به این ترتیب اگر ستارههای این خلق را هر بار در آسمانهای شهادت غرق کردند اما باز هم آسمان این میهن همیشه غرق ستارهها بود و چنین بود که از خون سرداران و سالاران آزادی، نسل جدیدی خوشه کرد.
در گذرگاه شب تار، همان جایی که ستارخان روی دروازه نور پیکار میکرد، اخگران سرخ خوشه زدند، ”ثقهالاسلام“ها، ”شیخ سلیم“ها، ”خیابانی“ها، فرزندان ”علی موسیو“ و ”حاجعلی دوافروش“، ”حنیفنژاد“ها، ”سعید محسن“ها، ”بدیعزادگان“ها، ”صمد“ها، ”گلسرخی“ها و هزاران گل سرخ دیگر (ابراز احساسات پرشور جمعیت)
خوشهها بسته ستاره،گل گل؛ خوشه اخگر سرخ، با طنینهای سترگ، عاقبت کوره خورشید گدازان خواهد شد. و طومار هر گونه ستم و استثمار را درهم خواهد پیچید…
بله ما تمام خلقت و طبیعت را گواه میگیریم که سرانجام زمستان بهرهکشی و استثمار سپری خواهد شد و با به کمال رسیدن انقلابمان باز هم روح سردار، خنده بر لب، همچو گل خورشید بر کوه بلند، جلوه خواهد کرد.
سردار ملی همیشه اینطور میاندیشید: هر وقت دل ایران آزاد شد، دل من نیز آزاد خواهد شد. وقتی تبریز بخندد، دل من هم خواهد خندید. (ابراز احساسات پرشور جمعیت)
و ما مجاهدین، امروز، بر آنیم که دل تبریز را، یعنی نبض تمام ایران را به شادی و لبخند بیاوریم تا سردار هم بخندد.
داشتم زادگاه تاریخی، سیاسی و عقیدتی مجاهدین خلق را میگفتم در تبریز، که حالا میرسیم به زادگاه تشکیلاتی ما که فکر میکنم با وجود شهید بنیانگذار محمد حنیفنژاد، احتیاجی بهشرح ندارد...
باز سردار فرزند دیگری را فرستاد سایر خواهران و برادرانش را جمع کند در گوشه و کنار کشور پس این تبریز، شهر مشعلداران برای هر مجاهد خلق نه یک دیار، دیار غیر… و نه یک وادی ناآشنا، بلکه زادگاه دردآشنای سیاسی، عقیدتی و تشکیلاتیاش هم هست که امروز من هم بهزیارتش نایل شدهام. بار خدایا، ما را برای میراث سردار و همه اولیای سردارانت شایسته کن.
خدایا شهدای آزادی را که شهدای راه تو هستند، مار شایسته کن برای برداشتن کوله بارهاشان. پس ما را برای این شهر، شهر ستّار و خیابانی، شهر مجاهدان و مبارزان، شهر ۲۹بهمن، فرزندان شایستهیی قرار بده، آنقدر که کاری کنیم که آذربایجان و بل تمام ایران بهطور پایدار و مستمر لبخند شادی بر لب داشته باشد، چنانکه سردار میخواست…
پس بهگفته معلم کبیر تبریز شهید تمام خلق خیابانی کبیر، ای آزادیخواهان که عهد و میثاق بستهائید یا بمیرید و یا ایران را آزاد کنید. بیائید قول شرف خود را تکرار کنید که ایران را به آزادی واقعی نائل خواهید ساخت. ولی ما چطور امروز انقلابمان را در مسیر اکمالش، در مسیر آزادی ضداستعماری پیش خواهیم برد؟ چطور عهد و میثاق خونینمان را با خلق وفا خواهیم کرد؟ آیا فداکاری و جانبازی در گذشته ما کم بوده؟ نه بخدا قسم. اساساً از این جهت ما کمبودی نداشتیم. البته رفیقان نیمه راه زیاد بودند....
ولی فداکاریها آنچنان برگهای زرین و طلایی میسازند، آنقدر زیاد که این چیزها در لابلاش بسهولت گم میشود. مگر غیرت و شرف و مردانگی و فداکاری از آنچه در تبریز به ظهور رسید بیشتر هم میشود؟ آیا مرحوم ثقهالاسلام شهید مظهر مقاومت و وفاداری تمام مردم تبریز و آذربایجان بهطور اخص و سراسر ایران بهطور اعم گواه این نیست؟
در گذرگاه شب تار، همان جایی که ستارخان روی دروازه نور پیکار میکرد، اخگران سرخ خوشه زدند، ”ثقهالاسلام“ها، ”شیخ سلیم“ها، ”خیابانی“ها، فرزندان ”علی موسیو“ و ”حاجعلی دوافروش“، ”حنیفنژاد“ها، ”سعید محسن“ها، ”بدیعزادگان“ها، ”صمد“ها، ”گلسرخی“ها و هزاران گل سرخ دیگر (ابراز احساسات پرشور جمعیت)
خوشهها بسته ستاره،گل گل؛ خوشه اخگر سرخ، با طنینهای سترگ، عاقبت کوره خورشید گدازان خواهد شد. و طومار هر گونه ستم و استثمار را درهم خواهد پیچید…
بله ما تمام خلقت و طبیعت را گواه میگیریم که سرانجام زمستان بهرهکشی و استثمار سپری خواهد شد و با به کمال رسیدن انقلابمان باز هم روح سردار، خنده بر لب، همچو گل خورشید بر کوه بلند، جلوه خواهد کرد.
سردار ملی همیشه اینطور میاندیشید: هر وقت دل ایران آزاد شد، دل من نیز آزاد خواهد شد. وقتی تبریز بخندد، دل من هم خواهد خندید. (ابراز احساسات پرشور جمعیت)
و ما مجاهدین، امروز، بر آنیم که دل تبریز را، یعنی نبض تمام ایران را به شادی و لبخند بیاوریم تا سردار هم بخندد.
داشتم زادگاه تاریخی، سیاسی و عقیدتی مجاهدین خلق را میگفتم در تبریز، که حالا میرسیم به زادگاه تشکیلاتی ما که فکر میکنم با وجود شهید بنیانگذار محمد حنیفنژاد، احتیاجی بهشرح ندارد...
باز سردار فرزند دیگری را فرستاد سایر خواهران و برادرانش را جمع کند در گوشه و کنار کشور پس این تبریز، شهر مشعلداران برای هر مجاهد خلق نه یک دیار، دیار غیر… و نه یک وادی ناآشنا، بلکه زادگاه دردآشنای سیاسی، عقیدتی و تشکیلاتیاش هم هست که امروز من هم بهزیارتش نایل شدهام. بار خدایا، ما را برای میراث سردار و همه اولیای سردارانت شایسته کن.
خدایا شهدای آزادی را که شهدای راه تو هستند، مار شایسته کن برای برداشتن کوله بارهاشان. پس ما را برای این شهر، شهر ستّار و خیابانی، شهر مجاهدان و مبارزان، شهر ۲۹بهمن، فرزندان شایستهیی قرار بده، آنقدر که کاری کنیم که آذربایجان و بل تمام ایران بهطور پایدار و مستمر لبخند شادی بر لب داشته باشد، چنانکه سردار میخواست…
پس بهگفته معلم کبیر تبریز شهید تمام خلق خیابانی کبیر، ای آزادیخواهان که عهد و میثاق بستهائید یا بمیرید و یا ایران را آزاد کنید. بیائید قول شرف خود را تکرار کنید که ایران را به آزادی واقعی نائل خواهید ساخت. ولی ما چطور امروز انقلابمان را در مسیر اکمالش، در مسیر آزادی ضداستعماری پیش خواهیم برد؟ چطور عهد و میثاق خونینمان را با خلق وفا خواهیم کرد؟ آیا فداکاری و جانبازی در گذشته ما کم بوده؟ نه بخدا قسم. اساساً از این جهت ما کمبودی نداشتیم. البته رفیقان نیمه راه زیاد بودند....
ولی فداکاریها آنچنان برگهای زرین و طلایی میسازند، آنقدر زیاد که این چیزها در لابلاش بسهولت گم میشود. مگر غیرت و شرف و مردانگی و فداکاری از آنچه در تبریز به ظهور رسید بیشتر هم میشود؟ آیا مرحوم ثقهالاسلام شهید مظهر مقاومت و وفاداری تمام مردم تبریز و آذربایجان بهطور اخص و سراسر ایران بهطور اعم گواه این نیست؟
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر