و البته حسرت دیدارش دیگر بر دلمان ماند؛ چون چند هفته بعد، خبر شهادتش را شنیدیم (1).

اما حالا... اگر که باغبان و برزگر نخستین می‌بود، به شگفتی می‌آمد: یعجب الزرّاع...
همچنین که آخوندهای مرتجع حق ستیز به خشم می‌آیند: لیغیظ بهم الکفار...
1)
یکی از برادران مجاهد می‌گوید: «اوایل سال 51 یک روز در زندان فلکهٴ شهربانی، توی یکی از اتاق‌ها به دیوار تکیه داده بودم که دیدم صدای مورس از آن طرف دیوار می‌آید. به‌طور اتفاقی این دیوار، مشترک بود بین زندانی که ما بودیم با زندان و شکنجه‌گاهی که به آن زندان کمیته می‌گفتند. گفتم «تو کی هستی؟» گفت «محمد» هستم. بعد از رد و بدل کردن علائمی که فهمیدم خود «محمدآقا» ست، به او گفتم که مسعود این جاست. مسعود را هم آن موقع به‌طور اتفاقی در بین از این زندان به آن زندان بردن‌ها، برای یک شب جهت انتقال از اوین به قصر، به زندان فلکه (شهربانی) آورده بودند. «محمدآقا» گفت بگو مسعود زود بیاید. مسعود را خبر کردم. «محمدآقا» به او گفت «ساواک گفته که اگر من تأیید کنم که وابسته به عراق بوده‌ایم، مبارزه مسلحانه را هم محکوم بکنم و بگوییم اسلام و مسلمانی بر ضد مارکسیست‌هاست، این‌ها از اعدام من و شاید سایر بچه‌ها صرفنظر بکنند». محمدآقا به آنها جواب داده بود که «ما اهل این حرفها نیستیم».

بعد از این مکالمه که با مورس انجام شد، مسعود گفت «تو پیامی برای ما نداری؟» محمدآقا گفت: «یادتان باشد که ما هر چه داریم، از ایدئولوژی‌مان داریم، مبادا به آموزش‌های ایدئولوژیک کم بها بدهید!» بعد اضافه کرد: «در تک‌تک این اتفاقاتی که برای ما افتاده، درسها و تجارب بسیار بزرگی هست، بایستی هر چه زودتر آنها را جمع ببندیم و در کار آینده‌مان از آنها استفاده بکنیم».
این صحنه برای من یک صحنهٴ تاریخی و عجیبی بود که هرگز فراموش نمی‌کنم. این دو نفر، یک مسعود، یکی محمدآقا، یکی توی این زندان در این طرف دیوار و دیگری در آن زندان آن طرف دیوار، اما باز در آخرین لحظات و آخرین وداع، با اتفاق عجیبی به هم رسیده بودند و از دو طرف دیوار با مورس با هم حرف می‌زدند. مسعود یک حالتی داشت، دست‌هایش را تکان می‌داد و در آخرین دقایق وداع این پیام را به برادر مجاهدمان محمود احمدی دیکته کرد و او هم به حنیف مخابره کرد. مسعود گفت: «تو معلم بزرگ ما و نسل ما بودی، تاریخ ما هرگز کاری را که تو کردی و راهی که تو رفتی را فراموش نخواهد کرد. مطمئن باش ما راهت را ادامه می‌دهیم. من سعی می‌کنم شاگرد خوبی برای تو و راه تو باشم و با تو پیمان می‌بندم»...

مسعود رجوی - بین‌الملل رهایی و بازگشت به ارزشها و فطرت انسانی - عید فطر ۱۳۷۷ - قسمت آخر


فرجام قوم خمینی
حالا بیائید در روزگار خودمان به فرجام قوم خمینی بنگریم. با این تفاوت که از روزگار صالح پیغمبر قرنها گذشته و در عصر کبیر آگاهی و ارتباطات هستیم. در عصر تأثیرگذاری مستقیم افکار عمومی و حضور فعال توده‌های مردم در صحنه تاریخ هستیم. در عصر 120هزار شهید و کهکشانی از جاودانه‌فروغ ها و گوهرهای بی‌بدیل زمان هستیم. پیامبران خدا و آخرین آن ـ پیامبر خاتم ـ هم راه را نشان داده‌اند. دیگر عصر معجزات گذشته و کار تماماً در کارگاه تکامل در دست عنصر پیشتاز و رهبری کننده است و به چشم می‌بینیم که قوم خمینی دچار چه نکبتی شده‌اند.
آن قدر که خودشان می‌نویسند: ”اگر این اوضاع ادامه داشته باشد قطعاً به سقوط نظام منجر می‌شود“ (جمهوری اسلامی) و مثل رفسنجانی اعتراف می‌کنند که ”ما به جان هم می‌افتیم و دشمن خوشحالی می‌کند برای زیر سؤال بردن نظام“!
تفاوت در این است حالا همان کاری که با معجزه و عذاب مستقیم الهی انجام می‌شد، با قانونمندیها و حرکت اجتماعی محقق می‌شود. به عبارت دیگر دست خدا از آستین خلق و مقاومت خلق بیرون می‌آید و مجازات اتو دینامیک جباریت و خیانت از هر سو آنها را فرا می‌گیرد؛ در حالی که از حصارها و حیله‌هایی که اندیشیده‌اند، دیگر کاری ساخته نیست. هم‌چنان که قصرهای سنگی ثمود و مهارت آنها در حجاری هم نتوانست از تحقق عذاب الهی جلو گیرد.
به قول قرآن: «وظنّوا أنّهم مّانعتهم حصونهم مّن اللّه فأتاهم اللّه من حیث لم یحتسبوا وقذف فی قلوبهم الرّعب یخربون بیوتهم بأیدیهم وأیدی المؤمنین فاعتبروا یا أولی الأبصار» (سوره حشر آیه 2).

یعنی «گمان می‌کردند که قلعه‌ها و باروهاشان می‌تواند آنها را از (کیفر) خدا درامان نگهدارد. پس بیامدشان (عذاب) خدا از جایی که گمان نمی‌کردند و در دلهایشان هراس افکند. (آن چنان که) با دستهای خود وبا دستهای مؤمنان خانه و ساخته‌هایشان را ویران می‌کردند. پس عبرت بگیرید ای صاحبان خرد و بینش».
مرحله پایانی و مکافات تاریخی قوم خمینی هم ـ اگر ظواهر و مکانیسم‌ها را را کنار بزنیم ـ در مضمون و محتوا تداعی کننده همان عذاب الهی است. هم‌چنان که مریم گفت، دیگر این ما نیستیم که از فرجام کار آنها صحبت می‌کنیم. خودشان از عذاب و آفتی که آنها را فراگرفته دچار وحشت شده‌اند.

مسعود رجوی - بین‌الملل رهایی و بازگشت به ارزشها و فطرت انسانی - عید فطر ۱۳۷۷ - قسمت سوم


ناقه صالح
تا این‌که خدا برای راهنمایی قوم ثمود، صالح (ع) را بر ایشان برانگیخت. مثل همیشه پس از مدتها تبلیغ و مبارزه سیاسی، فقیران و ضعفای قوم به صالح گرویدند و ایمان آوردند. اما اشراف و اشقیا، صالح را سخت مزاحم یافتند. آنها از صالح معجزه و برهانی طلبیدند تا ایمان بیاورند. صالح هم مجعزه‌یی آورد که حصار و دیوار انحصارات آنها بر آب و مرتع را در هم می‌ریخت. آب و مرتع پایه قدرت اقتصادی در آن روزگار بود. بنابراین باز هم مرتجعان زمان ایمان نیاوردند.
معجزه صالح پیامبر، ماده شتری، شگفت و بالا بلند. می‌گویند دیگر احشام از او می‌ترسیدند و می‌گویند که شتر به تنهایی شیر مورد نیاز آن قوم را تأمین می‌کرد و شاید به همین دلیل آب و سبزی بسیار می‌خورد.

صالح پیامبر مقرر کرد که شتر را در استفاده از آب و مراتع آزاد بگذارند. آخر انحصار آب و چراگاهها را اشرافیت مرتجع زمان در دست داشتند. بنابراین قرار بر این شد که شتر روز در میان آب بیاشآمد و روز دیگر آبشخور در اختیار سایرین باشد.
قرآن می‌گوید که این شتر نشانه ”بینش دهنده“ و ”بینا کننده“ یی بوده است که مشرکان و مرتجعان زمان به آن ظلم ورزیدند:
وآتینا ثمود النّاقة مبصرةً فظلموا بها و ما نرسل بالآیات إلاّ تخویفاً...

قرآن تأکید می‌کند که ما آیتها و نشانیها را جز به‌مثابه علائم هوشیار کننده فرو نمی‌فرستیم. مثل آژیری که اعلام خطر می‌کند و هوشیاری می‌طلبد.
این آیت و آزمایشی بود برای آنها که آب و مرتع را در انحصار خود می‌خواستند و خود را در هر گونه جباریت سیاسی و ”فجور“ اقتصادی مجاز می‌شناختند.

فرجام قوم ثمود
در آن اعصار کهن، یعنی 40قرن پیش، که هیچ نشانی از جنبش و بیداری و عنصر پیشتاز و سازمان پیشاهنگ انقلابی نبود؛ در کارگاه تکامل، کار می‌باید به مدد معجزه و خرق عادت پیش می‌رفت. از این رو صالح پیامبر با ثمود اتمام‌حجت کرد که حرمت ”اشتر خدا“ (ناقة الله) و آبشخور آن را پاس بدارند. والا خدا بر ایشان خشم خواهد گرفت و به‌رغم همه قدرت و شوکتشان، آنان را سرنگون و با خاک یکسان خواهد کرد...
اشراف قوم، پیامبر خدا را تکذیب کردند و حرفهایش را هم به سخره گرفتند. سپس مشتی اراذل و شقاوت پیشگان زمان را با وعده ازدواج با فلان و بهمان زنان شهر برانگیختند و به کشتن ناقه مأمور کردند. لاجوردی آن زمان، قداربن سالف نام داشت که در تاریخهای کهن از او به‌عنوان شقی اول نام می‌برند. در صدر اسلام ابن ملجم را ”شقی آخر“ نام گذاشتند... آخر هنوز از حجاج بن یوسف و قوم خمینی خبری نبود.
اما اشقیاء ثمود بر سر راه ”شتر خدا“ کمین گذاشتند. یکی با تیر به ساق پایش زد و دیگری با شمشیر او را پی کرد و نیزه در قلبش فرو کرد. پس از انجام آن شقاوت بزرگ نیز به لجن پراکنی و هزل و ریشخند پرداختند و می‌گفتند که‌ای صالح پس چه شد آن عذابی که ما را به آن می‌ترساندی؟!
صالح پیامبر به امر خدا به ایشان گفت تنها سه روز فرصت دارید. شاید که خدا می‌خواست در آن سه روز به هوش بیایند. اما فایده نکرد، از این رو صالح پیامبر با همه یاران و مؤمنانش شبانه آنجا را ترک کردند و سپس در رأس ساعت، یعنی ساعت ”س“ وعده الهی محقق شد و ثمود نابود و با خاک یکسان گردید.

ادامه دارد...


۱۳۹۹ خرداد ۲, جمعه

مسعود رجوی - بین‌الملل رهایی و بازگشت به ارزشها و فطرت انسانی - عید فطر ۱۳۷۷ - قسمت دوم


پرتوی از سوره شمس
در نماز عید، در رکعت دوم، پس از حمد، سوره شمس را خواندیم. در این سوره کوتاه که فقط 54کلمه است، خدا ابتدا به نشانیها و آیاتی مانند خورشید و پرتو تابانش، به ماه از پی در آینده، به روز آنگاه که تابانش گرداند، به شب آنگاه که بپوشاندش، به زمین و آنچه آن را بگستراند و به نفس آدمی و آنچه آن را پرداخته و آراسته و ”فجور و تقوا“ یش را به آن الهام کرده است؛ سوگند می‌خورد. نفسی که هم تقوا پذیر و هم فجورپذیر است…
تا این جا معلوم می‌شود که مظاهر و تحولات بزرگ هستی از پرتو آفتاب و شب و روز تا آنچه باعث بنای آسمان یا موجب گسترش زمین شده است، گوئیا همگی مقدمه ساختن و پرداختن و آراستن انسان و نفس انسانی بوده است. اما این نفس، قدرت تشخیص و ارزشگذاری بین ”فجور و تقوا“ را هم دارد. سره را از ناسره تمیز می‌دهد و آن را در طول تاریخ خود در فحوای کلمات و واژه‌ها به‌صورت ارزشهای مثبت و مقبول، و یا ارزشهای منفی و نا مقبول، به ثبت می‌دهد:

والشّمس وضحاها {1} والقمر إذا تلاها {2} والنّهار إذا جلّاها {3} واللّیل إذا یغشاها {4} والسّماء و ما بناها {5} والأرض و ما طحاها {6} ونفسٍ و ما سوّاها
در ادامه سوره شمس، پس از این سوگندها، که مجموعاً 11سوگند می‌شود، آمده است:
قد أفلح من زکّاها {9} وقد خاب من دسّاها {10}
به تحقیق رستگار شد آن کسی که نفس خود را از آلودگیها پاک ساخت، و آن را با پاکی بالا برد؛ و زیان کرد کسی که آن را آلوده کرد و استعدادها و مواهبش را خاموش نمود.

یعنی که این جا دیگر مسئولیت در اختیار انسان است تا به نفی و امحاء آلودگیها و ظلمات و به اثبات و تثبیت ارزشهای رهایی بخش بپردازد.

قوم ثمود
درست در همین نقطه، قرآن پس از اشاره به نشانیها و آیات طبیعی و نفسانی، بلادرنگ منحنی بحث را به اجتماع انسانی می‌کشاند و پس از آن همه سوگند، داستان قوم ثمود و سرنگونی و سرنوشت شوم آنان را مثال می‌زند:
کذّبت ثمود بطغواها {۱۱} إذ انبعث أشقاها {۱۲} فقال لهم رسول اللّه ناقة اللّه وسقیاها {۱۳} فکذّبوه فعقروها فدمدم علیهم ربّهم بذنبهم فسوّاها {۱۴} ولا یخاف عقباها {۱۵}
قوم ثمود، مثل قوم خمینی با طغیان و تجاوزات خود، این پیامها و ارزشهای خدایی و انسانی را تکذیب کردند. هنگامی که شقی‌ترین آنها برانگیخته شد. پس پیامبر خدا به آنان گفت: شتر خدا و آبشخور آن را (دریابید). پس پیامبر را تکذیب و شتر را پی کردند و کشتند. آنگاه خدا ایشان را به گناهشان گرفت، بر آنان خشم آورد و با خاک یکسان نمود. و از فرجام و پیامدهای آن باکی ندارد.
مطابق تحقیقات تاریخی و باستان شناسی، قوم ثمود حدود ۴۰۰۰سال پیش در حد فاصل بحرالمیت تا خلیج عقبه می‌زیستند.
این قوم جایگزین قوم نگونسار عاد شده بود (مثل قوم شیخ که جای قوم شاه را گرفت). قوم ثمود در حجاری و بنای ساختمانها و قصرهای سنگی و ساختن دژهای نفوذ ناپذیر و ساخته شده از سنگ، خیلی دست پر داشتند و از این طریق بر آن منطقه مسلط شده بودند. اما مانند قوم عاد آن چنان که در آیه ۵۹سوره هود آمده است (واتّبعوا أمر کلّ جبّارٍ عنیدٍ) تحت حاکمیت جباران خیره سر یعنی مستبدین گردنکش و شقی بودند و آیات خدا را انکار می‌کردند و بر رسولان عصیان می‌نمودند.

ادامه دارد...

۱۳۹۹ خرداد ۱, پنجشنبه

مسعود رجوی - بین‌الملل رهایی و بازگشت به ارزشها و فطرت انسانی - عید فطر ۱۳۷۷ - قسمت اول


گزیده سخنرانی مسعود رجوی:

پس نه واگشتی در کار است و نه تکرار و کور و دور. هر چه هست، تکاپوی پر رنج و خون و سیر مداوم برای زدودن آثار بیگانگی و غلبه بر موانع وصل و یگانگی است.
فرزند انسان این چنین بر ”فراق“ و ”جدایی‌ها“ و تبعیضات جنسی و قومی و طبقاتی، که ”شرح درد اشتیاق“ و حکایت تاریخ انسان و ”ناله“ ها و ”شکایت“ های نهفته در آنست، غلبه می‌کند. تا سرانجام با خویشتن فردی و اجتماعیش به یگانگی برسد. تا نهایتاً با پالایش از دنیای حیوانی، یعنی پالایش از دنیای غریزه و اجبار، به جانب دنیای آگاهی و اختیار بشتابد تا به ”سرّ“ بی‌همتا و ”خداگونه“ وجود خویش، دست یابد.

بشنو از نی چون حکایت می‌کند
وز جدایی‌ها شکایت می‌کند
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
... .
سّر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
.... ... ... ..
نی حدیث راه پرخون می‌کند
قصه‌های عشق مجنون می‌کند

عید فطر به‌طور خاص برای مسلمین، بین‌الملل رهایی و بازگشت به فطرت، ارزشها و حقوق انسانی است. جشنی که بعد از یک ماه مبارزه و مقابله سمبلیک با اجبارات غریزی که خوردن و آشامیدن بارزترین وجوه آن است، برگزار می‌شود.
به تصریح قرآن هدف از روزه گرفتن، مانند عبادات دیگر، چیزی جز رهایی و تقوا و تثبیت ارزشهای انسانی نیست. اثبات و تثبیت ارزشها و حقوق انسان البته ملازم است با نفی و امحاء آلودگیها و ظلمات. یعنی ایستادگی و مقاومت، یعنی مبارزه و مجاهدت برای تزکیه و تطهیر فردی و اجتماعی. تنها از این طریق است که به فلاح و شکوفایی و رستگاری راه می‌بریم.

ادامه دارد...

خطابه جاودانگی - برای برادر مسعود و همهٔ مجاهدینش - کاظم مصطفوی


تنها تو نیستی،
کت بسته بر این صخره،
میزبان عقاب جور
با منقاری از آتش
و چنگالی از نفرت
که بر جگرت فرو می‌کند
و جانت را به جرم جاری عشق می‌طلبد
بنگر!
صف صخره‌های صف در صف را بنگر!
بر هر یک
یکی کت بسته
با لبخندی از شوق
و نگاهی چون تو به ذلت دونان.
و این‌چنین است که تو پیروزی
این چنین است
که جاودانگی تنها نصیب تو است.
فوران یاوه‌گی است
یا نفسهایی واپس از نفرت و مرگ؟
یا که باران تلخ حقارت است
بر درگاه ابتر پشیمانی؟
این یاوه‌ها را می‌گویم
که می‌بارد از بوقهای بی‌بری
این یاوه‌ها که متاع بی‌مشتری گمگشتگانی است
دق کرده در لایه‌های بلاهتهای خود.
اینان دلقکان نیستند
رقصان با صورتکی رقت‌آور
که تباهی را غازه زده‌اند
اینان مغلوبانند
خلاصه شده در خصیه‌های متورم خود
و هر دم در تنهاییهای خود
مزمزه می‌کنند طعم تلخ خیانت را
در لحظه‌های گریز از باید ها و چراها
آنگاه که به چرا رفته‌اند.
هان اکنون بنگر!
قانقاریایی بنفش را
چندک زده بر دل و دست و کلامشان.
نسوج دهانشان عفونت فراموشیها را دارد
و بوی هرزگردیهای شبانه شان
بر ما
یعنی بر تو فرود می‌آید
و چنگال نفرتشان می درد جگرهای کت بستگان را
از صخره‌ها بپرسید
از صخره‌های خونین سؤال کنید
آتش چگونه شد با نیای ما ابراهیم؟
و یوسف
چگونه محبوب کنعان شد؟
و به صخره‌ها بگویید
این ما!
کت بسته بر بالاترین یالهایت
اینجا به انتظار نشسته‌ایم
و هیچ جز زیبایی ندیده‌ایم در دشتی پر از سرهای بریده
و این‌چنین است که جاودانگی
بر پیشانی ما می‌درخشد.

۲۲اردیبهشت ۹۹

۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

مسعود رجوی - بیست و یکم رمضان شب قدر و شب شهادت مولای متقیان علی(ع)، قدر مجسم انسان، چلچراغ حقیقت و ایمان - قسمت آخر


خدایا حجت بالغه تو مولای ما علی تاب شنیدن این خبر را نداشت که به زن یهودی از اتباع حکومتش اهانت شده و خلخالش را به سرقت بردند. تاب این را نداشت و می‌گفت اگر که کسی از شنیدن این خبر بمیرد بر او ملامتی نیست و در مقام عدالت و حفظ بیت‌المال می‌گفت که حقوق خلق را اگر در کابین زنهای شما هم باشد به مردم بازخواهم گرداند، اما در نقطه مقابل او آخوندهای خمینی گرا رو در روی راه علی و رسم علی بپا خاستند، برای شکستن همه حدود و همه حرمتها و ارزشهای خدایی و خلقی و پایمال کردن حقوق مردم، خدایا آنها را سرنگون و نابود کن.

ابعاد چپاول و اختلاس و غارت توسط سردمداران و کارگزاران حکومت آخوندی به راستی که از حد و حساب بیرون است. آن‌چنان که بعضاً خودشان اعتراف می‌کنند چنین چپاول‌هایی در تاریخ سابقه ندارد. خدایا سزای آنها را به‌دست ارتش آزادی نزدیک کن.

خدایا اکثریت عظیم مردم ایران در زیر خط فقر از نعمات و ذخائر خدادادی محرومند، از ابتدائی‌ترین مایحتاج روزمره محرومند، اما ثروتهای افسانه‌ای در دست وابستگان به این حاکمیت دجال و دین‌فروش انباشته است. خدایا نجات مردم ایران و احقاق حقوق به غارت رفته آنها را به‌دست رزم‌آوران ارتش آزادیبخش ملی فرا برسان.

خدایا حامیان و همدستان این رژیم ضدانسانی، ضداسلامی و ضدایرانی و هر آنکس را که در هر کجا به تطهیر دست‌های آغشته بخون جلادان مشغول است رسوا و مفتضح کن.

کید و مکر آنها را برای طولانی کردن عمر این رژیم پلید به خودشان برگردان.

آنها را منفور و ملعون خلق و تاریخ قرار بده.

خدایا تو با حکمت بالغه‌ات زندگی را با مرگ، شب را با روز درهم آمیختی و آنگاه حیات را از دل مرگ و روز را از دل شب پدیدار می‌کنی، خدایا با پایان شب تیره و تار خمینی صبح رهایی و مهر تابان آزادی را در ایران‌زمین پدیدار کن و بتابان.

خدایا در این شب قدر پیروزی مقاومت ایران و فطر آزادی و رهایی مردم ایران را تقدیر و مقدر کن.

و انک قاضی‌الحاجات و مجیب الدعوات یا سمیع‌الدعاء رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ و إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَّ رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ إن الله و ملائکته یصلون علی النبی یا أیهاالذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما

جمعیت: اللهم صل علی محمد و آل محمد - و السلام علی سیده النسا العالمین (۳)


ادامه دارد...

مسعود رجوی - بیست و یکم رمضان شب قدر و شب شهادت مولای متقیان علی(ع)، قدر مجسم انسان، چلچراغ حقیقت و ایمان - قسمت سوم


خدایا بر رزم‌آوری و قدرت بر مهارت و تبحر و بر کیفیت تک‌تک آنها در میدان نبرد و رزم با دشمن خودتو خلقت بیفزا.

خدایا سلاحهایشان را برا و کارآمد و رزم و نبرد آنها را کارساز و پیروز کن.

خدایا تو را شکر می‌کنیم که پس از همه رزم و رنجها و پس از همه خونها و مقاومت ها سرفرازی و اعتلاء و شکوفایی, همراه با استحکام و یکدلی و یگانگی را با مریم در مریم و انقلاب مریم نصیب مقاومت و ارتش آزادیبخش کردی و زهر شکست و رسوایی و تفرقه و تشتت و منفوریت لاعلاج به خمینی دجال و رژیم ضدبشری او چشاندی. خدایا در مرحله پایانی و سرنگونی در مصاف آخرین و نبرد نهایی، پیروزی و سربلندی را نصیب مجاهدان و رزم‌آوران راه خودت بکن

خدایا به آنها توفیق بده که مهر تابان آزادی و مقاومت ایران و مظهر حاکمیت مردمی را به ایران‌زمین برسانند و پرچم حاکمیت ملت را به اهتزاز در بیاورند.

اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فی دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَالدُّعاةِ اِلی طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلی سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ اَللّهُمَّ ماعَرَّفْتَنا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْناهُ وَما قَصُرْنا عَنْهُ فَبَلِّغْناهُ

خدایا به تو تقرب می جوییم و دولت کریمه‌ای که در آن و به آن اسلام و هر آنکس که اهل یگانگی و آزادی و مردم‌سالاری‌ست و عزت ببخشی و اهل نفاق و دورویی و دوگانگی و بازیهای فرصت‌طلبانه و خائنانه ‌را که مظهرش رژیم درهم شکسته و ورشکسته آخوندیست خوار و زار و زبون بکنیم، تا که خدایا در آن دولت کریمه ما را در شمار دعوت‌کنندگان به طاعتت و در زمره راهنمایان راهت قرار بدهی و به این وسیله خیر و کرامت دنیا و آخرت را نصیب ما بکنی.

خدایا آنچه از حق و حقیقت و مسئولیتهای مبرم که در این شرایط سرنوشت‌ساز به آن آگاهیم آن را به ما بنما و توفیق عمل شایسته به آنها را نصیب همگی ما کن.

و خدایا هر آنچه را که در فهم و درکش نقص و یا قصور و تقصیر داریم ما را نسبت به آن آگاه کن و هر وظیفه‌ای را که برعهده ماست به ما ابلاغ کن.

خدایا در لحظات شهادت مولای متقیان مراد مجاهدان چلچراغ حقیقت و ایمان خصم آشتی‌ناپذیر دجالان و خمینی‌صفتان علی(ع) به او درود می‌فرستیم و در آستانش سر فرود می‌آوریم،

پس خدایا بر امیرمؤمنان علی(ع) درود بفرست با برترین و گرامی‌ترین درودها , که خاص مقربترین اولیاء و برگزیدگان تو و جانشینان پیامبران توست، گواهی می‌دهیم که علی(ع) آنچه را از جانب رسول تو برعهده داشت ابلاغ کرد، مراعات کرد، انجام داد و آنچه را که باید حفظ می‌کرد،به احسن وجه، حفظ کرد و امانتی را که به او سپرده شده بود به بهترین صورتها حفاظت کرد. حلال تورا حلال و حرام تورا حرام شمرد. احکام تو را برپا داشت، با پیمان‌شکنها و زورگوها وسرکشان، سرکشان از فرمانت، به جنگ و جهاد برخاست در حالی که بر این همه صبور و پایدار و در جستجوی خیر و صلاح خلق تو بود. آن‌چنان که هیچگاه تحت تأثیر هیچ ملامت‌کننده‌ای قرار نگرفت.

خدایا تو خود بهترین شاهد‌ها بودی که مولای ما علی با درنوردیدن و پیگیری مسیر تو و پیامبر تو به‌خصوص در دوران کوتاه حاکمیتش, به حجت بالغه تاریخی تبدیل شد و به راهنما و شاخصی برای تمیز حق از باطل تا که هیچ دجالی مانند خمینی نتواند منافع ارتجاعی و طبقاتی حرام و حلال‌های خود ساخته خودش را به‌عنوان حکم خدا و رسول خدا قلمداد بکند.

خدایا در لحظات شهادت مولای متقیان از تو می خواهیم که ما را در پرتو هدایت و شفاعت علی و در شمار رهروان مسیر حقه او قرار بدهی.

و از تو می خواهیم که صلابت و شجاعت شیر پیروزمندت , علی(ع) را بر مجاهدان و رزمندگان ارتش آزادی بتابانی.

ادامه دارد...

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

مسعود رجوی - بیست و یکم رمضان شب قدر و شب شهادت مولای متقیان علی(ع)، قدر مجسم انسان، چلچراغ حقیقت و ایمان - قسمت دوم


خدایا تبارکت وتعالیت، حتماً که به خودت می‌بالی در برابر شیطان و همه شیاطین که اغواگر و منحرف کننده تاریخ انسان هستند. حتی در برابر فرشتگانت به خودت می‌بالی، که در داستان آفرینش معترض بودند و تو گفتی که در این آفرینش، در آفرینش انسان چیزی را میدانی که آنها نمی‌دانند. بله این علی‌ست و مقام علی همان راز گشوده انسانیت، مفتاح عروج و پیروزی. پس خدایا تویی تو و تنها تو که سزاوار حمد و ستایشی.

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی یُؤْمِنُ الْخآئِفینَ وَیُنَجِّی الصّالِحینَ وَیَرْفَعُالْمُسْتَضْعَفینَ وَیَضَعُ الْمُسْتَکْبِرینَ وَیُهْلِکُ مُلُوکاً وَیَسْتَخْلِفُ آخَرینِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِالظّالِمینَ مُدْرِکِ الْهارِبینَ نَکالِ الظّالِمینَ صَریخِ الْمُسْتَصْرِخینَ مَوْضِعِ حاجاتِ الطّالِبینَ مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنینَ

ستایش سزاوار توست ای خدایی که ترسیدگان را امان و آرامش می‌بخشی، و صالحان را نجات می‌دهی پس ای خدایی که ضعیف نگه‌داشته شدگان و ستمدیدگان را بر می‌کشی و بالا می‌بری، و ای خدایی که گردنکشان و مرتجعان را به زیر می‌کشی و سرنگون می‌کنی، ای خدای درهم‌کوبنده جباران نابود کننده ستمگران، ای خدای به چنگ‌آورنده وکیفردهنده ظالمان، ای فریادرسِ ستمدیدگان , و ای برآورنده حاجات نیازمندان و ای تکیه‌گاه مؤمنان، به قدرت خودت و به دست مجاهدان راهت، آخوندهای دژخیم، جبار و ستمگر و این رژیم نامشروع و ضدبشر را سرنگون و نابود کن.

خدایا مردم ایران را به آزادی و حاکمیت مردمی و امن و امان آسایش برسان ,

خدایا این نسل، این زنان و این مردان پاکباخته از همه چیز در راه تو گذشتند، از همه چیز، از وطن و دیار خودشان هجرت کردند. ترک خانه و خانمان و عزیزان گفتند تا در صفوف ارتش آزادی برای رهایی خلق تو مهیا و آماده و آماده‌تر بشوند. پس خدایا در پرتو لطف و کرم خودت همه آنها تک‌تک ‌آنها را در شمار صالحان و شایستگان طریق و مسیر خودت قرار بده.

ای منجی صالحان و شایستگان، مجاهدان و رزم‌آوران راه تو در این شرایط حساس و سرنوشت‌ساز بایستی به وظایفشان هر چه بیشتر آشنا بشوند، پس آنها را به مسئولیتها و وظائفشان هر چه آشناتر کن ,

خدایا تو را شکر می‌کنیم به‌خاطر مسیر حق و درستی که ما را به آن هدایت کردی

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذاوَما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا اَنْ هَدانَا اللّهُ

خدایا اگر چه هدایت تو نبود هرگز نمی‌توانستیم طوفان ابتلائات را در این سالیان پرفتنه و ابتلاء بشکافیم و پیروزمندانه پشت سر بگذاریم، پس خدایا توفیق این شکر‌گزاری را با وظیفه شناسی و احساس مسئولیت هر چه بیشتر به همگی ما عطا کن

خدایا تو با این مریم و انقلابش رحمت خاصه خودت را به این نسل به این ارتش به این سازمان و این مقاومت ارزانی داشته‌ای، پس خدایا بر مرتبت و شأن آرمانی و میهنی او بیافزا و او را در کنف حمایت خودت حفظ کن.

خدایا آمادگی و رزمندگی و هوشیاری و فداکاری و اخلاص و یگانگی مجاهدان و رزمندگان ارتش مریم را هر چه بیشتر کن.

عبادت و طاعت آنها را در انجام شعائر ماه مبارک رمضان در درگاهت قبول کن.

هم‌چنین آنها را در انجام نخستین فریضه و شعائر ارتش آزادی یعنی عملیات جاری به‌عنوان جهاد اکبرشان موفق و معزز بدار.

خدایا صف‌های آنها را در هم فشرده‌تر، قلب‌های آنها را نزدیکتر، ایمان آنها را استوارتر و عزم آنها را برای برافکندن دشمن ضدبشر هر چه جزم‌تر کن.

ادامه دارد...

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۷, شنبه

مسعود رجوی - بیست و یکم رمضان شب قدر و شب شهادت مولای متقیان علی(ع)، قدر مجسم انسان، چلچراغ حقیقت و ایمان - قسمت اول


مسعود رجوی:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. ِانَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ. وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ. لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْر مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ. تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ. سَلَام هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ.

خدایا در شب قدر در برابر تو به اسامی اعظم تمسک جستیم , از برگزیده عشق منتخب تو محمد حبیب و امیرمؤمنان آغاز کردیم و اکنون به نام نامی قائم دادگستر قیام کرده‌ایم. پیشوایان آرمانی و تاریخی راه تو مکتب تو اسلام مردمی و انقلابی را نزد تو واسطه و حلقه‌های وصل قرار دادیم تا که ارتش آزادی را به رقم زدن قدر آزادی ملتش , هر چه تواناتر کنی.

امشب در فرق شکافته امیرمؤمنان فرمانده تاریخی و عقیدتی مجاهدان، همه جا محو تماشای رخ یار شدیم، در جوشش خونی که هر قطره و ذره آن یکصد و بیست هزار بار در مجاهدین فوران کرد. ما بدادیم سر و محرم اسرار شدیم، و اینچنین بود که ما مجاهدین پشت به خمینی در برائت از ابن ملجم‌های زمان و در جنگ با آنها خورشید خونفشان و گل روی امیرمؤمنان را در خور دیدار شدیم و حلقه مرد خدا حیدر کرار شدیم، خدایا امروز روزیست که آل ابی‌سفیان و بنی‌خمینی و همه مرتجعین و مشرکین به ضربت خوردن علی و شهادت او شاد شدند و شادی ورزیدند، اما خدایا برای رسول خدا(ص)، برای فاطمه زهرا(ع)، برای زینب کبری(ع)، برای حسن(ع)، و حسین(ع)، و قمر بنی هاشم، برای شیعیان و مجاهدان و برای همه جوانمردان و درویشان و خاک‌نشینان، چه روز و چه شبی پرمصیبت‌تر و تلخ‌تر از امروز و امشب.

وای که بشریت امروز چه کسی را از دست داد و دیگر در کجای زمان و کدامین مکان , به او دست پیدا خواهد نمود.

اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ

و خوشا مجاهدینی که از حنیف تا اشرف و موسی و همه جاودانه‌فروغ ها و شهیدان که در ساعت شهادت و زیادت و در لحظه لحظه‌ها، لحظه لحظه‌های کرامت و شرافت به آستان او فرود آمدند و بر دامان امیرمؤمنان سرساییدند.

اللهم و صل علی امیرالمؤمنین و وصی رسول رب‌العالمین عبدک و ولیک و اخی رسولک و حجتک علی خلقلک و آیتک الکبری و النباء العظیم و صراطک المستقیم

خدایا علی آیت کبری توست، همان صراط مستقیم، صراط مستقیمی که هر روز بارها در نماز او را شاخص آن می‌شناسیم و همان خبر بزرگ، خبر پیروزی فرزند انسان بر ستمگری و ظلمت و جاهلیت و ارتجاع، خبرِ بایستن و توانستن، خبر پیروزی و رهایی انسان در مصاف با تقدیر کور و جبرهای غریزی و اجتماعی و تاریخی، آیت پیروزی در عصر بندگی و بهره‌کشی، نشانه آزادی و پیروزی در سیر مداوم تاریخ، سیر مداوم تاریخ انسان از قلمرو ضرورت به قلمرو رهایی.

ادامه دارد...

مسعود رجوی - گوهر برگزیده رسول خدا در آزمایشی سنگین‌تر از عاشورا ـ به‌ مناسبت میلاد امام حسن مجتبی (ع) - ۱۳۷۷ - قسمت چهاردهم


فنا و بقا در تاریخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اصرار بر سب و لعن علی آن چنان بود که وقتی زیاد، حاکم کوفه، حجر‌بن‌عدی، از یاران وفادار حضرت‌علی، را همراه با چند تن از همرزمانش دستگیر کرد و برای کشتن توسط معاویه به شام فرستاد، «جرم» شان این بود که با سب و لعن علی مخالفند.
هنوز حجر به‌ دمشق نرسیده بود که معاویه جلادی را فرستاد، که آن سردار نامی را در بین راه گردن زد.
معاویه همچنین عبدالرحمن، یکی از یاران حجر، را به‌کوفه برگرداند تا زیاد او را «به‌بدترین وجه» بکشد. »جرم» عبدالرحمن این بود که در مجلس معاویه جوابهای دندان شکن داده بود.
در آن مجلس معاویه به او گفته بود: «قتلت نفسک»، یعنی با این حرف و موضعت، خودت را به کشتن دادی. عبدالرحمن هم پاسخ داده بود: »بل ایاک قتلت»، یعنی نه، تو را کشتم…
معاویه و یزید تصور می‌کردند که توانسته‌اند تشیع انقلابی را بکشند، اما اکنون پس از14قرن به‌وضوح پیداست که چه‌کسی محو و نابود شد و چه‌کسی تا جاودان استوار و پابرجا ماند.
خمینی هم فتوای هدر بودن خون مجاهدین را به‌طور جمعی داد و فکر کرد که مجاهدین را کشته است. اما لازم نیست منتظر زمان زیادی شویم. داستان چنان روشن است که، در زمان حیات خود خمینی، جانشینش به‌او نوشت مجاهدین خلق با‌کشتن از‌بین نمی‌روند، بلکه ترویج می‌شوند.
پیداست که چه‌کسی دیگری را به‌طور تاریخی، آرمانی و سیاسی از میدان خارج کرده است.

سرمنشأ اصالتها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روز 15رمضان روز ولادت دومین رهبر تاریخی ماست. مریم در دعایش درباره این پیشوای بزرگ چه خوب گفت: «جگرگوشه فاطمه زهرا، نور‌دیده علی مرتضی و پیشوای برگزیده محمد مصطفی».

در چنان شرایط تاریخی بسیار بغرنج و بسیار تاریک و عقب‌مانده‌یی بود که پیشوایان ما راه را گشودند. در شرایطی که فی‌الواقع تنها و غریب بودند. بعد به‌عاشورا رسیدیم و گذشت و گذشت. و‌ حالا در قرن پانزدهم هجرت هستیم. انگار که چیزی در حال چرخش است…
اگر در ما اصالتی هست، لابد از غباری است که ا ز پیشوایانی چون امام‌حسن و امام‌حسین بر‌ما نشسته است. آنها آموزگاران درس صداقت و فدا، درس ایستادگی، درس سرخم‌نکردن در‌ برابر شرایط بغرنج، درس آزادی و همه درسهایی هستند که امروز همه شما در انقلاب مریم آموخته‌اید. درست به‌همین دلیل، به‌دلیل «مجاهدان از همه‌چیز گذشته»، «مجاهدان بلااسکان» و »گوهرهای بی‌بدیل زمان» اوضاع با روزگاران گذشته فرق می‌کند. این، برجسته‌ترین و بارزترین و مهمترین تفاوت این روزگار با آن روزگار است. پس‌از قرون و اعصار و پس‌از سالیان دراز، انگار که تاریخ می‌خواهد با ارتش آزادی و از طریق شما و خلقتان روی پاشنه‌یی بچرخد.

در پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیست‌و‌یکم میلادی، دیگر تعادل قوا، آن تعادل قبلی نیست. آن‌طور نیست که پیام رهایی، پیام اسلام محمدی و علوی، پژواکی نداشته باشد. تحولات بسیار سریع است. چه‌کسی فکر می‌کرد که در کمتر‌ از دو‌ دهه خمینی این‌چنین در شعارهایش و در مواضعش به‌وسیله نیروهای خودش لجن‌مال شود؛ از جنگ‌طلبیش تا شعارهای به‌اصطلاح ضداستکباریش.
خمینی تصور می‌کرد با همان شیوه‌های معاویه می‌تواند مجاهدین را چه از نظر سیاسی و اجتماعی و چه از‌ نظر نظامی و تشکیلاتی بکشد و نابود کند، اما می‌بینیم که خمینی در سرکوبی و کشتار مجاهدین خودش را کشت و به‌ زباله‌دان تاریخ افکند و این حقیقت هر روز بیش از گذشته چشمها را خیره می‌کند.
این‌بار برای دیدن نتیجه کار لازم نبود که قرنها منتظر بمانیم.‌نه، در‌ سالیانی اندک، در یک نسل، بسیاری چیزها روشن شده است…
داستان مربوط‌ به یک، دو، سه، ده، صد و هزار تن نیست، بلکه مربوط‌به هزارها و هزاران گوهر بی‌بدیل و نوامیس ایدئولوژیکی مجاهد خلق است. این خود بهترین شاخص است، چنان‌که دو‌دهه گذشته هم همین را گواهی می‌کند.

دعا کنیم خدا شایستگی بدهد، انگار که امروز مأموریت و تعهد ما دقیقاً در ادامه همان مسیری است که با حضرت‌علی و حضرت‌حسن و امام حسین آغاز شد.

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

مسعود رجوی - گوهر برگزیده رسول خدا در آزمایشی سنگین‌تر از عاشورا ـ به‌ مناسبت میلاد امام حسن مجتبی (ع) - ۱۳۷۷ - قسمت سیزدهم


رسوایی معاویه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
معاویه پس‌از امضای قرارداد، آزار شیعیان توسط کارگزاران اموی را شروع کرد.
در همان آغاز در یکی از سخنرانیهایش برای مردم کوفه نشان داد که اهل عهد و پیمان نبوده و نیست و با‌وقاحت تصریح کرد که «من با شما جنگ نکردم که نماز بگذارید و روزه بدارید و حج کنید و زکات بدهید. بلکه با شما جنگیدم تا بر شما امیر و فرمانروا باشم و خدا مرا فرمانروا کرد و شما نمی‌خواستید».
دکتر طه‌حسین می‌نویسد: «وقتی کار عراق به‌دست معاویه و جانشینانش افتاد، مردم عراق درستی بیم‌دادنهای علی را دانستند و پیشگویی علی آشکار شد. اکنون کارگزاران اموی همه‌گونه بلا بر‌سرشان ریختند و به‌کارهایی که دوست نداشتند وادارشان کردند و در مال و جان، در آشکار و نهان و در دنیا و دین آزارشان دادند. پس آنگاه همگان به‌یاد علی و هشدارهای او افتادند».
ابن ابی‌الحدید هم می‌نویسد که از دوستان اهل‌بیت و مردم هر که را که گمان دوستی علی در او بود، به‌تهمت می‌گرفتند و زجر می‌کردند و بی‌خانمان می‌نمودند و آنگاه می‌کشتند.
در قدم بعد معاویه بخشنامه‌یی صادر کرد که یک عبارت آن چنین است: در تمام دقایق متوجه باشید که هرکه ثابت شد از شیعیان علی و از دوستداران اهل‌بیت است، عطایش را قطع کنید. حقوق و مواجب او را توقیف نمایید…
و در بخشنامه‌یی دیگر: نظر کنید هرکه را احتمال دادید از هواداران اهل‌بیت است به‌مجرد این‌که به‌او ظن بردید، او را تحت فشار و شکنجه قرار دهید و خانه‌اش را بر‌سرش خراب کنید.
تبلیغات معاویه آن‌قدر علیه حضرت‌علی گسترده بود که اهل شام می‌گفتند این علی که می‌گویند در محراب کشته شده با محراب چه کار داشت؟
برای آن‌که بچه‌های کوچک از اول ضد‌علی بار‌بیایند، شبکه آخوندی معاویه در مکتب‌خانه‌ها، برنامه‌های متعددی روی آنها پیاده می‌کردند. مثلاً اسباب‌بازی بچه‌ها را می‌گرفتند و به‌ آنها پس‌نمی‌دادند و وقتی که بچه گریه می‌کرد، می‌گفتند اسباب‌بازی تو را علی برده است یا وقتی بچه گرسنه بود می‌گفتند غذایت را علی برده است

ادامه دارد...

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

مسعود رجوی - گوهر برگزیده رسول خدا در آزمایشی سنگین‌تر از عاشورا ـ به‌ مناسبت میلاد امام حسن مجتبی (ع) - ۱۳۷۷ - قسمت دوازدهم


قرارداد امام‌حسن با معاویه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در چنین شرایطی بود که حضرت‌حسن به‌ناگزیر پای قرارداد آمد و ناگزیر از حاکمیت صرفنظر نمود و با معاویه صلح کرد. مواد این قرارداد شایان توجه اکید است.
معاویه متعهد شد که باید به کتاب خدا و سنت رسول و سیره خلفای شایسته عمل نماید.
معاویه پذیرفت که حق سب و لعن آل‌علی و شیعیان و حق آزار آنها را ندارد.
همچنین پذیرفت که حق تعیین جانشین برای خودش ندارد.
پذیرفت که امام‌حسن حق دارد معاویه را «امیرالمؤمنین» خطاب نکند و در نزد او برای شهادت حاضر نشود. یعنی که امام‌حسن معاویه را به‌رسمیت نمی‌شناسد.
معاویه همچنین پذیرفت که 5میلیون درهم موجودی بیت‌المال کوفه زیرنظر امام‌حسن باشد و یک‌میلیون درهم مالیات دارابگرد فارس متعلق به بازماندگان شهیدان جنگهای جمل و صفین باشد.


سازش یا حفظ جنبش؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قرارداد بین امام‌حسن و معاویه در ربیع‌الاول سال۴۱پس از هجرت بسته شد.
به‌راستی که در آن شرایط سهمگین و تاریک، این پیمان قبل‌ از هر چیز رسواگر دجال و «پیمان حفظ و ادامه جنبش» بود، نه »پیمان گذشت و سازش». کمااین‌که به‌مثابه یک اتمام‌حجت تاریخی زمینه‌ساز قیام عاشورا و حماسه جاودان آزادی در دو دهه بعد گردید. هر چند که آمدن پای توافق با معاویه برای امام‌حسن سخت‌ترین ابتلا و آزمایشی به‌مراتب سنگین‌تر از عاشورا بود.
واقعیت این است که به‌رغم رگبار اتهامات ناجوانمردانه و رذیلانه‌یی که متوجه امام‌حسن شده است، آن حضرت هرگز از آن توافق در سودای عافیت‌جویی نبود. در سخنرانیش پس‌از قرارداد تأکید کرد که «منظورم جز صلاح و بقای شما نبود» و اضافه کرد که «این آزمایشی است برای شما و امری است گذرا و موقت» (فتنهٴ لکم و متاع الی حین). در کتاب فتنه الکبری آمده است: »همان‌روز که حسن نمایندگان مردم کوفه را نزد خود پذیرفت و… نقشه کار ایشان را ریخت، روزیست که پایه حزب سیاسی منظم شیعیان علی و فرزندانش ریخته شد».
امام‌حسن در مجموع ۲۵بار پیاده به‌خانه خدا رفت. دوبار همه دارایی خود را بخشید و سه‌بار هر چه را که داشت با مستمندان آن روزگار نصف کرد. این است سیمای تابناک راهبری فداکار و هشیار و صبور با بالابلندترین شور و عرفان انقلابی که در تهمتهای دشمنان آگاه و در تشریحات دوستان ناآگاه به تلخی و در غربت در لایه‌یی از عافیت جویی و سیاست بازی مصلحت‌گرایانه مسخ می‌شود.
تاریخ انسان چقدر پر‌پیچ و خم طی شده است. انگار که بشر هنوز در دنیای بهیمی و مادون انسانی نیازمند چنین راهبران و پیشوایانی است تا برایش راهگشایی کنند و مسیری انتخاب کنند که در آن آتش انقلاب و ندای رهایی‌بخش اسلام، اسلام محمدی و علوی، شعله‌ور بماند و خاموش نشود. معاویه آن‌قدر دجال و فریبکار بود که هنوز هم در بسیاری از بلاد محترم است.

ادامه دارد...

سیزدهم خرداد، سالمرگ خمینی دجال ضدبشر

سخنان مسعود رجوی ۲۲ بهمن ۱۳۷۴  حکم قتل‌عام مجاهدینی که بر سر موضع مجاهدی خود پافشاری کرده و می‌کنند  مسعود رجوی ۲۲بهمن ۱۳۷۴:  خمینی پرپر ک...