۱۳۹۹ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

مسعود رجوی - منتخب کوتاه پیام شماره 17 ارتش آزادیبخش - 4آذر 98


«قیام و شورش برای سرنگونی و حاکمیت جمهور مردم ایران جمع شدنی نیست. به خلیفه و پاسدارانش باید گفت، زمان تکثیر و گسترش و پهن کردن کانونها و محله ها و شهرهای شورشی است، نه جمع کردن! آنچه در برنامه و دستور است، جمع کردن تمامیت نظام ولایت و اذناب آن است...»

۱۳۹۹ فروردین ۱۰, یکشنبه

مسعود رجوی - مراسم تاسوعای سال ۱۳۷۸ - در رثای عباس سپهسالار عاشورا - قسمت دوم


مسعود رجوی در قسمت دیگری از سخنان خود از اوج فداکاری یاران حسین صحبت کرد و گفت:
«یاران برای رفتن به میدان سراز پا نمی‌شناختند و روی دست هم بلند می‌شدند و حسین مانده بود که به کی باید زودتر اجازه بدهد. تا آخرین رزمنده هیچ‌یک از یاران نگذاشتند که از اهل بیت محمدی کسی برود. گفتند نخواهیم گذاشت، مگر که ما نباشیم و همچنین شد. هر گرد گردنفرازی که به میدان می‌رفت ابتدا توفانی به‌پا می‌کرد و پشته‌یی از کشته‌های دشمن می‌ساخت و بعد دشمن ذلیل و زبون مجبور بود با رگبار تیر با ناجوانمردی با سننی که در جنگهای تن به تن دیده نشده بود او را به زیر بیافکند.....هر یک از مجاهدین که به میدان می‌رفت لرزه بر پیکر لشکر دشمن می‌انداخت و به سختی طعم ذلت و ضعف را به اونها می‌چشانید».
  
مسعود رجوی در این سخنرانی در مورد حضرت عباس پرچمدار رشید کربلا گفت:
«و شگفتا از تحمل و بردباری و این ابتلائات پیاپی اما هنوز مصیبتهایی که امام بایستی در راه تحقق آرمانهای قرآنی ش ببیند پایان نیافته بود. عاقبت زمانی رسید که در جانب امام جز پرچمدار رشیدش عباس دیگری نماند. تشنگی به‌شدت خیام امام را می‌آزرد پرچمدار مشک برداشت و بسوی فرات حمله برد با تکاپوی بسیار و از پا درآوردن تعدادی از دشمن به رود رسید. خود به‌غایت تشنه بود ظرف را پر کرد در حالیکه سینه‌اش تماماً از عطش می‌سوخت در مقابلش آب سرد و گوارا موج می‌زد و صدا کنان می‌غلتید ومی‌رفت و می‌رفت. دستش رفت تا کفی برای نوشیدن برگیرد، اما ناگهان موجی تند از آن‌گونه که تا کنون زورق وجودش را در توفان حادثه پیش رانده بود در ضمیرش خروشید و یاد یاران تشنه کام در جان خسته‌اش دوید. به‌ویژه برادرش که هنوز پس از او نیز با تشنگی لحظات جانفرسا در پیش داشت، بر خود نهیب زد، ای نفس پس از حسین زنده نباشی او و یارانش آشامنده مرگهایند و تو آب سرد می‌طلبی. ابدأ این با دین من نمی‌سازد. و ازمرد معتقد برنمی‌آید. برخاست در مراجعت با حملات ناجوانمردانه انبوهی از دشمنان روبه‌رو شد. دست راست در اثر تیرهای شرزه قطع شد، اما سپهسالار رشید را که به دین خود محکم چسبیده و به اعتقاداتش جان سپرده بود، چه باک؛ شمشیر را به دست دیگر گرفت و می‌خروشید که سوگند به خدا اگر دست راستم را بریدند سستی نمی‌ورزم و پیوسته از دین و پیشوایم که‌زاده محمد موحد پاک است دفاع می‌کنم. و آنگاه سفله‌گان هجوم آوردند و او را به رگبار بستند. لحظاتی دیگر آن پرچمدار والا که جوانمردی و مردانگیش جاودانه بر بیرق جنبش و هر جنبش انقلابی دیگر خواهد درخشید، با بدنی چاک و پاره قرین شهادت شد. از این پس عباس که یکبار نفس را در سوزنده‌ترین تمنای طبیعیش شکسته و نیز در آخرین دقایق به تنهایی در مقابل یک لشکر مردانه آن را از ترس و رعب برکنار داشته بود، به‌صورت آموزگار راستین وفا و بی‌باکی درآمد و در تاریخ سیمای یک سوگند به خود گرفت».

چهارم شعبان میلاد قمر بنی هاشم، سوگند مجسم وفا، سردار عاشورا ابوالفضل علمدار عباس(ع)


مسعود رجوی - مراسم تاسوعای سال ۱۳۷۸ - در رثای عباس سپهسالار عاشورا - قسمت اول 

مسعود رجوی: «پرچمدار و سپهسالار عاشورا، ابوالفضل العباس، قمر بنی‌هاشم آن که وقتی که برای آوردن آب به‌منظور رفع تشنگی بچه‌ها و حرم امام حسین به کنارهٴ فرات رفت و خودش را هم عطشی سوزان در برگـرفته بود، آب سرد و گوارا غلت‌زنان می‌رفت و موج روی موج او را به خود می‌خواند. دستش رفت تا کفی برای نوشیدن بردارد، ولی ناگهان موجی تند، از آن‌گونه که تابه‌حال زورق وجود خودش را در توفان حادثه‌ها پیش برده بود، در ضمیرش جوشید و خروشید و به یاد یاران تشنه‌کام و جان‌خسته‌اش افتاد و به خودش نهیب زد که‌ ای نفس! بعد از حسین زنده نباشی که او و یارانش آشامنده مرگ باشند و تو آب سرد می‌طلبی؟ نه، این با آیین من نمی‌سازد!
به او که در تاریخ ما سیمای یک سوگند به‌خودش گرفت، سوگند وفا، پاکبازی و جوانمردی می‌گویند قمر بنی‌هاشم.
گو شمع میارید که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است.
و تمام این ارزشها درست رو در رو و بر ضد آل‌زیاد، آل‌مروان و شمر و یزید و معاویه‌های دوران ما، یعنی که خمینی و آخوندهای خمینی‌صفت و رژیمش که مظاهر پستی، فرومایگی، دنائت، از پشت خنجر زدن و هر چه رذیلت است، هستند. آنهایی هم که آن روز در برابر حضرت عباس و علیه او و بر ضد او تیر می‌انداختند، چنین بودند. در منتهای سفلگی و حقارت. اما درست در چنین مقاطعی و در چنین سرفصلهایی است که مردان و زنان خدا، خود را عرضه می‌کنند».
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر رتبه او آرزو کنند
عباس نامدار که دلیران روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند.

۱۳۹۹ فروردین ۹, شنبه

سوم شعبان خجسته میلاد سرور شهیدان حسین‌بن علی(ع)


🔺قسمتی از سخنان رهبر مقاومت در اردیبهشت 1378

«... اصولا امام حسین و عاشورا که پیامش ترسیم کننده مرزهای انسانیت و مادون تاریخ انسان یعنی با دنیای حیوانی، خلاصه می شود در یک کلام در عقیده و جهاد، خواستگاه و سرچشمه عقیدتی و سیاسی و مشخصا مشی مبارزاتی و استراتژیکی ماست.
شکستن بن بست، با حداکثر فدا، هر چه می خواهد شرایط تیره بشود. خون جاری دوران برای ما ، و سیاست و استراتژیکی ما، برای سرنگون کردن رژیم ضدبشری، با این شاخص و با این مرزبندی است که خودمان را محکم نگاه داشتیم....»

مسعود رجوی در قتلگاه حسین ـ خرداد ۱۳۶۵


«یا ابا الشهدا! تو این راه را بر ما گشودی و تو این راه را به ما نشان دادی. ما گناهی به‌جز پیروی تو نداریم و نخواهیم داشت.
به‌خدا سوگند که طنین صدای تو که فریاد ”صبراً بنی الکرام“ را در زیر آسمان این دشت طنین‌افکن ساخته، هم‌چنان به‌گوش می‌رسد. سمعنا و اطعنا! و هم‌چنان طنین فریاد ”هل من ناصر…“ تو در سراسر خاک ایران طنین افکنده است که امروز تمامی خاک وطن ما کربلا و تمامی ایام آن عاشوراست.
یا ابا الشهدا به ما گفتند در آنجا که بودیم تا دیشب، که علیه خمینی فعالیت نکنید والاّ پناهندگی سیاسی در کار نخواهد بود و ما گفتیم شگفتا ”انّ ارض الله واسعة“ همانا که زمین خدا پهناور و وسیع است و حال به تو پناه آورده‌ایم، به تو و یارانت و انصارت؛ به تو و پدر بزرگوارت علی بن ابیطالب…».

۱۳۹۹ فروردین ۸, جمعه

مسعود رجوی - عاشورای سال ۱۳۸۰


🔻 اگر به یکی از آخوندها بگویید امام حسین را تصویر کن، لابد آخوندی را تصویر می‌کند مثل خودش. همچنین پیغمبر را. ولی شباهت در چیست؟ اما پیام چه بود؟ پیامی که پیامبر آورد چه بود؟ معلوم نیست.
🔻 اگر از خودش بپرسید و اگر از قرآن بپرسید، می‌گوید: آمدم گردنها را از غل و زنجیر اسارت آزاد کنم. آمدم غل و زنجیرها را باز کنم. آمدم یگانه کنم. آمدم شکافها را پر کنم. آمدم استثمار را بردارم. قرآن می‌گوید انبیاء آمده‌اند تا مردم را به‌قسط یعنی عالی‌ترین درجه‌ عدالت و آزادی برانگیزند: «لیقوم الناس بالقسط».

مسعود رجوی - حسین (ع): هر زنده‌یـی به راه من خواهـد رفت ـ عاشورای ۱۳۷۱


حسین بن‌علی(ع)، در سوم ماه شعبان سال چهارم هجری در مدینه متولد شد و با ولادت برادر بزرگترش، حسن بن‌علی امام مجتبی(ع)، تنها 11ماه فاصله داشت. حسین(ع) دومین فرزند امیر‌المؤمنین علی ‌بن‌ابی‌طالب و فاطمه‌زهرا سیدة‌النساء(ع) بود. و مشهورترین لقبش «سبط» و «سید‌الشهداء» است.

گزیده سخنرانی مسعود رجوی:

فدا، رمزماندگاری
پیام پیشوایمان در یک‌ کلام، فدا بود و آزادی. اما فدای او فدای مطلقه بود که هیچ‌گاه ما به آن مرزها نخواهیم رسید. زیرا که آن روزگار، روزگار ناآگاهی بود. هنوز مرزهای چندان روشنی بین انسانیت و دنیای حیوانی و دیو و دد برقرار نشده بود. شکستن آن شب تاریک، نیازمند فدای مطلقه بود. ما تنها پرتوی از آن را تحت عنوان فدای حداکثر آموختیم. آموختیم که انسان به‌مثابه یک‌ پدیده و وجود ایدئولوژیک، در مسئولیت پذیریش متبلور می‌شود و این هم یعنی فدا. چرا که سایر جانداران در دنیای حیوانی هرگز این کلمه را نیاموختند و نخواهند آموخت. بنابراین، هرکس که با این کلمه ناآشنا و غریب است، هرگز رایحه و عطر انسانیت را استشمام نخواهد کرد. در دنیایی که همه ارزشهایش یکی پس از دیگری فرو‌ ریخت، این، ریسمان نجات مجاهدین و رمز ماندگاری آنها بود. عجب رمز سرخ‌فام، خونین ولی درخشان، شکوفان و تابانی! به‌اندازه یکصد‌ هزار شهید، کهکشانی از شهیدان آزادی. آن‌هم در روزگاری که رسوبات شاه و خمینی بسیاری از گیجگاههای گچ‌گرفته را پر کرده است.…

حیات و مرگ واقعی
دو‌ نوع تفکر از دیر زمان رو‌ در‌ روی هم صف‌آرایی می‌کرده که همانا رمز و راز بشریت است. یکی تفکر حیوانی است برای «حفظ خود» و «در خود» تابیدن و دیگری از خود تا به‌خدا. و در مسیر فدا کردن و «خود» را درهم شکستن. عقل تاجر پیشه می‌گوید که باید این «خود» را حفظ کرد اما عشق حسینی و علوی و مجاهدی، بی‌باک، صاعقه‌وار، پرالتهاب، رعدآسا، دست‌افشان، پاکوبان و غزل‌خوانان می‌گوید که اثبات هویت انسانی و وجود انسانی و اعتبارش در صرفنظر کردن و فدای این «خود» در عشق به خلق و خالق است: عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد عشق دیده آن‌سوی بازار او بازارها آن‌چنان که مولای متقیان آموخت الموت فی حیاتکم مقهورین، وقتی درهم شکسته و خوار و خفیف شده و مقهور شده باشید مرده‌اید، ولو که به‌ظاهر زنده باشید. و به‌عکس و الحیات فی موتکم قاهرین، وقتی که سرفراز و عزتمند هم‌چون شهیدان آزادی فدا شوید، زنده‌اید ولو که جان در بدن شما نباشد. بر اساس همین فلسفه شورانگیز است که در روز عاشورا درست وقتی که شعله‌های نبرد بالا می‌گرفت، درست در لحظةی که به دیار رفیق اعلا می‌شتافت و شمشیرها و تیرها محاصره‌اش کرده بودند و داشتند او را می‌گرفتند، امام حسین در‌ برابر مرگ فریاد می‌زد کل حی سالک سبیلی »هر زنده‌یی به‌راه من خواهد رفت»! آن‌جایی که فریاد می‌زد ای آل ابی‌سفیان اگر دین ندارید، اگر ایدئولوژی سرتان نمی‌شود، حداقل آزاده باشید.… .

۱۳۹۹ فروردین ۷, پنجشنبه

گناه مجاهدین چیست؟


از نگاه مسعود رجوی - ۱۳۶۳ 

آیا مجاهدین صرفنظر از تمامی سوابق درخشان مبارزاتی شان در دوران شاه، چه در دوران مبارزه افشاگرانه و سیاسی بر علیه ارتجاع خمینی، آنچه در دوران مقاومت مسلحانه انقلابی بر علیه این رژیم ضدبشری، کم فداکاری و مبارزه کرده اند؟
آیا در قیاس با کلیه جریانات و سازمانها و احزاب مخالف اپوزیسیون که دست کم یک انشعاب داخلی داشته اند نفس انسجام و انضباط و استحکام درونی مجاهدین گواه بیشترین درجه اصالت و شایستگی ایدئولوژیکی، سیاسی و تشکیلاتی آنها در رابطه با واقعیات جامعه ایران و انطباق هر چه بیشتر آنها برای ایفای مبرم ترین وظایف تاریخی مرحله کنونی نیست؟....

۱۳۹۹ فروردین ۶, چهارشنبه

مسعود رجوی:


«ما از همان فردای انقلاب به دلیل همه سوابق و آزمایشات بعد از سال 44، بخوبی می دانستیم که بسیاری نیروها و احزاب و افرادی که یک باره قد علم کرده اند، چه جواهری دارند و به صور استراتژیک رابطه شان با جنبش انقلابی چه مسیری خواهد داشت!‍
ولی برای تحقق مجدد این مسیر و این جوهرها طبعا زمان لازم بود و لازم بود که انقلاب حتما از مراحلی رد بشود و آزمایشاتی پیش بیاید، تا هرکس آنچه را در درون دارد، بیرون بریزد.»

مسعود رجوی - زلف‌آشفته و خوی کرده و خندان‌لب و مست - گزیده سخنرانی


برگزیده‌ای از مسعود رجوی
... در یک طرف بنای رفیع مقاومتی‌ست با یک صدهزار شهید؛ بر بنیاد آزادی و استقلال حاکمیت مردم. مقاومتی در منتهای پرهیزکاری سیاسی؛ این بنا بر روی قلبها و عواطف و حمایتهای شما هموطنانی که در سراسر کشور صدا را می‌شنوید، بنا شده. و همین‌طور شما حامیان مقاومت، پشتیبانان مقاومت، در نقاط مختلف جهان.
تا آنجا که به بنیانها و بنیادهای مجاهدین برمی‌گردد، راستی که مرزهای فدا و پاکبازی و اخلاص و یگانگی را تا بیکران در نوردیدند. چنانکه می‌دانید، سالهاست، بالکل خانه، خانواده و زن و بچه را برای محقق کردن امید و آرزوی بزرگ ملت ایران، یعنی سرنگونی دشمن ضدبشری و دستیابی به آزادی ملی به کناری گذاشته‌اند.
اما در طرف دیگر؛ پایه‌های بنیان خمینی و رژیمش، از روز اول عبارت بود است: دجالیت مذهبی، سرکوب و جنگ.
اینها پایدارترین ویژگیها و پایه‌ها و بارزترین خطوط چهره کریه رژیمی‌ست که تار و پودش در دشمنی با تاریخ و فرهنگ ایران تنیده شده. دشمنی با مصدق، دفاع از کاشانی، خونخواهی شیخ‌فضل‌الله نوری، چشم درآوردن، دست بریدن، پا بریدن، خون کشیدن، خون کشیدن از محکومان به اعدام، سنگسار، تقتیل، مثله کردن، تمام‌کش کردن، اعدامهای خیابانی، اعدام زنان باردار و کودکان خردسال، قتل‌عام سال 67از همین پایه‌ها بود؛ و از همین ماهیت ناشی شده بود.
این دو جبهه و دو اردوگاه بود در برابر هم. راستی بنا‌ به سنت تکامل و منطق تاریخ، جای تردید نیست، که در مقابله مردم و مقاومت ایران، با رژیم ضدبشری، بنیان خمینی و نظام آخوندی در لبه پرتگاه و در سراشیب سرنگونی و سقوط محتوم قرار دارد.

بشارت جاودان بر همه جاودانه‌فروغ‌ها و کبوتران خونین‌بال میلیشیا، آنها که در شبانگاه 30خرداد 1360با خروش آزادی و با مشتهای گره کرده، حتی اسمشان را هم به جلادان اوین ندادند. آنهایی که به قول شاعر نروژی در سوگ مجاهد شهید، گرمای دستهاشان تا پایان این جهان بر روی زمینی که در آن به خون غلتیدند، به جا خواهد ماند؛ و ضربان نبضشان بر فراز میهنشان ایران‌زمین، ترانه خواهد شد؛
و تمام آنچه را که در راه ایران فدا کردند در یک سپیده، در یک روز، افزون و بی‌شمار به این میهن باز خواهد گشت.
به راستی، هنگامی‌که آنان با سرود زندگی‌ بر لب، به سوی مرگ می‌رفتند، امیدی آشنا می‌زد چو گل در چشمشان لبخند؛ به شوق زندگی آواز می‌خواندند و تا پایان به راه روشن خود باوفا ماندند. خوشا نسل وفا و مقاومت و ایمان، که در این سالیان پرفراز و نشیب، حتی اگر کوهها جنبیدند، اما آنها از جایشان تکان نخوردند! پا برجا و استوار ماندند؛ سرسخت و سرفراز بر چوبه‌های دار و تیرک‌های اعدام و تخت‌های شکنجه، زلف‌آشفته و خوی کرده و خندان‌لب و مست، پیرهن چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست.
و به همین دلیل امروز، جای آن هست که با قطعیت و یقین بگوییم؛ بگوییم:
از آن ماست پیروزی -از آن ملت ما- از آن ماست پیروزی، از آن ماست پیروزی، از آن ماست فردا. با همه شادی و بهروزی!
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز، نوید روز آزادی‌ست.

مسعود رجوی:


راستی بدون مقاومت و ایستادگی، در روزگار اختناق و استبداد، چه معیار دیگری می توان یافت که اصالت و حقانیت داشته باشد؟ دقیقا بر همین اساس، پیوسته گفته ایم و باز هم من تکرار می کنم، اگر کسی بیشتر از ما مقاومت کند و در مقابل این رژیم بایستد، هر که می خواهد باشد، وظیفه خود می دانیم که در مقابل او زانو بزنیم، ایدئولوژی ما سر جای خودش، اما از نظر سیاسی هژمونی او را می پذیریم و باید هم بپذیریم وگرنه معلوم می شود که در سرنگونی این رژیم صداقت نداریم و بیشتر به فکر منافع گروهی خودمان هستیم و به این میگویند اپورتونیسم. 

۱۳۹۹ فروردین ۴, دوشنبه

مسعود رجوی:


شرف مجاهدین در این است که هیچ گاه گردی از شاه و شیخ یعنی گردی از وابستگی و دیکتاتوری حاکم بر ایران، بر دامن آنها ننشسته و انشالله باز هم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون در پرتو انقلاب مریم و طهارت سیاسی و ایدئولوژیکی ناشی از آن، هیچ گرد و غبار خمینی گرایانه که در این روزگار بسیاری را در خود محو یا مسخ و مخدوش کرد، بر دامن ما ننشیند.
بله، این شرفی افتخارآفرین است که نسل ما و ملت ما حق دارد به خاطر آن به خود ببالد.

مسعود رجوی:


این که خمینی گفت «در هزار احتمال، یک احتمال» هم برای کوتاه آمدن مجاهدین از آزادی و اصول آرمانیشان نمی بیند، همان برگ سرفرازی و سرمایه تاریخی و اخروی مجاهدین است.

۱۳۹۹ فروردین ۳, یکشنبه

پرستش، اوج آزادی! (بخش دوم)


مسعود رجوی - کلاسهای تبیین جهان - 1358

«... اینجا هم سخن از جدایی است، سخن از عشق است. عشق کلمه تقدیس شده است، که البته در فرهنگهای ارتجاعی، به سرنوشت شومی دچار شده است. تمام کلمات مقدس که دارای مضامینی عالی هستند، به چنین سرنوشتی دچار شده‌اند: پرستش، خدا، صبر، توکل، ایمان و... به مفاهیمی عکس مفاهیم اصلی‌شان تبدیل شده‌اند، به ضد خودشان. 

عشق هم همین‌طور است. گفته‌اند عشق پاسخ مسأله انسان است. در صحبتهای قبل به کتابی از اریک فروم اشاره کردم: «هنر عشق ورزیدن». می‌شود گفت تقریباً تمام کتاب شرح و بسطی است از همین ابیات مولوی و چیزی غیر از این نیست. گفته‌اند برای این‌که زندگی انسان معنی و مفهوم پیدا کند باید عشق بورزد. حالا موضوع عشق چه باید باشد؟  فعلاً بماند. 

آیا به زیارت وارث دقت کرده‌اید؟ وقتی از انبیاء بزرگ نام می‌برد، هر یک را با صفتی توصیف می‌کند: «السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله، السلام علیک یا وارث نوح نبی الله، السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله، السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله، السلام علیک یا وارث عیسی روح الله. تا می‌رسد به پیامبر اسلام: السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله».

پیامبر اسلام با حبیب توصیف شده است. حبیب یعنی عاشق. می‌دانید که ابراهیم در سلسه انبیاء شخصیت بسیار تابناکی است؛ واضع توحید استدلالی است. ضمن بحث اشاره خواهم کرد که ابراهیم را با خلیل توصیف کرده، با دوست. اما محمد را با حبیب. ولی ما در صحبت‌هایمان در جستجوی پاسخی برای مسأله انسان، از عشق نیز فراتر رفتیم و صحبت از پرستش، عبادت و بندگی به میان آمد. 

بعضی‌ها که تازه به محیط‌های روشنفکری قدم می‌گذارند و در معرض امواجی قرار می‌گیرند، ویژگی‌ها و گرایشاتی به‌اصطلاح روشنفکرانه پیدا می‌کنند. آنها بدون این‌که به فلسفه عبادات آشنایی داشته باشند، تحت تأثیر بعضی القائات و شبهات، با مسأله چنین برخورد می‌کنند که: عبادت یعنی این‌که انسان تمامی ارزش‌ها و استعدادهای خود را فراموش کند و اسیر چیز دیگر شود. در اینجا طبعاً با بندگی و عبودیت برده‌های دوران برده‌داری، که هیچ آزادی و اختیاری از خود نداشتند تداعی می‌شود. اینجاست که می‌گوید: من نمی‌خواهم هیچ کسی را بندگی کنم، من آزادم. 

اما نه، این آزادی نیست! اتفاقاً آزادی در اوج خودش در پرستش، در عبادت و بندگی خدا خلاصه می‌شود. بعداً توضیح خواهم داد که بندگی خدا یعنی چه؟ حالا بحث را ادامه می‌دهیم. اگر یادتان باشد رسیدیم به مبحث پرستش و گریزی هم زدیم به شعائر. در آخر نیز آن شعر را خواندم:
« نزدیک‌تر از من به من است
 وین عجب بین که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که یار
 در کنار من و من مهجورم...».

عید مبعث پیامبر اسلام حبیب خدا، محمد مصطفی (ص) مبارک باد



گزیده سخنرانی مسعود رجوی در 27آبان 1377

با تبریک عید مبعث به همه مجاهدان و رزم آوران ارتش آزادی، روز مبعث روز برانگیختگی و روز رستاخیز نبی اکرم است.

۱۳۹۹ فروردین ۲, شنبه

گرامی‌باد خاطره سردار سرفراز ارتش آزادیبخش ابراهیم ذاکری


۲فروردین ۱۳۸۲سالروز درگذشت فرماندهی کبیر از فرماندهان ارتش آزادیبخش مجاهد خلق ابراهیم ذاکری است.

متن زیر بخشی از پیام مسئول شورای ملی مقاومت ایران  آقای مسعود رجوی می باشد:

«سردار قهرمان جاودانه شد»
«... سردار رشید و پیشتاز ارتش آزادی در عملیات بزرگ فروغ جاویدان و مسئول کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت ایران, برادر قهرمان و مجاهدم ابراهیم ذاکری (کاک صالح) پس از دوازده سال مبارزه و مقاومت بی امان در برابر بیماری, بعد از ظهر امروز [دوم فروردین ماه ۱۳۸۲] در بیمارستان ”پیر و ماری کوری“ پاریس درگذشت و به جاودانه فروغها پیوست.
راستی که او اسطوره مقاومت و پاکبازی و نمونه مجاهدت و پرهیزگاری بود و در بستر بیماری نیز همچون صحنه های نبرد و اتاقهای شکنجه اراده آهنین و عزم پولادین داشت.
کاک صالح استادیار دانشکده ارتباطات بود و سالهای ۵۱تا ۵۴ را در زندان شاه سپری کرد. تقریباً یک سال پس از آزادی از زندان مجدّداً دستگیر و به حبس  ابد محکوم گردید و همراه با آخرین گروه زندانیان سیاسی در زمان شاه از زندان به دست توده های مردم آزاد شد. او کاندیدای محبوب مردم آبادان برای نخستین دوره انتخابات مجلس شورای ملی پس از انقلاب ضدسلطنتی بود.
زبانم از توصیف فضیلتهای او, که بسیار مورد علاقه و اعتماد پدر طالقانی هم بود, عاجز است. از شکنجه گاه و زندان تا نقشی که در قیام ۲۲بهمن در تهران ایفاکرد و از مسئولیتهای مختلفش در تاٌسیس مراکز مجاهدین در آبادان و اهواز و کردستان و تاٌسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران, در همه جا از خود اراده و ایمان, پشتکار و شور و شوق می پراکند و آدمی را بی اختیار مجذوب خود می کرد. از آن سو, دشمن و مزدورانش از او وحشت داشتند و با تیزترین زبانهای لجن آلود بر او می تاختند. در یک کلام تمام دوره مبارزاتی و حرفه یی ۳۱ساله او درسی و سرمشقی برای جوانان این مرز و بوم و مایه مباهات ملت و مقاومت ایران است. مادر بزرگوارش (مادر ذاکری) نیز در سن ۷۰سالگی پس از شکنجه های وحشیانه توسط لاجوردی دژخیم در زندان اوین تیرباران شده بود.
درگذشت سردار قهرمان, مجاهد خلق ابراهیم ذاکری را به مردم ایران و رئیس جمهور برگزیده مقاومت, به شورای ملی مقاومت ایران و ارتش آزادیبخش ملی  و به خصوص فرزند مجاهدش در ارتش آزادی تسلیت می گویم. 
خوشا به سرفرازی و مقام والای سردار جاودانه فروغها. سلام خدا و خلق در زنجیر و همه مبارزان و مجاهدان آزادی ایران بدرقه راه پرفروغش باد...»

۱۳۹۸ اسفند ۲۹, پنجشنبه

نوروز پیروز سال ۱۳۹۹ بر شما مبارک


باشد تا با اراده ای از جنس تغییر، سالی سرشار از شکوفایی، رویش، پیشروی و سرانجام، پیروزی در پیش داشته باشیم.
طلیعه خجسته یک ایران آزاد، دمکراتیک و آباد.

۱۳۹۸ اسفند ۲۸, چهارشنبه

بخشهایی از دفاعیات مسعود رجوی در بیدادگاه شاه


متن زیر به مناسبت سالروز ملی شدن صنعت نفت درج می شود:

در ۱۹۰۷ که این قرارداد ننگین بسته شد ایران به دو قسمت تقسیم شد. بعد از انقلاب اکتبر امتیازات استعماری تزارها از بین رفت و انگلیس ایران را از لحاظ استراتژیکی مقدم بر هند شمرد. همزمان با اولین استخراجات نفت ایران، کودتای سوم اسفند را ترتیب دادند. نفت ایران بقدری برای انگلیس حیاتی بود که دیدیم با بسته شدن کانال سوئز لیره انگلیس سقوط کرد. بقول مصدق فقید، طرحی که انگلستان اجرا کرد خیلی ماهرانه بود: تشکیل ایران متمرکز با سرکوب قدرتهای محلی مانند شیخ خزعل و سردار جنگل و از بین بردن اسماعیل آقا در آذربایجان. باین ترتیب اساس یک حکومت مقتدر را ریختند. البته یک حکومت مقتدر برای حفظ سلطه انگلیس. حکومتی که فایده آن بعد از شهریور ۲۰روشن شد...

مسعود رجوی ضمن تشریح بی‌کفایتی رضا شاه و فرزندش افزود:
در شهریور ۲۰ تمام ایران زیر سلطه خارجی رفت. بعضی از افسرها با چادر در رفتند و ایران فقط ۳ساعت دوام آورد. جنگ دوم هنوز تمام نشده بود که طرح تجزیه ایران این بار به‌وسیله انگلیس و آمریکا ریخته شد و این قرارداد توسط دولت حکیمی امضاء شد.
-آیا وقتیکه نخست‌وزیر ایران طرح تجزیه کشور خود را بریزد، ما حق نداریم بگوییم که تابع ملت و خلق ایران هستیم نه دولت حاکم بر ایران؟
-بگذریم، این طرح هم با مجاهدات طاقت‌فرسای مصدق رد شد. تا آدم خودش در فضا نباشد نمی‌فهمد فشار یعنی چه، تهدید یعنی چه...
مصدق و ملت ایران موازنه منفی به‌معنی استقلال خودشان را می‌خواستند. این بود که ملّیون ایران بیکار ننشستند و با کوشش زیاد ماده گذراندند که ضمن آن جلوی سلطه شوروی هم گرفته شد و دادن هر گونه امتیازی بهر نحوی، مسکوت گذاشته شد و به موافقت بعدی مجلس موکول گشت.
اما آقایان استعمارگران از جان ملت فقیر ما دست برنداشتند. در سال ۱۳۲۹ رزم‌آرا را از ستاد ارتش آوردند و در کرسی نخست‌وزیری نشاندند تا رزم آرا، در لباسِ ظاهر فریبِ خود مختاری ولایات در امور داخلی، لایحه به مجلس ببرد و از تصویب بگذراند. باز هم ملّیون که رهبری آنها را دکتر مصدق به‌عهده داشت پس از مشاجرات و مباحثات و زحمتهای زیاد توانستند آن را در نطفه خفه کنند و جلوی سلطه خارجی را بگیرند و قرارداد مورد نظر منتفی شد. سپهبد رزم‌آرا به انتقامِ بازی‌کردن با سرنوشت ملت به‌قتل رسید.
حالا دیگر اوضاع داخلی مملکت به‌علت رشد سیاسی مردم تب و تاب دیگری داشت. بعد از شهریور ۲۰ مصدق نفت را تبدیل به یک شعار و انگیزه ملی کرد صفوف مردم را متشکل و شعله‌ها را فروزان تر ساخت. بعد از مجلس پانزدهم نمایندگان واقعاً مجاهدت کردند. شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس که در واقع نماینده دولت انگلیس بود، از تطمیع نمایندگان گرفته تا حبس آزادیخواهان، از هیچ چیز فروگذار نکرد. حتی طرح آنچه که امروز" اصلاحات ارضی" است در آنزمان به‌وسیله تقسیم املاک سلطنتی ریخته شد. مسأله ظاهر فریبِ تقسیم املاک سلطنتی برای خاموش کردن مسأله نفت و تحت‌الشعاع قرار دادن آن در اذهان، طرح شده بود. با اینهمه نفت هم‌چنان در مرکز افکار مردم بود. در این اثناء یکبار هم به‌ناگهان نان در تهران قحط شد تا بلکه سرِ مردم به آن گرم شود و کسی حال و حوصله حمایت از مصدق نداشته باشد.
.....اما سرانجام اراده خلق پیروز شد و مردم و ملت ایران راه خود را پیش برد و در آخرین روز سال ۱۳۲۹ نفت ملی اعلام شد. مردم ایران در آن روز طعم پیروزی را چشیدند.
مسعود رجوی در ادامه ضمن توضیح مقدمات کودتای ۲۸مرداد افزود:
-ابتدا ژنرال شوارتسکف آمریکایی به ایران آمد و بعد شاهزاده خانم ایرانی و زاهدی و شعبان جعفری با هم کودتا کردند.
-دیکتاتوری نظامی دوباره با شدت بیشتر ادامه یافت. شکنجه و تیرباران قهرمانان آغاز شد. دکتر فاطمی با ۴۰درجه تب بعد از تحمل شکنجه‌های طاقت‌فرسا بهپای چوبه‌دار برده شد. کریم پور شیرازی زنده زنده سوخته شد. روزبه، از قهرمانان شرافتمند تیرباران شد...
در حالی که خبرنگاران و سایر حاضرین محو صحبتهای مسعود رجوی بودند، قضات و سایر مأموران حکومتی با عصبانیت و بی‌حوصلگی گوش می‌کردند. مسعود رجوی ضمن صحبت، در این قسمت متوجه چرت زدن یکی از قضات نظامی شد و در حالی که با حرارت توضیح می‌داد، رو به جمعیت و حاضرین گفت:
نگاه کنید، یکی از آقایان دادرسان، خوابیده است! حضار و خبرنگاران خندیدند و قاضی مزبور با دستپاچگی از خواب پرید.
مسعود رجوی آنگاه به تشریح وضعیت اقتصادی پس از کودتای ۲۸مرداد پرداخت و گفت: از نظر اقتصادی به‌زودی واردات ۷برابر صادرات خواهد شد. تحت تاثیر سلطه خارجی تورم ارزی ایجاد شد....
رئیس دادگاه حرف مسعود رجوی را قطع کرد و گفت: به کیفرخواست مربوط نیست.....
مسعود رجوی گفت پس اجازه بدهید از انتخابات بگویم: وقتی آبها از آسیاب افتاد و مخالفان سرکوب شدند یک مجلس فرمایشی تشکیل شد.در حوزه‌های رأی‌گیری گونی، گونی شناسنامه پیدا می‌شد بدون آن که شمرده شوند...
دادستان دوباره حرف مسعود رجوی را قطع کرد و تذکر داد.
مسعود رجوی ضمن توضیحی در مورد نفت افزود:
به‌خاطر فریب مردم ایران ملی شدن نفت را به‌رسمیت شناختند. عین شیر بی‌یال و دم. یک شرکت نفت ساختند که بگویند مظهر این ملت است.
اما آمدند اداره امور اکتشاف و استخراج را از کنسِرسیوم جدا کردند و برای آن شرکت جداگانه درست کردند. در عوض، شرکتهای تشکیل دهنده کنسِرسیوم شرکتهای تجاری بودند که در هلند با سرمایه ۱۰۰هزار لیره به ثبت رسیدند. ۴۰% سهام متعلق به انگلیس، ۴۰% متعلق به شرکتهای مختلف آمریکایی، ۱۴‌% فرانسه، و بقیه هم مال هلند شد...
به این ترتیب بعد از مصدق کلاه بزرگی بر سر ملت ایران گذاشتند. چون سهم ایران بعد از آنهمه غوغای تبلیغاتی به کمتر از سال ۱۳۳۱ رسید...
اکنون نفت ایران با سرعت بیشتر به غارت می‌رود. کل تولید نفت ایران ۲۲۷میلیون تن است. حساب کنید به هرکس چقدر می‌رسد. کل درآمد از هر تن نفت برای ایران ۱/۳دلار از ۱۰دلار بوده است. همین نفت در بازار اروپا ۱۴دلار بفروش می‌رسد. اگر مخارج نفت برای هر تن را ۴دلار بگیریم ۱۸۲۵میلیون دلار یعنی ۱۴/۴میلیارد تومان تضییع می‌شود.
آقای دادستان، این ارقام را حساب کنید نه ارزی را که برای مسلسل‌های ما که این همه از آنها عکس گرفته‌اید خارج می‌شود!
سپس مسعود رجوی با یادآوری جنجال سال گذشته پیروزی نفت، با عدد و رقم مسیر قهقرایی را در حضور خبرنگاران خارجی ثابت کرد. مسعود رجوی گفت:
قیمت نفت به‌طور کلی ۳۳سنت در هر بشکه افزایش یافته است و مالیات سود ویژه از ۵۰% به ۵۵% افزایش یافته است.
اما فقط بر اثر تورم در فاصله ۱۰سال بین دو قیمت گذاری، دلار ۲۷% کاهش یافته است. اگر می‌خواستند قیمت را ثابت نگه دارند باید قیمت هر بشکه را ۵۴سنت اضافه می‌کردند. این سیر قهقراست نه ترقی.
- با این همه اجحافات، سهم ایران ۲میلیارد دلار است ولی آن را چطور خرج می‌کنند. یک میلیارد که فقط در شرکت نفت خرج می‌شود.... یک دختر سناتور را می‌شناسم که سرِ ماه می‌رود شرکت نفت و پول بادآورده‌ای را می‌گیرد به‌خاطر این‌که پدر ایشان سناتور است. حالا بروید وضعیت دختران جنوب شهر و دختران روستایی را ببینید... حالا حق ملت ایران چه شد و کجا رفت؟ اینهم به کیفرخواست مربوط نیست و اگر بگویم لابد آقای دادستان قطع می‌کند.

دفاعیات مسعود رجوی.

پس بگذارید بگویم: دکتر مصدق فقید به‌ یاری مردم برای گذراندن طرح ملی شدن نفت روی کار آمد. برای اجرا همین قانون بود که مردم حکومت را به مصدق سپردند و این تنها حکومت قانونی بود که در ایران به‌وجود آمد...
در این هنگام رئیس دادگاه اعلام نیمساعت تنفس کرد و سخنان مسعود رجوی قطع شد.
پس از نیم ساعت تنفس رئیس دادگاه خطاب به مسعود رجوی گفت: دادگاه به اظهارات شما جهت رفع اتهام گوش می‌کند. مواظب اظهارات خود باشید:
مسعود رجوی گفت: بسیار خوب، از ۲۸مرداد و از کشتار بعدش می‌گذریم.
بعد از این جریانها دست چپاول برای غارت ایران باز می‌شود. عوائد نفت تا آخرین دلار صرف تهیه اسلحه و مهمات می‌شود. صدها ملیون دلار به جیب شرکتها می‌رود... در اعتصابات معلمین دکتر خانعلی کشته و عده دیگری مجروح شدند. قاتلان مردم ارتقاء درجه یافتند. قاتل خانعلی به ریاست شهربانی یکی از شهرستانها منصوب شد. معلمین و کوره پزچی‌ها فقط اضافه حقوق می‌خواستند. وقتی رژیم جواب خواسته‌های قانونی مردم را این‌طور می‌دهد آیا می‌شود ساکت نشست و دست به اسلحه نبرد؟
در سال۱۳۳۶ قانون تشکیل ساواک از مجلس گذشت. ساواک مأمور حفظ امنیت و مبارزه با مخالفان شد.
... بعد از ۱۵خرداد ۱۳۴۲، حنیف‌نژاد و سعید محسن و بدیع زادگان معتقد می‌شوند که با منطق و دلیل نمی‌توان حق را گرفت. آنها به نهج‌البلاغه استناد می‌کردند که باید حق را گرفت. روز ۱۶ آذر باز دانشجویان اعتصاب کردند. از این به بعد مرتب گروههایی با ایدئولوژی انقلاب مسلحانه به‌وجود می‌آید. منصور ترور می‌شود، بیژن جزنی گروهی تشکیل می‌دهد. پاک نژاد گروه فلسطین را تشکیل می‌دهد...
گروه توفان را گرفتید، آرمان خلق کشف می‌شود، سیاهکل را کوبیدید، چریکهای فدایی خلق و مجاهدین کشف شدند. سازمان مجاهدین خلق و سازمان رهایی بخش خلق را می‌خواهید به عراق بچسبانید. فایده‌یی ندارد. این راه ادامه دارد. باز هم گروه‌های دیگر کشف می‌شود و دهها گروه دیگر که الحمدلله کشف نشده‌اند. اینها نشان می‌دهد که وضع طوری است که راه دیگری وجود ندارد و حرف یک نفر و ده نفر نیست. آخر به آگاه‌ترین فرزندان ملت ایران که نمی‌شود مارک جهالت و غفلت و فریب خوردن زد! به‌عنوان مثال در همین ماهها دارید صدها مهندسی را محاکمه می‌کنید که با درآمدی که داشتند اگر این راه حق نبود اصلاً واردش نمی‌شدند و از رفاه و زندگی مادی چیزی کم نداشتند. در سال ۴۰، حداکثر اعلامیه پخش می‌کردند ولی امروز در سال ۵۰ مسلسل به‌دست می‌گیرند. موج مبارزات خاموشی نگرفته بلکه شدیدتر هم شده است. کشف یک گروه نباید باعث ناراحتی بشود. پیروزی ساده و زود به‌دست نمی‌آید. حضرت علی می‌گوید:" خداوند گردنکشان روزگار را خود نابود نمی‌کند. به آنها مهلت می‌دهد که اگر بر نگردند بیشتر فرو روند و مردم را اجرا کننده عدل الهی می‌کند". " خداوند استخوان هیچ ملتی را پیوند نمی‌دهد و استحکام نمی‌بخشد مگر بعد از سختیها و گرفتاریها ". حالا بگویید چه کسی اسلام را ملعبه دست خودش قرار داده است؟
باور کنید که از ریختن خون یک نفر صدها نفر مثل او برمی‌خیزند. سال ۱۳۵۰ سر آغاز این مبارزه است.
این چه وضعی است که در سیستان، در فارس، در زابل حمامها دو ماه دو ماه تعطیل است. مردم بچه‌هایشان را می‌فروشند. فقر و گرسنگی حدود ۵۰۰هزار نفر را از سیستان فراری داده است.
در این شرایط می‌بینیم که بودجه دفاعی کشور به ۴۳ درصد افزایش یافته و ۲۲ درصد اضافه شده است...
به شهربانی و ساواک در پیدا کردن گروه‌های مبارزین اختیار تام داده‌اند. رئیس زندان قزل قلعه می‌گوید همان‌طور که تابه‌حال گوسفند می‌کشتید با آنها رفتار کنید...
آیت‌الله طالقانی به زابل تبعید شد. محکومیتهای طویل‌المدت در انتظار دارندگان کتب متضاد با منافع رژیم حاکم است.
این رژیم چاره‌ای جز شدت عمل ندارد. این نشانه احتضار اوست.
متهمین سیاسی در ساواک و اطلاعات شهربانی با وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها روبه‌رو می‌شوند. در حالی که طبق ماده ۱۳۱ هر کدام از مأموران متهمی را برای گرفتن اقرار شکنجه بدهند مسئولند. اگر شکنجه به مرگ بیانجامد آن مامور، قاتل محسوب می‌شود...
مسعود احمد زاده دو ماه در بیمارستان بستری بود. اصغر بدیع زادگان را سه بار پس از سوزاندن با اجاق برقی عمل کردند. بهروز دهقانی زیر شکنجه شهید شد. شدت ضربات به حنیف‌نژاد بقدری بود که استخوانهای پا و دست و دماغ و گوش او شکست. عده‌یی از متهمین شنوایی خود را از دست داده‌اند.
شما تحمل شنیدن اظهارات ما را ندارید.
ما از رژیم جز این انتظاری نداریم.
به امید روزی که ملت خیانتکاران را به دادگاه بکشاند.
درود بر مردانی که رنج انقلاب را تحمل کردند.
دادگاه نظامی به استماع اظهارات مسعود رجوی در شبانگاه ۲۷بهمن ۱۳۵۰ خاتمه داد و از روز بعد به استماع دفاعیات مجاهد خلق علی میهندوست و محاکمه و مدافعات سایر متهمان پرداخت.
در نیمه شب ۳۰بهمن ۱۳۵۰ متهمان ردیف اول تا چهارم، ناصر صادق، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و علی میهندوست از سلول‌های اوین به اداره دادرسی نیروهای مسلح رژیم شاه فراخوانده شدند و احکام اعدام یکی پس از دیگری در جلسه نیمه‌شب دادگاه به آنها ابلاغ گردید. هر یک از مجاهدین پس از شنیدن حکم اعدام خود آیه کوبنده‌ای از قرآن را خطاب به رئیس و اعضاء و دادستان محکمه نظامی فریاد می‌زدند. مسعود رجوی گفت: اِنَّ الْباطِل کان زهوقا: همانا این باطل است که رفتنی است.

استراتژی قیام و سرنگونی - فصل دوازدهم - نمونه های دجالگری


مطلب زیر به مناسبت 29اسفند روز ملی شدن صنعت نفت درج می شود.

چند نمونه بیاد ماندنی دیگر را میگویم تا تفاوت دروغ و دغل و دنائت در رژیم مادون سرمایه داری ولایت فقیه با دیکتاتوریهای کلاسیک، روشن شود:  
مصدق مسلم نبود!
خمینی هرگاه فرصت مییافت، حِقد و کین سبعانةخود را، بیمحابا علیه پیشوای نهضت ملی ایران دکتر محمد مصدق، بیرون میریخت:
-درخرداد 1358 گفت « ملی کردن نفت پیش ما مطرح نیست. این اشتباه است. ما اسلام را می‌خواهیم. اسلام که آمد، نفت هم مال خودمان می‌شود. مقصد ما نفت نیست اگر یک‌ نفر نفت را ملّی کرده است، اسلام را کنار بگذاریم، برای او سینه بزنیم». خمینی افزود «برای هر  استخوانی میتینگ راه انداختن و به‌دنبال آن با اسلام مخالفت کردن، قابل تحمل نیست». 
-در خرداد 1360 خمینی ضمن نقل خاطره یی از زمان نخست وزیری مصدق به کین کشی پرداخت و به صراحت گفت، مصدق «مُسلِم نبود» . خمینی گفت : 
«.... یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را “آیت الله” گذاشتند! این در آن زمان بود که اینها فخر می‌کنند به وجود او. او[مصدق] هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده اند و به اسم “آیت الله” توی خیابانها میگردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست، این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می زد».
خمینی راست می‌گفت، مصدق هیچ‌گاه آن «مُسلم» مورد نظر خمینی نبود. در بیدادگاه نظامی شاه می‌گفت که مسلک من مسلک حضرت سیدالشهدا است. می‌گفت که «چه از این خوبتر که من در راه ایران عزیز زجر بکشم، و چه از این بالاتر که من در دنیا مظلوم واقع بشوم و چه افتخاری از این بالاتر که با رأی این دادگاه از بین بروم؟ سیدالشهد علیه السلام فرموده «وقتی انسان برای مرگ آفریده شده باشد، با شمشیر به مرگ برسد ارزنده تر است». (مصدق در محکمه نظامی-کتاب اول جلد دوم) 
مصدق در مجلس چهاردهم در شهریور 1324 خود را چنین معرفی کرد: «من ایرانی ومسلمانم و بر علیه هر چه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند، تا زنده هستم مبارزه می نمایم» (کتاب سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم- جلد دوم). 

۱۳۹۸ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

مسعود رجوی: به مناسبت سالروز 29اسفند - روز ملی شدن صنعت نفت


این مطلب به مناسبت سالروز 29اسفند روز ملی شدن صنعت نفت درج می شود.

«در قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ مردم تهران از دل و جان فریاد «یا‌مرگ، یا‌مصدق» سر می‌دادند و در حمایت پرشور خود از او، اراده یک ملت به‌پاخاسته را علیه سلطه استعمار و ارتجاع سلطنتی بازتاب می‌نمودند. بی‌جهت نبود که وصیت فرمود پیکرش در کنار شهیدان ۳۰ تیر به‌خاک سپرده شود. هم‌چنان‌که در سال ۱۳۴۰، با اشاره به تجربه ارتش آزادیبخش الجزایر، پیام خود را با‌صراحت به نسلهای بعد رساند و نوشت: «ملتی هم هست که در راه آزادی و استقلال از همه چیز می‌گذرد و دیگران هم اگر علاقه به وطن دارند باید از همین راه بروند و آن را انتخاب نمایند».
این وصیت‌ تاریخی نیز از همان درد وطن و غیرت ملی و میهنی مایه می‌گیرد و مصدق را از ورای حصر و تبعید شاه و شیخ، با نسلهای بعــدی پیوند می‌دهد. او به‌خــوبی می‌دانست کــــه چنین انتخابی مستلزم فداکاری و از‌خودگذشتگی است. از‌این‌رو، در همان یادداشت کوتاهش در حاشیه کتاب «الجزایر و مردان مجاهد»، تأکید کرد که «باری، حرف زیاد است و مستمع به تمام معنی فداکار کم. چه می‌شود کرد، بلکه خدا بخواهد که این نقیصه در ما رفع شود و ما هم بتوانیم بگوییم مملکت و وطنی داریم و در راه آزادی و استقلال آن، از همه چیز می‌گذریم».
آری، تأسیس شورای ملی مقاومت ایران در سالروز قیام تاریخی ۳۰تیر، در یک کلام، تداوم و تکامل تاریخی راه مصدق است. این، یک تعهد واقعی است که بر «فداکاری به تمام معنا» و بر«گذشتن از همه چیز در راه آزادی و استقلال ایران» بنا‌شده و پس از ۱۷سال، نه تنها در حیطه‌‌نظر، بلکه در میدان عمل هم کاملاً قابل سنجش و ارزیابی است. ملاک این سنجش همانا مقابله و مخاصمه (نه مفاهمه و مذاکره و مصالحه)، در برابر دشمنان آزادی و استقلال ایران است.
وقتی مصدق درگیر قضیه ملی کردن صنعت نفت شده بود و این پیشنهاد در کمیسیون نفت مجلس ابتدا مورد موافقت قرار نگرفت، به درستی و از روی ایمان و همان درد وطن گفت: «اگر خود را نماینده ملت می‌دانید، راهی برای شما جز استیفای کامل حقوق ملت ایران از راه ملی‌کردن صنعت نفت در تمام ایران وجود ندارد. درصورتی‌که در انجام این وظیفه وجدانی تعلّل و تردید به‌خرج دهید، دیگر هیچ اسمی بر آن نمی‌توان گذارد و یقین است که هیچ یک از افراد ملت گرسنه و فقیر ایران این گناه را بر ما و اعقاب ما نخواهد بخشید…».
امروز هم ما درگیر سرنگونی حاکمیت غاصب و نامشروع آخوندی و احراز حاکمیت ملت و برقراری آزادی هستیم و بر‌آنیم که هیچ راهی جز این، برای استیفای حقوق ملت ایران وجود ندارد. ما و ملت ما بر این کار شایسته و تواناییم و در‌مقابل همه تلاشهای جبهه استحاله و حفظ این رژیم و شُبَهاتی که القا می‌کند، حرف اول و آخرمان این است مگر در جامعه ایران شرف، پایداری، رسم جوانمردی و عیاری مرده است؟ مگر یک ملت هفتاد‌میلیونی از خودش مقاومتی، شرفی، سرفـرازی و افتخاری ندارد که این‌طور موضوع پاس‌کاری شاه و شیخ و شیخ و شاه قرار بگیرد؟ به نحوی که باید به تنقید انقلاب برضد شاه و شیخ و بازسازی مشروعیت دو دیکتاتوی سابق و لاحق پرداخت؟. هیهات که چنین نیست! به‌ویژه اکنون که پس از ایستادگی و مقاومت سالیان و دست و پنجه نرم کردن بلاوقفه با ارتجاع خون‌آشام و متحدان آن، بر همگان واضح شده است که رژیم آخوندی هماورد و جایگزینی جز شورای ملی مقاومت ایران ندارد؛ تنها جایگزین دموکراتیک و میهنی که با شایستگی اراده ملت ایران را برای کسب آزادی و حاکمیت مردم، بازتاب می‌کند.»

مسعود رجوی - 30تیر 1377

قسمتی از دفاعیات مسعود رجوی در بیدادگاه نظامی شاه بهمن ۱۳۵۰



به مناسبت 29اسفند روز ملی شدن صنعت نفت 

«مسعود رجوی: در شهریور ۲۰ تمام ایران زیر سلطه خارجی رفت. بعضی از افسرها با چادر در رفتند و ایران فقط 3 ساعت دوام آورد. جنگ دوم هنوز تمام نشده بود که طرح تجزیه ایران این بار بوسیله انگلیس وآمریکا ریخته شد و این قرار داد توسط دولت حکیمی امضاء شد.
-آیا وقتیکه نخست وزیر ایران طرح تجزیه کشور خود را بریزد, ما حق نداریم بگوییم که تابع ملت و خلق ایران هستیم نه دولت حاکم بر ایران؟
-بگذریم, این طرح هم با مجاهدات طاقت فرسای مصدق رد شد. تا آدم خودش در فضا نباشد نمی فهمد فشار یعنی چه، تهدید یعنی چه.
-اما وقتی آن طرح رد شد معاون وزارت خارجه شوروی آمد درمورد امتیازات نفت گفتگوهایی کرد. ازطرفی دولت انگلیس بخاطر امتیازات نفت خود در جنوب, حاضر به معاملاتی در باره نفت مناطق شمالی با روسها بود. برای همین امر، نخست وزیر وقت- ساعد- به سفیر روس وعده هایی داده بود. میخواستند یک موازنه مثبت یعنی امتیاز دهی دو جانبه به روس و انگلیس برقرارکنند.
مصدق و ملت ایران موازنه منفی به معنی استقلال خودشان را میخواستند. این بود که ملّیون ایران بیکار ننشستند وبا کوشش زیاد ماده گذراندند که ضمن آن جلوی سلطه شوروی هم گرفته شد ودادن هرگونه امتیازی بهر نحوی، مسکوت گذاشته شد و بموافقت بعدی مجلس موکول گشت.
-اما آقایان استعمارگران از جان ملت فقیر ما دست برنداشتند. در سال ۱۳۲۹ رزم آرا را از ستاد ارتش آوردند و در کرسی نخست وزیری نشاندند تا رزم آرا, در لباسِ ظاهر فریبِ خود مختاری ولایات در امور داخلی, لایحه به مجلس ببرد و از تصویب بگذراند. باز هم ملّیون که رهبری آنها را دکتر مصدق بعهده داشت پس از مشاجرات و مباحثات و زحمتهای زیاد توانستند آنرا در نطفه خفه کنند و جلوی سلطه خارجی را بگیرندو قرارداد موردنظر منتفی شد. سپهبد رزم آرا به انتقامِ بازی کردن با سرنوشت ملت بقتل رسید.
حالا دیگر اوضاع داخلی مملکت بعلت رشد سیاسی مردم تب و تاب دیگری داشت. بعد از شهریور ۲۰ مصدق نفت را تبدیل به یک شعار وانگیزه ملی کرد صفوف مردم را متشکل و شعله ها را فروزان تر ساخت. بعد از مجلس ۱۵ نمایندگان واقعا مجاهدت کردند. شرکت غاصب نفت ایران وانگلیس که در واقع نماینده دولت انگلیس بود, از تطمیع نمایندگان گرفته تا حبس آزادیخواهان, از هیچ چیز فروگذار نکرد . حتی طرح آنچه که امروز ”اصلاحات ارضی” است در آنزمان بوسیله تقسیم املاک سلطنتی ریخته شد. مسئله ظاهر فریبِ تقسیم املاک سلطنتی برای فراموش کردن مسئله نفت و تحت الشعاع قراردادن آن در اذهان ,طرح شده بود. با اینهمه نفت همچنان در مرکز افکار مردم بود.در این اثناء یکبار هم بناگهان نان در تهران قحط شد تا بلکه سرِ مردم به آن گرم شود و کسی حال و حوصله حمایت از مصدق نداشته باشد .
.....اما سر انجام اراده خلق پیروز شد و مردم و ملت ایران راه خود را پیش برد و در آخرین روز سال ۱۳۲۹, نفت ملی اعلام شد.مردم ایران در آن روز طعم پیروزی را چشیدند.
بعد از آن روزهای پر افتخار دیگری در پیش بود. پیروزی در خلع ید از انگلیس در مورد نفت و دیگری روز ۳۰ تیر۱۳۳۱ روز تجلی اراده خلق. در آنروز خلق, بر ننـگ تسلیم پیروز شد. در آتیه از این روزهای طلایی بسیار خواهیم داشت.
باید گفت که مشروطه برای مدت محدودی دوام آورد.در ۲۸... در ۲۸ (آقای دادستان برای اینکه قطع نکنید ماه و سال آنرا نمیگویم! )بله در ۲۸ مشروطیت بخاک سپرده شد. احتیاجی نیست که من سیاست دولت مصدق را روشن کنم. او نمیخواست هیچ سلطه ای بر کشور ما بر قرار باشد. از نظر اقتصادی اولین و آخرین بودجه متعادل را تقدیم به مجلس کرد. برای اولین بار صادرات با واردات برابری کرد. بهرحال آن روز گرم تابستان, آن روز ۲۸, در تاریخ ایران به سیاهی و سردی تبدیل شد.بعدها ایدن نخست وزیر انگلیس در خاطراتش گفت: بعد از سقوط مصدق تنها شبی بود که خواب راحت کرده است. میگفتند که ”آفتاب هرگز در مستعمرات انگلستان غروب نمیکند” و “هر جا موجی باشد ساحلش انگلستان است ”. مصدق غروب استعمارو طلوع آزادی و استقلال را میخواست...اما افسوس که کار به آنجا کشید که نباید می کشید.»

۱۳۹۸ اسفند ۲۶, دوشنبه

مسعود رجوی - فراخوان به قیام در چهارشنبه‌سوری - ۲۳ بهمن ۱۳۸۸ - قسمت سیزدهم


ولی ولایت‌فقیه باز هم دوقورت و نیمش باقیست!
یکی از منابع باند غالب هم هل من مزید طلبیده و نوشته بود:
- «راه پیش روی آقای موسوی، کاملاً مسدود است اما راه بازگشت وی مسدود نیست البته پرهزینه است. حداقل هزینه‌اش هم سرزنش و مطالبه خانواده‌های داغداریست که به‌خاطر لجبازی وی با قانون، عزیزانشان را از دست داده‌اند»
- «امروز آقای موسوی در بد مخمصه‌ای گرفتار آمده است. ادامه راه برایش تقریباً غیرممکن است، چرا که روز عاشورا معلوم شد از پیاده‌نظام عظیم وی در 25خرداد، فقط عده‌یی آشوبگر ته کار مانده‌اند و تازه از او هم دستور نمی‌گیرند، بلکه گوش به فرمان لندن و واشنگتن و حیفا و اردوگاه اشرف هستند» (20بهمن).

در روز 13بهمن باند غالب، شعارهای حامیان موسوی را هم به مجاهدین نسبت داد و نوشت: «پلاکاردها و شعارها و عربده‌ها با خودکار سبز منافقین نگاشته می‌شود».
هدف باند غالب واضح است: پرتاب کردن موسوی به عقب در تهران و سرکوب مجاهدین در اشرف. ما البته در هر دو وجه، خلاف این را می‌خواستیم و باز هم می‌خواهیم.
حالا بگویید ببینیم آن رهنمودهای کلیدی برای راهپیمایی 22بهمن با «خودکار سبز» چه کسی جز خامنه‌ای نوشته شده است؟

***

باند غالب تمامی شعارهای سراسری و مردمی را هم به مجاهدین نسبت داد و نوشت:
- «تحریک به سردادن شعار علیه رهبر معظم انقلاب به‌دلیل عناد بارز این گروهک تروریست با اصل ولایت‌فقیه از همان ابتدا در بیانیه‌های آنان پیگیری می‌شد»
- «آنها برای روز قدس شعار ”نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران“ را برای مقابله با ابتکار تاریخی امام خمینی درباره حمایت از فلسطین ساختند و برای 13آبان روز جهانی مبارزه با استکبار جهانی، شعارهای ”مرگ بر دیکتاتور“، ”می‌جنگیم، می‌میریم ایران رو پس می‌گیریم“. ”تجاوز، جنایت – مرگ بر این ولایت“ را تدارک دیدند و به درستی در بیانیه‌ها از آنها به‌عنوان شعارهای ”اشرف نشان“ یاد کردند».

- « ”مرگ بر اصل ولایت‌فقیه“، ”جنتی لعنتی، تو دشمن ملتی“، ”بسیجی برو گمشو، امروز غذا نمی‌دن“، ”بسیجی دروغگو، کارت دانشجوییت کو؟“، ”چی‌ شده‌ چی شده، بسیجی وحشی شده“، ”ما همه باهم هستیم، دانشجوی نترسیم“ را در بیانیه‌هایشان سر دادند و در تهران نیز حامیان موسوی پشتگرم حمایتهای او و کروبی در قالب بیانیه‌ و مواضع ساختارشکنانه در جریان اغتشاشات سر دادند».

- «سردادن شعارهایی هم‌چون: ”می‌کشم، می‌کشم، آن‌که برادرم کشت“. ”بسیجی یزیدی، خشم ما رو ندیدی“، ”تجاوز توی زندان، این‌ هم بود توی قرآن؟“، ”ابوالفضل علمدار، خامنه‌ای رو بردار“. ”پول نفت چی شده، خرج بسیجی شده“، ”یا حجت‌ابن الحسن، ریشه ظلمو بکن“ آرزوی منافقین بود که در بیانیه خود به همین مناسبت مورد تأکید قرار دادند و از زبان کسانی جاری شد که موسوی آنها را ”خداجو“ نامید» (رجا نیوز 13بهمن 88).

***

فکر می‌کنم علاوه بر غلظت نظامی و نقش سپاه پاسداران به‌عنوان «مبنا» که پاسخ نهایی آن در ارتش آزادی‌ست، واضح است که «شرط» تعیین‌کننده‌ایی که می‌توانست نتایج قیام در 22بهمن را به‌کلی متفاوت کند همان عنصر رهبری و رهبری کننده است.
در عین‌حال قیام پس از 8ماه آن‌قدر استمرار و تعمیق پیدا کرده است که هر چقدر هم آن را سرکوب کنند، باز هم می‌توان به تثبیت آن به‌عنوان راهگشا و معین عمل تسریع کننده و سمت دهنده تحولات آینده در راستای انقلاب دموکراتیک یقین کرد.

با مرزبندی قاطع با خط انفعال و تسلیم طلبی در برابر ولی‌فقیه ارتجاع، باید جبهه تغییر و سرنگونی رژیم را تقویت کرد تا جناحهای مغلوب نتوانند قیام را قفل کنند. درست به همین خاطر، باید فرصت چهارشنبه‌سوری را برای شعله‌ور کردن قیام بر حق مردم ایران علیه دیکتاتوری و فاشیسم مذهبی مغتنم شمرد. با تمام قوا برای آن آماده شوید.

سلام بر خلق- سلام بر آزادی
رود خروشان خون شهیدان
در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران
ضامن پیروزی محتوم خلق ماست
مسعود رجوی
23بهمن1388

مسعود رجوی - فراخوان به قیام در چهارشنبه‌سوری - ۲۳ بهمن ۱۳۸۸ - قسمت دوازدهم


در همان 23رهنمود کلیدی که گفتم در 20بهمن برای راهپیمایی 22بهمن منتشر شد، بوالعجب فراوان است.
ابتدا نوشته است «آنچه در پی می‌آید، مجموعه‌یی از توصیه‌هایی ست که حاصل خرد جمعی سبزها برای حضوری پرشکوه و با اقتدار در جریان تظاهرات 22بهمن است»:
- «بهتر است پوشش ظاهری ”غیر متمایز“ و تا حد امکان محافظه کارانه داشته باشید».
- «حتی در مقابل خشونت، خشونت نورزید».
- «شعارهای هنجارشکن ندهید».
- «از شعارهای متین و محترمانه‌ای استفاده کنید که مورد پذیرش همه سبزها و رهبران جنبش سبز باشد و به مخالفان گزک ندهید».
- «با شعارهای متعادل غیرسبزها را سبز کنید».
- «مواظب باشید صدا و سیما نتواند سناریوسازی کند (مانند کارناوال عاشورا، پاره کردن تصویر امام خمینی، توهین به امام حسین) ».
- «مراقب دام و فریب شیادان باشید - ممکن است با نماد سبز شعارهای هنجار شکن بدهند، عکس پاره کنند، اتوموبیلی را آتش بزنند و… هرگز با آنان هم صدا نشوید».
- «هرگز به کسانی که عکس احمدی‌نژاد یا رهبر را دارند توهین نکنید. به بسیجیان توهین نکنید».
عجبا! حتی اتحادیه اروپا و آمریکا هم در بیانیه مشترک خود برای ما چنین شرط و شروطی قائل نشده‌اندکه:
-مبادا شعارهای هنجار شکن و ساختار شکن بدهیم،
-مبادا عکس خمینی و خامنه‌ای و احمدی‌نژاد را پاره کنیم،
-مبادا به خمینی و خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و به بسیجیان توهین کنیم،
-مبادا خودروی نظام را که از روی ما یا خواهر و برادر و پدر و مادرمان رد می‌شود، یک وقت آتش بزنیم، بهتر است بگذاریم همان زیر له بشوند….
-ما فقط مجازیم «با شعارهای متعادل، غیرسبزها را سبز کنیم»! آن هم به شرط این‌که حتی همان شعارهای متعادل، اولاً- «شعارهای متین و محترمانه» باشد. ثانیاً- «مورد پذیرش همه سبزها و رهبران جنبش سبز باشد». ثالثاً- «به مخالفان بهانه ندهد»!
واضح است که می‌خواهد بگوید مبادا شعار مرگ بر دیکتاتور بدهید.
خوب، یکباره بگو به راهپیمایی نرویم و خلاصمان کن! مگر خامنه‌ای چیزی جز این می‌خواهد؟ آخر تا این‌جا که همه‌اش ما را در این راهپیمایی به سیاهی لشکر رژیم تبدیل کردی.
راستی بچه‌ها چطور است که کفش و کلاه «غیر متمایز» به‌پا و بر سر نموده، سری به چنین راهپیمایی بزنیم و قربان عمه‌مان بشویم و برگردیم! البته به‌نحو کاملاً متعادل و طوری که مورد قبول همه سبزها و رهبران جنبش سبز باشد!
در مقابل یک نسخه پیام تشکر خامنه‌ای درباره حضور «دهها میلیونی» خود به‌دست می‌آوریم تا به‌قول ولی‌فقیه برای همیشه از «معاندان و فریب‌خوردگان داخلی» بپرهیزیم، «از خواب غفلت» بیدار شویم و به «صراط مستقیم» ولایت بازگردیم.
واقعاً که نه «مجتبی» و نه «محمود» به این خوبی نمی‌توانستند «ارشاد» کنند و رهنمودهای کلیدی برای راهپیمایی 22بهمن بنویسند!

ادامه دارد...

مسعود رجوی - فراخوان به قیام در چهارشنبه‌سوری - ۲۳ بهمن ۱۳۸۸ - قسمت یازدهم


و وقتی موسوی تن به ذلّت می‌دهد به خواست خامنه‌ای و تحت فشار و بر اثر جنجال او این چنین با خط سرنگونی ولایت، مرزبندی و از موضع «راست» به مقاومت حمله می‌کند و می‌گوید «جریانهای منحوسی چون منافقین» را که «با خیانتها و جنایتهای خود مرده‌اند… زنده نکنید»، این دیگر شلیک به دروازه حریف نیست. به‌عکس، دروازه‌بانی رایگان و کولی دادن به طرف مقابل است. قبل از این‌که به مجاهدین آسیبی برساند، به زیان خود او و نوعی خودزنی در برابر خامنه‌ای و تاریکخانه ولایت است. راه خودش را می‌بندد و موج خودش فروکش می‌کند.
این همان راهی است که خاتمی در خدمتگزاری به ولی‌فقیه طی کرد، در چاکری یک آخوند درجه2و3، مانند خامنه‌ای، تا توصیف «اراده برتر منتسب به وحی» هم پیش رفت، اما از اصلاحات خبری نشد!

خاتمی هر گونه سخن گفتن از تغییر در قانون اساسی ولایت‌فقیه را هم خیانت خواند، اما باز هم از آن ظرفیت‌های مکتوم در قانون اساسی رژیم ولایت که موسوی هم تازگی در پی کشف آن افتاده، خبری نشد!
سرسائیدن به ولایت‌فقیه و قانون اساسی آن، شگون و آخر و عاقبت ندارد. زیر سر ولی‌فقیه ر ا بلند می‌کند اما سر خودت را پایین می‌آورد.
بیم آن می‌رود که موسوی به‌جای این‌که خاتمی را پشت سر خود بکشاند، پشت سر او افتاده باشد.

***

در روز 4بهمن در رسانه‌های رژیم آمده بود که «خاتمی در نامه خود به مقام معظم رهبری عنوان کرده که جریان اصلاح‌طلب و ما، دولت موجود را به‌رسمیت می‌شناسیم اما باید جلوی تندروی‌ها را گرفت. تندروی هم در این سو وجود دارد هم در آن سو».
آیا در این نقطه بیشتر از این می‌شد، موج سبز را در گل و لای و باتلاق ولایت، قربانی و مضمحل و منفعل کرد؟
این‌که در این ایام می‌گویند جنبش سبز فقط سه سر دارد که موسوی و خاتمی و کروبی است، بسیار مشکوک می‌نماید. هرکس می‌داند که خاتمی چگونه و از کجا بین آن دو سر دیگر سبز شد به ما هم بگوید!
مشکوک‌تر از این، شعاری بود که در 20بهمن تحت عنوان «هشدارهای کلیدی برای راهپیمایی 22بهمن» در انتهای مجموعه رهنمودها منتشر شد: «درود بر سه سید حسینی- خمینی و موسوی و خاتمی»!

به‌نظر می‌رسد ابداع کنندگان این شعار قبل از هر چیز قصد کفن و دفن سیاسی موسوی را با ساندویچ کردن او در میانه خمینی و خاتمی داشته‌اند. آیا پیام این موج سبز همین است؟! همین «3سید حسینی» و جاسازی کردن موسوی بین خمینی و خاتمی؟! آیا این تسلیم به مقام ولایت نیست؟ آیا این منفعل شدن و مضمحل شدن در آستان ولایت و منفعل کردن و مضمحل کردن سایرین نیست؟
باور کنید که همین مجاهدین و مقاومت ایران که آماج آن گونه حمله‌های آقای موسوی قرار گرفتند، به نسبت مبدع چنین شعاری، صدبار بیشتر خیرخواه او بوده‌اند. آخر فراخواندن او به جبهه مردم ایران و راهگشایی برای او در این مسیر کم چیزی نبود. کار هرکس هم نبود. معنی و ارزش آن در سالهای آینده بیشتر روشن می‌شود.

***

در روز 5بهمن هم با تعجب شنیدیم کروبی ضمن تأکید بر روی تقلبها در انتخابات گفته است «لیکن چون آقای خامنه‌ای حکم آقای احمدی‌نژاد را تنفیذ کردند به همین خاطر وی (احمدی‌نژاد) را رئیس دولت این نظام می‌دانم».

خبرگزاری فرانسه بلادرنگ با مخابره این خبر از قول کروبی نوشت: «من معتقدم که او رئیس دولت می‌باشد یعنی او رئیس‌جمهور است».
چنین بود که به مصداق آن ضرب‌المثل عامیانه «آخوند از سر خاک برخاست»! آخر مگر دعوای شما با باند غالب چیزی جز به‌رسمیت نشناختن نتیجه انتخابات پرتقلب بود؟ اکنون می‌گویید که چون ولی‌فقیه تنفیذ کرده، ما هم احمدی‌نژاد را به‌رسمیت می‌شناسیم. پس بقیه «تنفیذات» ولی‌فقیه را هم می‌توان به همین سادگی به‌رسمیت شناخت. کما این‌که کروبی وقتی رئیس مجلس ارتجاع بود، در موضوع مطبوعات که بحث داغ مجلس بود، وقتی که خامنه‌ای حکم حکومتی داد، تمکین کرد و بی‌محابا به دفاع از «حکم حکومتی» ولایت‌فقیه پرداخت و به دیگر اعضای مجلس رژیم دهنه زد.

ادامه دارد...

سیزدهم خرداد، سالمرگ خمینی دجال ضدبشر

سخنان مسعود رجوی ۲۲ بهمن ۱۳۷۴  حکم قتل‌عام مجاهدینی که بر سر موضع مجاهدی خود پافشاری کرده و می‌کنند  مسعود رجوی ۲۲بهمن ۱۳۷۴:  خمینی پرپر ک...