۱۳۹۹ خرداد ۳, شنبه

مسعود رجوی - بین‌الملل رهایی و بازگشت به ارزشها و فطرت انسانی - عید فطر ۱۳۷۷ - قسمت سوم


ناقه صالح
تا این‌که خدا برای راهنمایی قوم ثمود، صالح (ع) را بر ایشان برانگیخت. مثل همیشه پس از مدتها تبلیغ و مبارزه سیاسی، فقیران و ضعفای قوم به صالح گرویدند و ایمان آوردند. اما اشراف و اشقیا، صالح را سخت مزاحم یافتند. آنها از صالح معجزه و برهانی طلبیدند تا ایمان بیاورند. صالح هم مجعزه‌یی آورد که حصار و دیوار انحصارات آنها بر آب و مرتع را در هم می‌ریخت. آب و مرتع پایه قدرت اقتصادی در آن روزگار بود. بنابراین باز هم مرتجعان زمان ایمان نیاوردند.
معجزه صالح پیامبر، ماده شتری، شگفت و بالا بلند. می‌گویند دیگر احشام از او می‌ترسیدند و می‌گویند که شتر به تنهایی شیر مورد نیاز آن قوم را تأمین می‌کرد و شاید به همین دلیل آب و سبزی بسیار می‌خورد.

صالح پیامبر مقرر کرد که شتر را در استفاده از آب و مراتع آزاد بگذارند. آخر انحصار آب و چراگاهها را اشرافیت مرتجع زمان در دست داشتند. بنابراین قرار بر این شد که شتر روز در میان آب بیاشآمد و روز دیگر آبشخور در اختیار سایرین باشد.
قرآن می‌گوید که این شتر نشانه ”بینش دهنده“ و ”بینا کننده“ یی بوده است که مشرکان و مرتجعان زمان به آن ظلم ورزیدند:
وآتینا ثمود النّاقة مبصرةً فظلموا بها و ما نرسل بالآیات إلاّ تخویفاً...

قرآن تأکید می‌کند که ما آیتها و نشانیها را جز به‌مثابه علائم هوشیار کننده فرو نمی‌فرستیم. مثل آژیری که اعلام خطر می‌کند و هوشیاری می‌طلبد.
این آیت و آزمایشی بود برای آنها که آب و مرتع را در انحصار خود می‌خواستند و خود را در هر گونه جباریت سیاسی و ”فجور“ اقتصادی مجاز می‌شناختند.

فرجام قوم ثمود
در آن اعصار کهن، یعنی 40قرن پیش، که هیچ نشانی از جنبش و بیداری و عنصر پیشتاز و سازمان پیشاهنگ انقلابی نبود؛ در کارگاه تکامل، کار می‌باید به مدد معجزه و خرق عادت پیش می‌رفت. از این رو صالح پیامبر با ثمود اتمام‌حجت کرد که حرمت ”اشتر خدا“ (ناقة الله) و آبشخور آن را پاس بدارند. والا خدا بر ایشان خشم خواهد گرفت و به‌رغم همه قدرت و شوکتشان، آنان را سرنگون و با خاک یکسان خواهد کرد...
اشراف قوم، پیامبر خدا را تکذیب کردند و حرفهایش را هم به سخره گرفتند. سپس مشتی اراذل و شقاوت پیشگان زمان را با وعده ازدواج با فلان و بهمان زنان شهر برانگیختند و به کشتن ناقه مأمور کردند. لاجوردی آن زمان، قداربن سالف نام داشت که در تاریخهای کهن از او به‌عنوان شقی اول نام می‌برند. در صدر اسلام ابن ملجم را ”شقی آخر“ نام گذاشتند... آخر هنوز از حجاج بن یوسف و قوم خمینی خبری نبود.
اما اشقیاء ثمود بر سر راه ”شتر خدا“ کمین گذاشتند. یکی با تیر به ساق پایش زد و دیگری با شمشیر او را پی کرد و نیزه در قلبش فرو کرد. پس از انجام آن شقاوت بزرگ نیز به لجن پراکنی و هزل و ریشخند پرداختند و می‌گفتند که‌ای صالح پس چه شد آن عذابی که ما را به آن می‌ترساندی؟!
صالح پیامبر به امر خدا به ایشان گفت تنها سه روز فرصت دارید. شاید که خدا می‌خواست در آن سه روز به هوش بیایند. اما فایده نکرد، از این رو صالح پیامبر با همه یاران و مؤمنانش شبانه آنجا را ترک کردند و سپس در رأس ساعت، یعنی ساعت ”س“ وعده الهی محقق شد و ثمود نابود و با خاک یکسان گردید.

ادامه دارد...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سیزدهم خرداد، سالمرگ خمینی دجال ضدبشر

سخنان مسعود رجوی ۲۲ بهمن ۱۳۷۴  حکم قتل‌عام مجاهدینی که بر سر موضع مجاهدی خود پافشاری کرده و می‌کنند  مسعود رجوی ۲۲بهمن ۱۳۷۴:  خمینی پرپر ک...