درجه عمق پیدا کردن قیام و همچنین ترس و وحشت باند غالب رژیم و قشقرقی که در روزهای بعد بهراه میاندازد بهحدیست که موسوی سریعاً فاصله میگیرد، خط خود را جدا میکند و بیانیه میدهد: «برای مراسم عاشورای حسینی بهرغم درخواستهای فراوان، نه جناب حجت الاسلام و المسلمین کروبی اطلاعیه دادند و نه حجت الاسلام و المسلمین خاتمی اطلاعیه صادر کردند و نه بنده و دوستانم».
علاوه بر این، برای مصون ماندن از تیغ آخته ولایت، به خواسته اصلی باند غالب رژیم برای موضعگیری علیه مجاهدین گردن میگذارد. باند ولیفقیه ابتدا به او گوشزد میکند که در آستانه انقلاب ضدسلطنتی هوادار مجاهدین بوده تا حواس خود را جمع کند. سپس لاریجانی ”برادرانه“ از او میخواهد همسفری و هم سفرگی پیشین را از سر بگیرند.
موسوی که پیداست، حفظ خود به هر قیمت، خط قرمز اوست، قتل جنایتکارانه خواهرزاده خود را که میتوانست، با استفاده از محمل خانوادگی، از آن اعتراض بزرگی بهپا کند، فشار زیادی بر رژیم خونآشام وارد آورد و قیمت حداکثر را از بابت این جنایت سیاسی و در ضمن آن سایر جنایتها، از باند غالب وصول کند، نه فقط این امر را با ظاهر فروتنانه به حداقل ممکن تخفیف میدهد و از کنارش میگذرد و فعلاً به باند غالب میبخشد، بلکه بهجای این، درست بهعکس، بر جنایتها و خیانتهای مجاهدین انگشت میگذارد. تازه در مورد مجاهدین روی دست حریف هم بلند میشود که مطمئن باشید من خودم از شما دلسوزترم و از پس مجاهدین، بهتر برمیآیم. میگوید: «من بهعنوان یک دلسوز میگویم منافقین با خیانتها و جنایتهای خود مردهاند، شما برای کسب امتیازهای جناحی و کینهورزی آنها را زنده نکنید».
فراتر از این، بار دیگر بر وفاداری به قانون اساسی ولایتفقیه از جانب خودش و جنبش سبز مهر تأکید میگذارد: «لازم میدانم قبل از آنکه راهحل خودم را برای خروج از بحران مطرح سازم، بر هویت اسلامی و ملی و مخالف سلطه بیگانگان و وفادار به قانون اساسی ما و جنبش سبز، تأکید نمایم».
از دعاوی پیشین، درباره نامشروع بودن ریاستجمهوری و دولت احمدینژاد هم خبری نیست بلکه خواستار «اعلام مسئولیتپذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضاییه» میشود!
۴خواسته دیگرش هم عبارتند از: تدوین قانون شفاف انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی روزنامههای توقیف شده (یعنی روزنامههای جناح مغلوب رژیم و نه آزادی همه روزنامهها و مطبوعات)، و همچنین اجتماعات قانونی و تشکیل احزاب (آن هم طبق قانون اساسی ولایتفقیه و نه آزادی بیقید و شرط احزاب و اجتماعات تا مرز قیام مسلحانه).
آقای موسوی به همین بسنده نمیکند و چون خوب میداند که این خواستهها یا پوشال بافیست یا طبق ”مرّ قانون“ ولایت، مشروط به «اعتقاد قلبی و التزام عملی» به ولایتفقیه است، بلادرنگ اعلام میکند که حتی در همین موارد هم حاضر به نسیه کاریست و مینویسد: «ضرورتی ندارد همه بندها با هم شروع شود. مشاهده عزم در این راه بهروشنی افق کمک خواهد کرد»!
اما این چیزها برای معده و روده سیریناپذیر مقام ولایت، کفایت نمیکند و «هل من مزید» توبه و ندامت میطلبد!
خامنهای که در روز ۱۹دی در جمع بسیجیان قم روی عبارت ”مرّ قانون“ تأکید میکرد، خوب میفهمد که چه میگوید. منظورش این است که: در توبه و ندامت و غلط کردن گفتن، بیشترش اشکالی ندارد ولی نه ”یک کلمه کمتر!“ » (۳۰دی ۸۸).
امروز امام جمعه مسخ شده قم با وقاحتی شگفتانگیز در همین باره گفت: «برخی از کسانی که در این جریانهای فریب خوردهاند لجوجانه با آمریکا همصدا شدهاند و این افراد باید ضمن توبه و استغفار خود را برای اجرای احکام الهی آماده کنند…».
علاوه بر این، برای مصون ماندن از تیغ آخته ولایت، به خواسته اصلی باند غالب رژیم برای موضعگیری علیه مجاهدین گردن میگذارد. باند ولیفقیه ابتدا به او گوشزد میکند که در آستانه انقلاب ضدسلطنتی هوادار مجاهدین بوده تا حواس خود را جمع کند. سپس لاریجانی ”برادرانه“ از او میخواهد همسفری و هم سفرگی پیشین را از سر بگیرند.
موسوی که پیداست، حفظ خود به هر قیمت، خط قرمز اوست، قتل جنایتکارانه خواهرزاده خود را که میتوانست، با استفاده از محمل خانوادگی، از آن اعتراض بزرگی بهپا کند، فشار زیادی بر رژیم خونآشام وارد آورد و قیمت حداکثر را از بابت این جنایت سیاسی و در ضمن آن سایر جنایتها، از باند غالب وصول کند، نه فقط این امر را با ظاهر فروتنانه به حداقل ممکن تخفیف میدهد و از کنارش میگذرد و فعلاً به باند غالب میبخشد، بلکه بهجای این، درست بهعکس، بر جنایتها و خیانتهای مجاهدین انگشت میگذارد. تازه در مورد مجاهدین روی دست حریف هم بلند میشود که مطمئن باشید من خودم از شما دلسوزترم و از پس مجاهدین، بهتر برمیآیم. میگوید: «من بهعنوان یک دلسوز میگویم منافقین با خیانتها و جنایتهای خود مردهاند، شما برای کسب امتیازهای جناحی و کینهورزی آنها را زنده نکنید».
فراتر از این، بار دیگر بر وفاداری به قانون اساسی ولایتفقیه از جانب خودش و جنبش سبز مهر تأکید میگذارد: «لازم میدانم قبل از آنکه راهحل خودم را برای خروج از بحران مطرح سازم، بر هویت اسلامی و ملی و مخالف سلطه بیگانگان و وفادار به قانون اساسی ما و جنبش سبز، تأکید نمایم».
از دعاوی پیشین، درباره نامشروع بودن ریاستجمهوری و دولت احمدینژاد هم خبری نیست بلکه خواستار «اعلام مسئولیتپذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضاییه» میشود!
۴خواسته دیگرش هم عبارتند از: تدوین قانون شفاف انتخابات، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی روزنامههای توقیف شده (یعنی روزنامههای جناح مغلوب رژیم و نه آزادی همه روزنامهها و مطبوعات)، و همچنین اجتماعات قانونی و تشکیل احزاب (آن هم طبق قانون اساسی ولایتفقیه و نه آزادی بیقید و شرط احزاب و اجتماعات تا مرز قیام مسلحانه).
آقای موسوی به همین بسنده نمیکند و چون خوب میداند که این خواستهها یا پوشال بافیست یا طبق ”مرّ قانون“ ولایت، مشروط به «اعتقاد قلبی و التزام عملی» به ولایتفقیه است، بلادرنگ اعلام میکند که حتی در همین موارد هم حاضر به نسیه کاریست و مینویسد: «ضرورتی ندارد همه بندها با هم شروع شود. مشاهده عزم در این راه بهروشنی افق کمک خواهد کرد»!
اما این چیزها برای معده و روده سیریناپذیر مقام ولایت، کفایت نمیکند و «هل من مزید» توبه و ندامت میطلبد!
خامنهای که در روز ۱۹دی در جمع بسیجیان قم روی عبارت ”مرّ قانون“ تأکید میکرد، خوب میفهمد که چه میگوید. منظورش این است که: در توبه و ندامت و غلط کردن گفتن، بیشترش اشکالی ندارد ولی نه ”یک کلمه کمتر!“ » (۳۰دی ۸۸).
امروز امام جمعه مسخ شده قم با وقاحتی شگفتانگیز در همین باره گفت: «برخی از کسانی که در این جریانهای فریب خوردهاند لجوجانه با آمریکا همصدا شدهاند و این افراد باید ضمن توبه و استغفار خود را برای اجرای احکام الهی آماده کنند…».
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر