من میخواهم روشن کنم و با صراحت بگویم که اگر موسوی و امثال او بتوانند قیام را بجانب سرنگونی این رژیم یا اصلاح آن هدایت کنند، که لازمهاش با همان شاخصهایی که در مورد اصلاحطلبان واقعی گفتیم نفی ولایتفقیه است، البته که باید هژمونی و رهبری سیاسی آنها را با حفظ مواضع و نقطه نظرهای خودمان بپذیریم. این وظیفه ماست و از آن به هیچوجه رویگردان نیستیم و خجالت هم نمیکشیم و با صدای بلند هم میگوییم.
آن چه خجالت دارد این است که آنها اهل این کار نباشند و ما با دنبالهروی از ”موسویان“ و هرکس که به ولایتفقیه پایبند است، خاک در چشم قیام و قیام آفرینان بپاشیم و قیام، سرد و بیروح و خاموش شود (۳۰دی ۸۸).
***
تهدید اپورتونیسم چپ و راست یکسان نیست و به اقتضای شقه درونی رژیم و شکستن طلسم و هژمونی ولیفقیه ارتجاع و آثار و امواج آن، تهدید اصلی و خودبهخودی برای نیروهایی که در بیرون از رژیم، خواهان تغییر و سرنگونی آن و مبارزه قاطع به این منظور بودهاند، اپورتونیسم و انحراف به راست است. عملکرد این تهدید، مهار کردن و متوقف کردن قیام و قیام آفرینان است. از تعمیق و رادیکال شدن قیام میترسد. به موسوی و امثال او پر بها میدهد و به همین خاطر وقتی که آنها در برابر خامنهای تنازل و تنزل میکنند، دلسرد و گیج و گم میشود. گمان میکند که تهدید عمق پیدا کردن قیام و شلوغ کاری بیش از حد دانشجویان است. انتظار پیروزی سهل و سریع و ارزان دارد. گمان میکند که با ممانعت از شدت قیام و مهار کردن آن، خامنهای و نیروهای سرکوبگر عقب مینشینند و به فضای باز سیاسی رضایت میدهند. گوئیا که ولیفقیه رنگ میشود (!) و این حقیقت ساده را نمیداند که «هر گونه عقبنشینی… زنجیره تمام نشدنی از فشارها و عقبنشینیهای دیگر را بهدنبال خواهد داشت» (خامنهای- ۲۳اسفند ۸۴).
بهجای اینکه بهگونه دیالکتیکی و قانونمند، سیر تحولات رژیم و ضد رژیم را از۳۰خرداد ۶۰تا ۳۰خرداد ۸۸، یا بهدرستی از بهمن ۵۷تا بهمن ۸۸ببیند، بهجای اینکه پروسه تغییر و حرکت و تحول و تکامل سی ساله را بنگرد، واقعیت را مثله و مجزا و ایستا میبیند و عمدتاً بر روی تضادهای بالایی رژیم متمرکز میشود و به آن چشم دوخته است. طبعاً این هم که چرا رژیم هر روز به ترتیبی یقه مقاومت ایران و اشرف و مجاهدین را میگیرد برایش مفهوم نیست و جای چندانی ندارد. (۳۰دی ۸۸).
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر